خطبه -58 نهج البلاغه : انسان و حوادث روزگار

حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند:

در میان متن کلمه , عبارت را جستجو کن.
تعداد بازدید این مطلب : 17051                                           تعداد مطالب یافت شده : 1

انسان و حوادث روزگار

از پدری فانی، اعتراف دارنده به گذشت زمان، زندگی را پشت سر نهاده، که در سپری شدن دنیا چاره‏ای ندارد. مسکن گزیده در جایگاه گذشتگان، و کوچ‏کننده فردا، به فرزندی آزمند چیزی که به دست نمی‏آید، رونده راهی که به نیستی ختم می‏شود، در دنیا هدف بیماریها، در گرو روزگار، و در تیررس مصائب، گرفتار دنیا، سوداکننده دنیای فریبکار، وام‏دار نابودیها، اسیر مرگ، هم‏سوگند رنجها، همنشین اندوهها، آماج بلاها، به خاک درافتاده خواهشها و جانشین گذشتگان است. پس از ستایش پروردگار، همانا گذشت عمر، و چیرگی روزگار، و روی آوردن آخرت، مرا از یاد غیر خودم باز داشته و تمام توجه مرا به آخرت کشانده است، که به خویشتن فکر می‏کنم و از غیر خودم روی گردان شدم، که نظرم را از دیگران گرفت، و از پیروی خواهشها باز گرداند، و حقیقت کار مرا نمایاند، و مرا به راهی کشاند که شوخی‏بردار نیست، و به حقیقتی رساند که دروغی در آن راه ندارد. و تو را دیدم که پاره تن من، بلکه همه جان منی، آنگونه که اگر آسیبی به تو رسد به من رسیده است، و اگر مرگ به سراغ تو آید، زندگی مرا گرفته است، پس کار تو را کار خود شمردم، و نامه‏ای برای تو نوشتم، تا تو را در سختی‏های زندگی رهنمون باشد، من زنده باشم یا نباشم. مراحل خودسازی پسرم! همانا تو را به ترس از خدا سفارش می‏کنم که پیوسته در فرمان او باشی، و دلت را با یاد خدا زنده کنی، و به ریسمان او چنگ زنی، چه وسیله‏ای مطمئن‏تر از رابطه تو با خداست اگر سررشته آن را در دست گیری. دلت را با اندرز نیکو زنده کن، هوای نفس را با بی‏اعتنایی به حرام بمیران، جان را با یقین نیرومند کن، و با نور حکمت روشنایی بخش، و با یاد مرگ آرام کن، به نابودی از او اعتراف گیر، و با بررسی تحولات ناگوار دنیا به او آگاهی بخش، و از دگرگونی روزگار، و زشتیهای گردش شب و روز او را بترسان، تاریخ گذشتگان را بر او بنما، و آنچه که بر سر پیشینیان آمده است به یادش آور، در دیار و آثار ویران رفتگان گردش کن، و بیاندیش که آنها چه کرده‏اند؟ از کجا کوچ کرده، و در کجا فرود آمدند؟ از جمع دوستان جداشده و به دیار غربت سفر کردند، گویا زمانی نمی‏گذرد که تو هم یکی از آنانی! پس جایگاه آینده را آباد کن، آخرت را به دنیا مفروش، و آنچه نمی‏دانی مگو، و آنچه بر تو لازم نیست بر زبان نیاور، و در جاده‏ای که از گمراهی آن می‏ترسی قدم مگذار. زیر خودداری به هنگام سرگردانی و گمراهی، بهتر از سقوط در تباهی هاست. اخلاق اجتماعی به نیکی‏ها امر کن و خود نیکوکار باش، و با دست و زبان بدیها را انکار کن، و بکوش تا از بدکاران دور باشی، و در راه خدا آنگونه که شایسته است تلاش کن، و هرگز سرزنش ملامتگران تو را از تلاش در راه خدا باز ندارد، برای حق درمشکلات و سختی‏ها شنا کن، شناخت خود را در دین به کمال رسان، خود را برای استقامت برابر مشکلات عادت ده، که شکیبایی در راه حق عادتی پسندیده است، در تمام کارها خود را به خدا واگذار، که به پناهگاه مطمئن و نیرومندی رسیده‏ای، در دعا با اخلاص پروردگارت را بخوان، که بخشش و محروم کردن به دست اوست، و فراوان از خدا درخواست خیر و نیکی داشته باش. وصیت مرا به درستی دریاب، و به سادگی از آن نگذر، زیرا بهترین سخن آن است که سودمند باشد، بدان علمی که سودمند نباشد فایده‏ای نخواهد داشت، و دانشی که سزاوار یادگیری نیست سودی ندارد. شتاب در تربیت فرزند پسرم! هنگامی که دیدم سالیانی از من گذشت، و توانایی رو به کاستی رفت، به نوشتن وصیت برای تو شتاب کردم، و ارزشهای اخلاقی را برای تو برشمردم، پیش از آنکه اجل فرا رسد، و رازهای درونم را به تو منتقل نکرده باشم، و در نظرم کاهشی پدید آید چنانکه در جسمم پدید آمد، و پیش از آن که خواهشها و دگرگونی‏های دنیا به تو هجوم آورند، و پذیرش و اطاعت مشکل گردد، زیرا قلب نوجوان چونان زمین کاشته‏نشده، آماده پذیرش هر بذری است که در آن پاشیده شود. پس در تربیت تو شتاب کردم، پیش از آنکه دل تو سخت شود، و عقل تو به چیز دیگری مشغول گردد، تا به استقبال کارهایی بروی که صاحبان تجربه، زحمت آزمون آن را کشیده‏اند، و تو را از تلاش و یافتن بی‏نیاز ساخته‏اند، و آنچه از تجربیات آنها نصیب ما شد، به تو هم رسیده، و برخی از تجربیاتی که بر ما پنهان مانده بود برای شما روشن گردد. پسرم! درست است که من به اندازه پیشینیان عمر نکرده‏ام، اما در کردار آنها نظر افکندم، و در اخبارشان اندیشیدم، و در آثارشان سیر کردم تا آنجا که گویا یکی از آنان شده‏ام، بلکه با مطالعه تاریخ آنان، گویا از اول تا پایان عمرشان با آنان بوده‏ام. پس قسمتهای روشن و شیرین زندگی آنان را از دوران تیرگی شناختم، و زندگانی سودمند آنان را با دوران زیانبارش شناسایی کردم، پس از هر چیزی مهم و ارزشمند آنرا، و از هر حادثه‏ای، زیبا و شیرین آنرا برای تو برگزیدم و ناشناخته های آنان را دور کردم، پس آنگونه که پدری مهربان نیکی‏ها را برای فرزندش می‏پسندد، من نیز بر آن شدم تو را با خوبیها تربیت کنم، زیرا در آغاز زندگی قرار داری، تازه به روزگار روی آوردی، نیتی سالم و روحی باصفا داری. روش تربیت فرزند پس در آغاز تربیت، تصمیم گرفتم تا کتاب خدای توانا و بزرگ را همراه با تفسیر آیات، به تو بیاموزم، و شریعت اسلام و احکام آن از حلال و حرام، به تو تعلیم دهم و به چیز دیگری نپردازم، اما از آن ترسیدم که مبادا رای و هوایی که مردم را دچار اختلاف کرد، و کار را بر آنان شبهه‏ناک ساخت، به تو نیز هجوم آورد، گرچه آگاه کردن تو را نسبت به این امور خوش نداشتم، اما آگاه شدن و استوار ماندنت را ترجیح دادم، تا تسلیم هلاکتهای اجتماعی نگردی، و امیدوارم خداوند تو را در رستگاری پیروز گرداند، و به راه راست هدایت فرماید، بنابراین وصیت خود را اینگونه تنظیم کردم، پسرم! بدان آنچه بیشتر دوست دارم از وصیت من بکارگیری، ترس از خدا، و انجام واجبات، و پیمودن راهی که پدرانت و صالحان خاندانت پیموده‏اند، می‏باشد. زیرا آنان آنگونه که تو در امور خویشتن نظر می‏کنی در امور خویش نظر داشتند و همانگونه که تو درباره خویشتن می‏اندیشی، نسبت به خودشان می‏اندیشیدند، و تلاش آنان دراین بود که آنچه را شناختند، انتخاب کنند، و بر آن چه تکلیف ندارند روی گردانند، و اگر نفس تو از پذیرفتن سر باز زند و خواهد چنانکه آنان دانستند بداند، پس تلاش کن تا درخواستهای تو از روی درک و آگاهی باشد، نه آنکه به شبهات روی آوری و از دشمنی‏ها کمک گیری. و قبل از پیمودن راه پاکان، از خداوند یاری بجوی، و در راه او با اشتیاق عمل کن تا پیروز شوی. و از هر کاری که تو را به شک و تردید اندازد، یا تسلیم گمراهی کند بپرهیز. و چون یقین کردی دلت روشن و فروتن شد، و اندیشه‏ات گرد آمد و کامل شد، و اراده‏ات به یک چیز متمرکز شد، پس اندیشه کن در آنچه که برای تو تفسیر می‏کنم، اگر در این راه آنچه را دوست می‏داری فراهم نشد، و آسودگی فکر و اندیشه نداری، بدان که راهی را که ایمن نیستی می‏پیمایی، و در تاریکی ره می‏سپاری، زیرا طالب دین نه اشتباه می‏کند، و نه در تردید و سرگردانی است، که در چنین حالتی خودداری بهتر است. ضرورت توجه به معنویات پسرم! در وصیت من درست بیاندیش، بدان که در اختیاردارنده مرگ همان است که زندگی در دست او، و پدیدآورنده موجودات است، همو می‏میراند، و نابودکننده همان است که دوباره زنده می‏کند، و آنکه بیمار می‏کند شفا نیز می‏دهد، بدان که دنیا جاودانه نیست، و آنگونه که خدا خواسته است برقرار است، از عطا کردن نعمتها، و انواع آزمایشها، و پاداش دادن در معاد، و یا آنچه را که او خواسته است و تو نمی‏دانی. اگر درباره جهان، و تحولات روزگار مشکلی برای تو پدید آمد آن را به عدم آگاهی ارتباط ده، زیرا تو ابتدا با ناآگاهی متولد شدی و سپس علوم را فرا گرفتی، و چه بسیار است آنچه را که نمی‏دانی و خدا می‏داند، که اندیشه‏ات سرگردان، و بینش تو در آن راه ندارد، سپس آنها را می‏شناسی. پس به قدرتی پناه بر که تو را آفریده، روزی داده، و اعتدال در اندام تو آورده است، بندگی تو فقط برای او باشد، و تنها اشتیاق او را داشته باش، و تنها از او بترس. بدان پسرم! هیچ کس چون رسول خدا صلی الله علیه واله از خدا آگاهی نداده است، رهبری او را پذیرا باش، و برای رستگاری، راهنمایی او را بپذیر، همانا من از هیچ اندرزی برای تو کوتاهی نکردم، و تو هر قدر کوشش کنی، و به اصلاح خویش بیاندیشی، همانند پدرت نمی‏توانی باشی. پسرم! اگر خدا شریکی داشت، پیامبران او نیز به سوی تو می‏آمدند، و آثار قدرتش را می‏دیدی، و کردار و صفاتش را می‏شناختی، اما خدا، خدایی است یگانه، همانگونه که خود توصیف کرد، هیچ کس در مملکت‏داری او نزاعی ندارد، نابودشدنی نیست، و همواره بوده است، اول هر چیزی است که آغاز ندارد و آخر هر چیزی که پایان نخواهد داشت، برتر از آن است که قدرت پرورگاری او را فکر و اندیشه درک کند. حال که این حقیقت را دریافتی، در عمل بکوش آن چنانکه همانند تو سزاوار است بکوشند، که منزلت آن اندک، و تواناییش فعیف، و ناتوانیش بسیار، و اطاعت خدا را مشتاق، و از عذابش ترسان، و از خشم او گریزان است، زیرا خدا تو را جز به نیکوکاری فرمان نداده، و جز از زشتی‏ها نهی نفرموده است. ضرورت آخرت گرایی ای پسرم! من تو را از دنیا و تحولات گوناگونش، و نابودی و دست به دست گردیدنش آگاه کردم، و از آخرت و آنچه برای انسانها در آنجا فراهم است اطلاع دادم، و برای هر دو مثالها زدم، تا پند پذیری، و راه و رسم زندگی بیاموزی، همانا داستان آن کس که دنیا را آزمود، چونان مسافرانی است که در سرمنزلی بی‏آب و علف و دشوار اقامت دارند. و قصد کوچ کردن به سرزمینی را دارند که در آنجا آسایش و رفاه فراهم است پس مشکلات راه را تحمل می‏کنند، و جدایی دوستان را می‏پذیرند، و سختی سفر، و ناگواری غذا را با جان و دل قبول می‏کنند، تا به جایگاه وسیع، و منزلگاه امن، با آرامش قدم بگذارند، و از تمام سختی‏های طول سفر احساس ناراحتی ندارند، و هزینه های مصرف‏شده را غرامت نمی‏شمارند، و هیچ چیز برای آنان دوست داشتنی نیست جز آنکه به منزل امن، و محل آرامش برسند. اما داستان دنیاپرستان همانند گروهی است که از جایگاهی پر از نعمتها می‏خواهند به سرزمین خشک و بی‏آب و علف کوچ نمایند، پس در نظر آنان چیزی ناراحت کننده‏تر از این نیست که از جایگاه خود جدا می‏شوند، و ناراحتیها را باید تحمل کنند. معیارهای روابط اجتماعی ای پسرم! نفس خود را میزان خود و دیگران قرار ده، پس آنچه را که برای خود دوست داری برای دیگران نیز دوست بدار، و آنچه را که برای خود نمی‏پسندی، برای دیگران مپسند، ستم روا مدار، آنگونه که دوست نداری به تو ستم شود، نیکوکار باش، آنگونه که دوست داری به تو نیکی کنند، و آن چه را که برای دیگران زشت می‏داری برای خود نیز زشت بشمار، و چیزی را برای مردم رضایت بده که برای خود می‏پسندی، آنچه نمی‏دانی نگو، گرچه آنچه را می‏دانی اندک است، آنچه را دوست نداری به تو نسبت دهند، درباره دیگران مگو، بدان که خود بزرگ بینی و غرور، مخالف راستی، و آفت عقل است، نهایت کوشش را در زندگی داشته باش، و در فکر ذخیره‏سازی برای دیگران مباش، آنگاه که به راه راست هدایت شدی، در برابر پروردگارت از هر فروتنی خاضع‏تر باش. تلاش در جمع‏آوری زاد و توشه بدان راهی پرمشقت و بس طولانی در پیش روی داری، و در این راه بدون کوشش بایسته، و تلاش فراوان، و اندازه‏گیری زاد و توشه، و سبک کردن بار گناه، موفق نخواهی بود، بیش از تحمل خود بار مسوولیتها بر دوش منه، که سنگینی آن برای تو عذاب‏آور است، اگر مستمندی را دیدی که توشه‏ات را تا قیامت می‏برد، و فردا که به آن نیاز داری به تو باز می‏گرداند، کمک او را غنیمت بشمار، و زاد و توشه را بر دوش او بگذار، و اگر قدرت مالی داری بیشتر انفاق کن، و همراه او بفرست، زیرا ممکن است روزی در رستاخیز در جستجوی چنین فردی باشی و او را نیابی. به هنگام بی‏نیازی، اگر کسی از تو وام خواهد، غنیمت بشمار، تا در روز سختی و تنگدستی به تو باز گرداند، بدان که در پیش روی تو، گردنه های صعب‏العبوری وجود دارد، که حال سبکباران به مراتب بهتر از سنگین‏باران است، و آنکه کند رود حالش بدتر از شتاب گیرنده می‏باشد، و سرانجام حرکت، بهشت و یا دوزخ خواهد بود، پس برای خویش قبل از رسیدن به آخرت وسائلی مهیا ساز، و جایگاه خود را پیش از آمدنت آماده کن، زیرا پس از مرگ، عذری پذیرفته نمی‏شود، و راه بازگشتی وجود ندارد. نشانه های رحمت الهی بدان، خدایی که گنجهای آسمان و زمین در دست اوست، به تو اجازه درخواست داده، و اجابت آن را بعهده گرفته است، تو را فرمان داده که از او بخواهی تا عطا کند، درخواست رحمت کنی تا ببخشاید، و خداوند بین تو و خودش کسی را قرار نداده تا حجاب و فاصله ایجاد کند، و تو را مجبور نساخته که به شفیع و واسطه‏ای پناه ببری، و در صورت ارتکاب گناه در توبه را مسدود نکرده است، در کیفر تو شتاب نداشته، و در توبه و بازگشت، بر تو عیب نگرفته است، در آنجا که رسوایی سزاوار توست، رسوا نساخته، و برای بازگشت بخویش شرائط سنگینی مطرح نفرموده است، در گناهان تو را به محاکمه نکشیده، و از رحمت خویش ناامیدت نکرده، بلکه بازگشت تو را از گناهان نیکی شمرده است. هر گناه تو را یکی، و هر نیکی تو را ده بحساب آورده، و راه بازگشت و توبه را به روی تو گشوده است، هرگاه او را بخوانی، ندایت را می‏شنود، و چون با او راز دل گویی راز تو را می‏داند، پس حاجت خود را با او بگوی، و آنچه در دل داری نزد او باز گوی، غم و اندوه خود را در پیشگاه او مطرح کن، تا غمهای تو را برطرف، و در مشکلات تو را یاری رساند. شرائط اجابت دعا و از گنجینه های رحمت او چیزهایی را درخواست کن که جز او کسی نمی‏تواند عطا کند، مانند عمر بیشتر، تندرستی بدن، و گشایش در روزی، سپس خداوند کلیدهای گنجینه های خود را در دست تو قرار داده که به تو اجازه دعا کردن فرمود، پس هرگاه اراده کردی می‏توانی با دعا، درهای نعمت خدا را بگشایی، تا باران رحمت الهی بر تو ببارد. هرگز از تاخیر اجابت دعا ناامید مباش، زیرا بخشش الهی باندازه نیت است، گاه، در اجابت دعا تاخیر می‏شود تا پاداش درخواست‏کننده بیشتر و جزای آرزومند کامل‏تر شود، گاهی درخواست می‏کنی اما پاسخ داده نمی‏شود، زیرا بهتر از آنچه خواستی به زودی یا در وقت مشخص، به تو خواهد بخشید، یا به جهت اعطاء بهتر از آنچه خواستی، دعا به اجابت نمی‏رسد، زیرا چه بسا خواسته هایی داری که اگر داده شود مایه هلاکت دین تو خواهد بود، پس خواسته های تو بگونه‏ای باشد که جمال و زیبایی تو را تامین، و رنج و سختی را از تو دور کند، پس نه مال دنیا برای تو پایدار، و نه تو برای مال دنیا باقی خواهی ماند. ضرورت یاد مرگ پسرم، بدان تو برای آخرت آفریده شدی نه دنیا، برای رفتن از دنیا، نه پایدار ماندن در آن، برای مرگ، نه زندگی جاودانه در دنیا، که هر لحظه ممکن است از دنیا کوچ کنی، و به آخرت درآیی. و تو شکار مرگی هستی که فرارکننده آن نجاتی ندارد، و هر که را بجوید به آن می‏رسد، و سرانجام او را می‏گیرد، پس از مرگ بترس، نکند زمانی سراغ تو را گیرد که در حال گناه یا در انتظار توبه کردن باشی، مرگ مهلت ندهد و بین تو و توبه فاصله اندازد، پس آنگاه خود را تباه کردی. پسرم! فراوان بیاد مرگ باش، و به یاد آنچه که به سوی آن می‏روی، و پس از مرگ در آن قرار می‏گیری، تا هنگام ملاقات با مرگ از هر نظر آماده باش، نیروی خود را افزون، و کمر همت را بسته نگهدار که ناگهان نیاید و تو را مغلوب سازد، مبادا دلبستگی فراوان دنیاپرستان، و تهاجم حریصانه آنان به دنیا، تو را مغرور کند، چرا که خداوند تو را از حالات دنیا آگاه کرده، و دنیا نیز از وضع خود تو را خبر داده و از زشتی‏های روزگار پرده برداشته است. شناخت دنیاپرستان همانا دنیاپرستان! چونان سگهای درنده، عوعوکنان، برای دریدن صید درشتابند، برخی به برخی دیگر هجوم آورند و نیرومندشان، ناتوان را می‏خورد، بزرگترها کوچکترها را. و یا چونان شترانی هستند که برخی از آنها پای بسته، و برخی دیگر در بیابان رهاشده، که راه گم کرده و در جاده های نامعلومی در حرکتند، در وادی پر از آفتها، و در شنزاری که حرکت با کندی صورت می‏گیرد گرفتارند، نه چوپانی دارند که بکارشان برسد، و نه چراننده‏ای که به چراگاهشان ببرد، دنیا آنها را به کوری کشاند، و دیدگانشان را از چراغ هدایت بپوشاند، در بیراهه سرگردان، و در نعمتها غرق شده‏اند، که نعمتها را پروردگار خود برگزیدند ، هم دنیا آنها را به بازی گرفته، و هم آنها با دنیا به بازی پرداخته‏اند، و آخرت را فراموش کرده‏اند، اندکی مهلت ده، بزودی تاریکی برطرف می‏شود، گویا مسافران به منزل رسیده‏اند، و آن کس که شتاب کند به کاروان خواهد رسید. پسرم! بدان. آن کس که مرکبش شب و روز آماده است همواره در حرکت خواهد بود، هر چند خود را ساکن پندارد، و همواره راه می‏پیماید هرچند در جای خود ایستاده و راحت باشد. به یقین بدان که تو به همه آرزوهای خود نخواهی رسید، و تا زمان مرگ بیشتر زندگی نخواهی کرد، و بر راه کسی می‏روی که پیش از تو می‏رفت، پس در به دست آوردن دنیا آرام باش، و در مصرف آنچه به دست آوردی نیکو عمل کن، زیرا چه بسا تلاش بی‏اندازه برای دنیا که به تاراج رفتن اموال کشانده شد. پس هر تلاشگری به روزی دلخواه نخواهد رسید، و هر مداراکننده‏ای محروم نخواهد شد، نفس خود را از هرگونه پستی بازدار، هر چند تو را به اهدافت رساند، زیرا نمی‏توانی باندازه آبرویی که از دست می‏دهی بهایی به دست آوری، برده دیگری مباش، که خدا تو را آزاد آفرید، آن نیک که جز با شر به دست نیاید نیکی نیست، و آن راحتی که با سختی‏های فراوان به دست آید، آسایش نخواهد بود. بپرهیز از آنکه مرکب طمع‏ورزی تو را به سوی هلاکت به پیش راند، و اگر توانستی که بین تو و خدا صاحب نعمتی قرار نگیرد، چنین باش، زیرا تو، روزی خود را دریافت می‏کنی، و سهم خود برمی‏داری، و مقدار اندکی که از طرف خدای سبحان به دست می‏آوری، بزرگ و گرامی‏تر از فراوانی است که از دست بندگان دریافت می‏داری، گرچه همه از طرف خداست. آنچه با سکوت از دست می‏دهی آسان‏تر از آن است که با سخن از دست برود، چرا که نگهداری آنچه در مشک است با محکم بستن دهانه آن امکان‏پذیر است، و نگهداری آنچه که در دست داری، پیش من بهتر است از آنکه چیزی از دیگری بخواهی و تلخی ناامیدی بهتر است از درخواست کردن از مردم است، شغل همراه با پاکدامنی، بهتر از ثروت فراوانی است که با گناهان به دست آید، مرد برای پنهان نگاه داشتن اسرار خویش سزاوارتر است، چه بسا تلاش‏کننده‏ای که به زیان خود می‏کوشد، هر کس پرحرفی کند یاوه می‏گوید، و آن کس که بیاندیشد آگاهی یابد، با نیکان نزدیک شو و از آنان باش، و با بدان دور شو و از آنان دوری کن، بدترین غذاها، لقمه حرام، و بدترین ستم‏ها، ستمکاری به ناتوان است، جایی که مدرا کردن درشتی به حساب آید به جای مدارا درشتی کن، چه بسا که دارو بر درد افزاید، و بیماری، درمان باشد، و چه بسا آن کس که اهل اندرز نیست، اندرز دهد، و نصیحت‏کننده دغل‏کار باشد، هرگز بر آرزوها تکیه نکن که سرمایه احمقان است، و حفظ عقل، پند گرفتن از تجربه هاست، و بهترین تجربه آنکه تو را پند آموزد، پیش از آنکه فرصت از دست برود، و اندوه ببار آورد، از فرصتها استفاده کن، هر تلاشگری به خواسته های خود نرسد، و هر پنهان‏شده‏ای باز نمی‏گردد، از نمونه های تباهی، نابود کردن زاد و توشه آخرت است، هر کاری پایانی دارد، و به زودی آنچه برای تو مقدر گردیده خواهد رسید، هر بازرگانی خویش را به مخاطره افکند. چه بسا اندکی که از فراوانی بهتر است، نه در یاری دادن انسان پست، و نه دوستی با دوست متهم، خیری وجود دارد، حال که روزگار در اختیار تو است آسان گیر، و برای آنکه بیشتر به دست آوری خطر نکن، از سوار شدن بر مرکب ستیزه‏جویی بپرهیز. حقوق دوستان چون برادرت از تو جدا گردد، تو پیوند دوستی را برقرار کن، اگر روی برگرداند تو مهربانی کن، و چون بخل ورزد تو بخشنده باش، هنگامی که دوری می‏گزیند تو نزدیک شو، و چون سخت می‏گیرد تو آسان گیر، و به هنگام گناهش عذر او بپذیر، چنانکه گویا بنده او می‏باشی، و او صاحب نعمت تو می‏باشد. مبادا دستورات یادشده را با غیر دوستانت انجام دهی، یا با انسانهایی که سزاوار آن نیستند بجا آوری، دشمن دوست خود را دوست مگیر تا با دوست دشمنی نکنی، در پند دادن دوست بکوش، خوب باشد یا بد، و خشم را فرو خور که من جرعه‏ای شیرین‏تر از آن ننوشیدم، و پایانی گواراتر از آن ندیدم. با آن کس که با تو درشتی کرد. نرم باش که امید است به زودی در برابر تو نرم شود، با دشمن خود با بخشش رفتار کن، زیرا سرانجام شیرین دو پیروزی است (انتقام گرفتن یا بخشیدن) اگر خواستی از برادرت جدا شوی، جایی برای دوستی باقی گذار تا اگر روزی خواست به سوی تو باز گردد بتواند، کسی به تو گمان نیک برد او را تصدیق کن، و هرگز حق برادرت را با اعتماد دوستی که با او داری ضایع نکن، زیرا آن کس که حقش را ضایع می‏کنی با تو برادر نخواهد بود، و افراد خانواده‏ات بدبخت‏ترین مردم نسبت به تو نباشند، و به کسی که به تو علاقه‏ای ندارد دل مبند، مبادا برادرت برای قطع پیوند دوستی، دلیلی محکم‏تر از برقراری پیوند با تو داشته باشد، و یا در بدی کردن، بهانه‏ای قوی‏تر از نیکی کردن تو بیاورد، ستمکاری کسی که بر تو ستم می‏کند در دیده‏ات بزرگ جلوه نکند، چه او به زیان خود، و سود تو کوشش دارد، و سزای آن کس که تو را شاد می‏کند بدی کردن نیست. ارزشهای اخلاقی پسرم بدان که روزی دو قسم است، یکی آنکه تو آن را می‏جویی، و دیگر آنکه او تو را می‏جوید، و اگر تو به سوی آن نروی، خود به تو خواهد رسید، چه زشت است فروتنی به هنگام نیاز، و ستمکاری به هنگام بی‏نیازی، همانا سهم تو از دنیا آن اندازه خواهد بود که با آن سرای آخرت را اصلاح کنی، اگر برای چیزی که از دست دادی ناراحت می‏شوی، پس برای هر چیزی که به دست تو نرسیده نیز نگران باش. با آنچه در گذشته دیده یا شنیده‏ای، برای آنچه که هنوز نیامده، استدلال کن، زیرا تحولات و امور زندگی همانند یکدیگرند، از کسانی مباش که اندرز سودشان ندهد، مگر با آزردن فراوان، زیرا عاقل با اندرز و آداب پند گیرد، و حیوانات پند نگیرند جز با زدن. غم و اندوه را با نیروی صبر و نیکویی یقین از خود دور ساز، کسی که میانه‏روی را ترک کند از راه حق منحرف می‏گردد، یار و همنشین، چونان خویشاوندانند، دوست آن است که در نهان آیین دوستی را رعایت کند، هواپرستی همانند کوری است، چه بسا دور که از نزدیک نزدیکتر، و چه بسا نزدیک که از دور دورتر است، تنها، کسی است که دوستی ندارد، کسی که از حق تجاوز کند، زندگی بر او تنگ می‏گردد، هرکس قدر و منزلت خویش را بداند حرمتش باقی است، استوارترین وسیله‏ای که می‏توانی به آن چنگ زنی، رشته‏ای که بین تو و خدای تو قرار دارد، کسی که به کار تو اهتمام نمی‏ورزد دشمن توست. گاهی ناامیدی رسیدن به هدف است، آنجا که طمع‏ورزی هلاکت باشد، چنان نیست که هر عیبی آشکار، و هر فرصتی دست یافتنی باشد، چه بسا که بینا به خطا می‏رود و کور به مقصد رسد، بدیها را به تاخیر اندازد زیرا هر وقت بخواهی می‏توانی انجام دهی، بریدن با جاهل، پیوستن به عاقل است، کسی که از روزگار ایمن اشد به او خیانت خواهد کرد و کسی که روزگار فانی را بزرگ بشمارد، او را خوار خواهد کرد، چنین نیست که هر تیراندازی به هدف بزند، هر گاه اندیشه سلطان تغییر کند، زمانه دگرگون شود، پیش از حرکت از همسفر بپرس، و پیش از خریدن منزل همسایه را بشناس.از سخنانی بی‏ارزشی و خنده‏آور بپرهیز، گرچه آن را از دیگری نقل کرده باشی. جایگاه زن و فرهنگ پرهیز در امور سیاسی کشور از مشورت با زنان بپرهیز، که رای آنان زود سست می‏شود، و تصمیم آنان ناپایدار است، در پرده حجاب نگاهشان دار، تا نامحرمان را ننگرند، زیرا که سخت‏گیری در پوشش، عامل سلامت و استواری آنان است، بیرون رفتن زنان بدتر از آن نیست که افراد غیر صالح را در میانشان آوری، و اگر بتوانی بگونه‏ای زندگی کنی که غیر تو را نشناسند چنین کن، کاری که برتر از توانایی زن است به او وامگذار، که زن گل بهاری است، نه پهلوانی سخت‏کوش، مبادا در گرامی داشتن زن زیاده‏روی کنی که او را به طمع‏ورزی کشانده برای دیگران شفاعت نماید. بپرهیز از غیرت نشان دادن بیجا که درستکار را به بیماردلی، و پاکدامن را به بدگمانی رساند، کار هر کدام از خدمتکارانت را معین کن. که او را در برابر آن کار مسئول بدانی، که تقسیم درست کار سبب می‏شود کارها را به یکدیگر وانگذارند، و در خدمت سستی نکنند. خویشاوندانت را گرامی دار، زیرا آنها پر و بال تو می‏باشند، که با آن پرواز می‏کنی، و ریشه تواند که به آنها باز می‏گردی، و دست نیرومند تواند که با آن حمله می‏کنی. دین و دنیای تو را بخدا می‏سپارم، و بهترین خواسته الهی را در آینده و هم‏اکنون، در دنیا و آخرت، برای تو می‏خواهم، با درود.

عند انصرافه من صفین من الوالد الفان، المقر للزمان، المدبر العمر، المستسلم، للدنیا، الساکن مساکن الموتی، الظاعن عنها غداً، إلی المولود المؤمل ما لا یدرک، السالک سبیل من قد هلک، غرض الأسقام رهینة الأیام، ورمیة المصائب، وعبد الدنیا، وتاجر الغرور, وغریم المنایا، وأسیر الموت، وحلیف الهموم،قرین الأحزان، ونصب الآفات، وصریع الشهوات، وخلیفة الأموات. أما بعد، فإن فیما تبینت من إدبار الدنیا عنی، وجموح الدهر علی، وإقبال الآخرة إلی، ما یزعنی عن ذکر من سوای، والإهتمام بما ورائی، غیر أنی حیث تفرد بی دون هموم الناس هم نفسی، فصدفنی رأیی، وصرفنی عن هوای، وصرح لی محض أمری، فأفضی بی إلی جد لا یکون فیه لعب، وصدق لا یشوبه کذب. ووجدتک بعضی، بل وجدتک کلی، حتی کأن شیئاً لو أصابک أصابنی، وکأن الموت لو أتاک أتانی، فعنانی من أمرک ما یعنینی من أمر نفسی، فکتبت إلیک کتابی هذا، مستظهراً به إن أنا بقیت لک أو فنیت. فإنی أوصیک بتقوی الله أی بنی ولزوم أمره، وعمارة قلبک بذکره، والإعتصام بحبله، وأی سبب أوثق من سبب بینک وبین الله عزوجل إن أنت أخذت به! أحی قلبک بالموعظة، وأمته بالزهادة، وقوه بالیقین، ونوره بالحکمة، وذلله بذکر الموت، وقرره بالفناء، وبصره فجائع الدنیا، وحذره صولة الدهر وفحش تقلب اللیالی والأیام، واعرض علیه أخبار الماضین، وذکره بما أصاب من کان قبلک من الأولین، وسر فی دیارهم وآثارهم، فانظرفیما ف علواعما انتقلوا، وأین حلوا ونزلوا! فإنک تجدهم قد انتقلوا عن الأحبة، وحلوا دیار الغربة، وکأنک عن قلیل قد صرت کأحدهم. فأصلح مثواک، ولا تبع آخرتک بدنیاک، ودع القول فیما لا تعرف، والخطاب فیما لم تکلف، وأمسک عن طریق إذا خفت ضلالته، فإن الکف عند حیرة الضلال خیر من رکوب الأهوال، وأمر بالمعروف تکن من أهله، وأنکر المنکر بیدک ولسانک، وباین من فعله بجهدک، وجاهد فی الله حق جهاده، ولا تأخذک فی الله لومة لائم، وخض الغمرات للحق حیث کان، وتفقه فی الدین، وعود نفسک التصبر علی المکروه، ونعم الخلق التصبرفی الحق! وألجیء نفسک فی أمورک کلها إلی إلهک، فإنک تلجئها إلی کهف حریز، ومانع عزیز، وأخلص فی المسألة لربک، فإن بیده العطاء والحرمان، وأکثر الاستخارة )، وتفهم وصیتی، ولا تذهبن عنک صفحاً، فإن خیر القول ما نفع. واعلم أنه لا خیر فی علم لا ینفع، ولا ینتفع بعلم لا یحق تعلمه. أی بنی، إنی لما رأیتنی قد بلغت سناً، ورأیتنی أزداد وهناً، بادرت بوصیتی إلیک، وأوردت خصالاً منها قبل أن یعجل بی أجلی دون أن أفضی إلیک بما فی نفسی، أو أن أنقص فی رأیی کما نقصت فی جسمی، أو یسبقنی إلیک بعض غلبات الهوی وفتن الدنیا، فتکون کالصعب النفور. و إنما قلب الحدث کالأرض الخالیة ما ألقی فیها من شیء قبلته. فبادرتک بالأدب قبل أن یقسو قلبک، ویشتغل لبک، لتستقبل بجد رأیک من الأمر ما قد کفاک أهل التجارب بغیته وتجربته، فتکون قد کفیت مؤونة الطلب، وعوفیت من علاج التجربة، فأتاک من ذلک ما قد کنا نأتیه، واستبان لک ما ربما أظلم علینا منه. أی بنی، إنی وإن لم أکن عمرت عمر من کان قبلی، فقد نظرت فی أعمالهم، وفکرت فی أخبارهم، وسرت فی آثارهم، حتی عدت کأحدهم، بل کأنی بما انتهی إلی من أمورهم قد عمرت مع أولهم إلی آخرهم، فعرفت صفو ذلک من کدره، ونفعه من ضرره، فاستخلصت لک من کل أمر نخیلته، توخیت لک جمیله، وصرفت عنک مجهوله، ورأیت حیث عنانی من أمرک ما یعنی الوالد الشفیق، وأجمعت علیه من أدبک أن یکون ذلک وأنت مقبل العمر مقتبل الدهر، ذونیة سلیمة، ونفس صافیة، وأن أبتدئک بتعلیم کتاب الله عز وج ل وتأویله، وشرائع الإسلام وأحکامه، وحلاله وحرامه، لا أجاوز ذلک بک إلی غیره. ثم أشفقت أن یلتبس علیک ما اختلف الناس فیه من أهوائهم وآرائهم مثل الذی التبس علیهم، فکان إحکام ذلک علی ما کرهت من تنبیهک له أحب إلی من إسلامک إلی أمر لا آمن علیک به الهلکة، ورجوت أن یوفقک الله فیه لرشدک، وأن یهدیک لقصدک، فعهدت إلیک وصیتی هذه. واعلم یا بنی، أن أحب ما أنت آخذ به إلی من وصیتی تقوی الله، والإقتصار علی ما فرضه الله علیک، والأخذ بما مضی علیه الأولون من آبائک، والصالحون من أهل بیتک، فإنهم لم یدعوا أن نظروا لأنفسهم کما أنت ناظر، وفکروا کما أنت مفکر، ثم ردهم آخر ذلک إلی الأخذ بما عرفوا، والإمساک عما لم یکلفوا، فإن أبت نفسک أن تقبل ذلک دون أن تعلم کما علموا فلیکن طلبک ذلک بتفهم وتعلم، لابتورط الشبهات، وعلق الخصومات. وابدأ قبل نظرک فی ذلک بالإستعانة بإلهک، والرغبة إلیه فی توفیقک، وترک کل شائبة أولجتک فی شبهة، أو أسلمتک إلی ضلالة. فإن أیقنت أن قد صفا قلبک فخشع، وتم رأیک واجتمع، وکان همک فی ذلک هماً واحداً، فانظر فیما فسرت لک، وإن لم یجتمع لک ما تحب من نفسک، وفراغ نظرک وفکرک، فاعلم أنک إنما تخبط العشواء ]، وتتورط الظلماء، ولیس طالب الدین من خبط أو خلط، والإمساک عن ذلک أمثل. فتفهم یا بنی وصیتی، واعلم أن مالک الموت هو مالک الحیاة، وأن الخالق هو الممیت، وأن المفنی هو المعید، وأن المبتلی هو المعافی، وأن الدنیا لم تکن لتستقر إلا علی ما جعلها الله علیه من النعماء، والابتلاء، والجزاء فی المعاد، أو ماشاء مما لا تعلم، فإن أشکل علیک شیء من ذلک فاحمله علی جهالتک، فإنک أول ما خلقت جاهلاً ثم علمت، وما أکثر ما تجهل من الأمر، ویتحیر فیه رأیک، ویضل فیه بصرک ثم تبصره بعد ذلک! فاعتصم بالذی خلقک ورزقک وسواک، ولیکن له تعبدک، وإلیه رغبتک، ومنه شفقتک. واعلم یا بنی أن أحداً لم ینبیء عن الله سبحانه کما أنبأ عنه الرسول _ صلی الله علیه وآله_ فارض به رائداً، وإلی النجاة قائداً، فإنی لم آلک نصیحةً. وإنک لن تبلغ فی النظر لنفسک وإن اجتهدت مبلغ نظری لک. واعلم یا بنی، أنه لو ک ان لربک شریک لأتتک رسله، ولرأیت آثار ملکه وسلطانه، ولعرفت أفعاله وصفاته، ولکنه إله واحد کما وصف نفسه، لا یضاده فی ملکه أحد، ولا یزول أبداً ولم یزل، أول قبل الأشیاء بلا أولیة، وآخر بعد الأشیاء بلا نهایة. عظم عن أن تثبت ربوبیته بإحاطة قلب أو بصر. فإذا عرفت ذلک فافعل کما ینبغی لمثلک أن یفعله فی صغر خطره، وقلة مقدرته، وکثرة عجزه، عظیم حاجته إلی ربه، فی طلب طاعته، والخشیة من عقوبته، والشفقة من سخطه، فإنه لم یأمرک إلا بحسن، ولم ینهک إلا عن قبیح. یا بنی، إنی قد أنبأتک عن الدنیا وحالها، وزوالها وانتقالها، وأنبأتک عن الآخرة وما اعد لأهلها فیها، وضربت لک فیهما الأمثال، لتعتبر بها، وتحذو علیها. إن ما مثل من خبر الدنیا کمثل قوم سفر، نبا بهم منزل جدیب، فأموا منزلاً خصیباً وجناباً مریعاً، فاحتملوا وعثاء الطریق، وفراق الصدیق، وخشونة السفر، وجشوبة المطعم، لیأتوا سعة دارهم، ومنزل قرارهم، فلیس یجدون لشیء من ذلک ألماً، ولا یرون نفقةً مغرماً، ولا شیء أحب إلیهم مما قربهم من منزلهم، وأدناهم من محلهم. ومثل من اغتر بها کمثل قوم کانوا بمنزل خصیب، فنبا بهم إلی منزل جدیب، فلیس شیء أکره إلیهم ولا أفظع عندهم من مفارقة ما کانوا فیه، إلی ما یهجمون علیه، ویصیرون إلیه. یا بنی اجعل نفسک میزاناً فیما بینک وبین غیرک، فأحبب لغیرک ما تحب لنفسک، واکره له ما تکره لها، ولا تظلم کما لا تحب أن ت ظلم، وأحسن کما تحب أن یحسن إلیک، و استقبح من نفسک ما تستقبحه من غیرک، وارض من الناس بما ترضاه لهم من نفسک، ولا تقل ما لا تعلم وإن قل ما تعلم، ولا تقل ما لا تحب أن یقال لک. واعلم، أن الإعجاب ضد الصواب، وآفة الألباب. فاسع فی کدحک، ولا تکن خازناً لغیرک، وإذا أنت هدیت لقصدک فکن أخشع ما تکون لربک. واعلم، أن أمامک طریقاً ذا مسافة بعیدة، ومشقة شدیدة، وأنه لا غنی بک فیه عن حسن الإرتیاد، وقدر بلاغک من الزاد، مع خفة الظهر، فلا تحملن علی ظهرک فوق طاقتک، فیکون ثقل ذلک وبالاً علیک، وإذا وجدت من أهل الفاقة من یحمل لک زادک إلی یوم القیامة، فیوافیک به غداً حیث تحتاج إلیه، فاغتنمه وحمله إیاه، وأکثر من تزویده وأنت قادر علیه، فلعلک تطلبه فلا تجده، واغتنم من استقرضک فی حال غناک، لیجعل قضاءه لک فی یوم عسرتک. واعلم، أن أمامک عقبةً کؤوداً، المخف فیها أحسن حالاً من المثقل، والمبطیء علیها أقبح حالاً من المسرع، وأن مهبطک بها لامحالة إما علی جنة أو علی نار، فارتد لنفسک قبل نزولک، ووطیء المنزل قبل حلولک، فلیس بعد الموت مستعتب، ولا إلی الدنیا منصرف. واعلم، أن الذی بیده خزائن السموات والأرض قد أذن لک فی الدعاء، وتکفل لک بالإجابة، أمرک أن تسأله لیعطیک، وتسترحمه لیرحمک، ولم یجعل بینک وبینه من یحجبک عنه، ولم یلجئک إلی من یشفع لک إلیه، ولم یمنعک إن أسأت من التوبة، ولم یعاجلک ب النقمة، ولم یعیرک بالإنابة، ولم یفضحک حیث الفضیحة بک أولی، ولم یشدد علیک فی قبول الإنابة، ولم یناقشک بالجریمة، ولم یؤیسک من الرحمة، بل جعل نزوعک عن الذنب حسنةً، وحسب سیئتک واحدةً، وحسب حسنتک عشراً، وفتح لک باب المتاب،باب الاستعتاب؛ فإذا نادیته سمع نداک، وإذا ناجیته علم نجواک، فأفضیت إلیه بحاجتک، وأبثثته ذات نفسک، وشکوت إلیه همومک، واستکشفته کروبک، واستعنته علی أمورک، وسألته من خزائن رحمته ما لا یقدر علی إعطائه غیره، من زیادة الأعمار، وصحة الأبدان، وسعة الأرزاق. ثم جعل فی یدیک مفاتیح خزائنه بما أذن لک فیه من مسألته، فمتی شئت استفتحت بالدعاء أبواب نعمه، واستمطرت شآبیب رحمته، فلا یقنطنک إبطاء إجابته، فإن العطیة علی قدر النیة، وربما أخرت عنک الإجابة، لیکون ذلک أعظم لأجر السائل، وأجزل لعطاء الآمل. وربما سألت الشیء فلا تؤتاه، وأوتیت خیراً منه عاجلاً أو آجلاً، أو صرف عنک لما هو خیر لک، فلرب أمر قد طلبته فیه هلاک دینک لو أوتیته، فلتکن مسألتک فیما یبقی لک جماله، وینفی عنک وباله، فالمال لا یبقی لک ولا تبقی له. واعلم یا بنی أنک إنما خلقت لآخرة لا للدنیا، وللفناء لا للبقاء، وللموت لا للحیاة، وأنک فی قلعة، ودار بلغة، وطریق إلی الآخرة، وأنک طرید الموت الذی، لا ینجو منه هاربه، ولا یفوتة طالبه، ولا بد أنه مدرکه، فکن منه علی حذر أن یدرکک وأنت علی حال سیئة، قد کنت تحدث نفسک منها بالتوبة، فیحول بینک وبین ذلک، فإذا أنت قد أهلکت نفسک. ذکر الموت یا بنی، أکثر من ذکر الموت، وذکر ما تهجم علیه، وتفضی بعد الموت إلیه، حتی یأتیک وقد أخذت منه حذرک، وشددت له أزرک، ولا یأتیک بغتةً فیبهرک. وإیاک أن تغتر بما تری من إخلاد أهل الدنیا إلیها، وتکالبهم علیها، فقد نبأک الله عنها، ونعت لک نفسها، وتکشفت لک عن مساویها، فإنما أهلها کلاب عاویة، وسباع ضاریة، یهر بعضها بعضاً،یأکل عزیزها ذلیلها، ویقهر کبیرها صغیرها، نعم معقلة، وأخری مهملة، قد أضلت عقولها،رکبت مجهولها، سروح عاهة بواد وعث، لیس لها راع یقیمها، ولا مسیم یسیمها، سلکت بهم الدنیا طریق العمی، وأخذت بأبصارهم عن منار الهدی، فتاهوا فی حیرتها، وغرقوا فی ن عمتها، واتخذواها رباً، فلعبت بهم ولعبوا بها، ونسوا ما وراءها. الترفق فی الطلب رویداً یسفر الظلام، کأن قد وردت الأظعان، یوشک من أسرع أن یلحق! واعلم یا بنی أن من کانت مطیته اللیل والنهار، فإنه یسار به وإن کان واقفاً، ویقطع المسافة وإن کان مقیماً وادعاً. واعلم یقیناً، أنک لن تبلغ أملک، ولن تعدو أجلک، وأنک فی سبیل من کان قبلک، فخفض فی الطلب، وأجمل فی المکتسب، فإنه رب طلب قد جر إلی حرب، فلیس کل طالب بمرزوق، ولا کل مجمل بمحروم. وأکرم نفسک عن کل دنیة وإن ساقتک إلی الرغائب، فإنک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضاً. ولا تکن عبد غیرک وقد جعلک الله حراً. وما خیر خیر لا ینال إلا بشر، ویسر لا ینال إلا بعسر ؟! وإیاک أن توجف بک مطایا الطمع، فتوردک مناهل الهلکة، وإن استطعت ألا یکون بینک بین الله ذونعمة فافعل، فإنک مدرک قسمک، وآخذ سهمک، وإن الیسیر من الله سبحانه أعظم و أکرم من الکثیر من خلقه وإن کان کل منه. وصایا شتی وتلافیک ما فرط من صمتک أیسر من إدراکک ما فات من منطقک، وحفظ ما فی الوعاء بشد الوکاء، وحفظ ما فی یدیک أحب إلی من طلب ما فی یدی غیرک. ومرارة الیأس خیر من الطلب إلی الناس، والحرفة مع العفة خیر من الغنی مع الفجور، والمرء أحفظ لسره، ورب ساع فیما یضره! من أکثر أهجر، ومن تفکر أبصر، قارن أهل الخیر تکن منهم، وباین أهل الشر تبن عنهم، بئس الطعام الحرام! وظلم الضعیف أفحش الظلم، إذا کان الرفق خرقاً کان الخرق رفقاً. ربما کان الدواء داءً، والداء دواءً، وربما نصح غیر الناصح، وغش المستنصح. وإیاک والاتکال علی المنی، فإنها بضائع النوکی، والعقل حفظ التجارب، وخیر ما جربت ما وعظک. بادر الفرصة قبل أن تکون غصةً، لیس کل طالب یصیب، ولا کل غائب یؤوب، ومن الفساد إضاعة الزاد، ومفسدة المعاد، ولکل أمر عاقبة، سوف یأتیک ما قدر لک. التاجر مخاطر، ورب یسیر أنمی من کثیر! لا خیر فی معین مهین، ولا فی صدیق ظنین، ساهل الدهر ما ذل لک قعوده، ولا تخاطر بشیء رجاء أکثر منه، وإیاک أن تجمح بک مطیة اللجاج. احمل نفسک من أخیک عند صرمه علی الصلة، وعند صدوده علی اللطف والمقاربة، وعند جموده علی البذل، وعند تباعده علی الدنو، وعند شدته علی اللین، وعند جرمه علی العذر، حتی کأنک له عبد، وکأنه ذونعمة علیک. وإیاک أن تضع ذلک فی غیر موضعه، أو أن تفعله بغیر أهله، لا تت خذن عدو صدیقک صدیقاً فتعادی صدیقک، وامحض أخاک النصیحة، حسنةً کانت أم قبیحةً، وتجرع الغیظ، فإنی لم أر جرعةً أحلی منها عاقبةً، ولا ألذ مغبةً، ولن لمن غالظک، فإنه یوشک أن یلین لک، وخذ علی عدوک بالفضل فإنه أحلی الظفرین، وإن أردت قطیعة أخیک فاستبق له من نفسک بقیةً یرجع إلیها إن بدا له ذلک یوماً ما، ومن ظن بک خیراً فصدق ظنه، ولا تضیعن حق أخیک اتکالاً علی ما بینک وبینه، فإنه لیس لک بأخ من أضعت حقه، ولا یکن أهلک أشقی الخلق بک، ولا ترغبن فیمن زهد فیک، ولا یکونن أخوک أقوی علی قطیعتک منک علی صلته، ولا تکونن علیالإساءة أقوی منک علی الإحسان. ولا یکبرن علیک ظلم من ظلمک، فإنه یسعی فی مضرته ونفعک ، ولیس جزاء من سرک أن تسوءه. واعلم یا بنی، أن الرزق رزقان: رزق تطلبه، ورزق یطلبک، فإن أنت لم تأته أتاک، ما أقبح الخضوع عند الحاجة، والجفاء عند الغنی! إنما لک من دنیاک، ما أصلحت به مثواک، وإن کنت جازعاً علی ما تفلت من یدیک، فاجزع علی کل ما لم یصل إلیک. استدل علی ما لم یکن بما قد کان، فإن الأمور أشباه، ولا تکونن ممن لا تنفعه العظة إلا إذا بالغت فی إیلامه، فإن العاقل یتعظ بالآدب، والبهائم لا تتعظ إلا بالضرب. اطرح عنک واردات الهموم بعزائم الصبر وحسن الیقین، من ترک القصد جار، والصاحب مناسب، والصدیق من صدق غیبه، والهوی شریک العمی، رب بعید أقرب من قریب، وقریب أبعد من بعید، والغر یب من لم یکن له حبیب، من تعدی الحق ضاق مذهبه، ومن اقتصر علی قدره کان أبقی له، وأوثق سبب أخذت به سبب بینک وبین الله سبحانه، ومن لم یبالک فهو عدوک، قد یکون الیأس إدراکاً، إذا کان الطمع هلاکاً، لیس کل عورة تظهر، ولا کل فرصة تصاب، وربما أخطأ البصیر قصده،أصاب الأعمی رشده. أخر الشر، فإنک إذا شئت تعجلته، وقطیعة الجاهل تعدل صلة العاقل، من أمن الزمان خانه، ومن أعظمه أهانه، لیس کل من رمی أصاب، إذا تغیر السلطان تغیر الزمان. سل عن الرفیق قبل الطریق، وعن الجار قبل الدار. إیاک أن تذکر من الکلام ما یکون مضحکاً، وإن حکیت ذلکس عن غیرک. الرأی فی المرأة وإیاک ومشاورة النساء، فإن رأیهن إلی أفن، وعزمهن إلی وهن. واکفف علیهن من أبصارهن بحجابک إیاهن، فإن شدة الحجاب أبقی علیهن، ولیس خروجهن بأشد من إدخالک من لایوثق به علیهن، وإن استطعت ألا یعرفن غیرک فافعل. ولا تملک المرأة من أمرها ما جاوز نفسها، فإن المرأة ریحانة، ولیست بقهرمانة. ولا تعد بکرامتها نفسها، ولا تطمعها أن تشفع لغیرها. وإیاک والتغایر فی غیر موضع غیرة، فإن ذلک یدعوالصحیحة إلی السقم، والبریئة إلی الریب. واجعل لکل إنسان من خدمک عملاً تأخذه به، فإنه أحری ألا یتواکلوا فی خدمتک. وأکرم عشیرتک، فإنهم جناحک الذی به تطیر، وأصلک الذی إلیه تصیر، ویدک التی بها تصول . دعاء أستودع الله دینک ودنیاک، وأسأله خیر القضاء لک فی العاجلة والآجلة، والدنیا والآخرة، والسلام.

خطبه -58 نهج البلاغه

https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=511

مطالبی دیگر با همین موضوع :


نامه 1 نهج البلاغه : افشای سران ناکثین

از بنده خدا، علی امیر مومنان، به مردم کوفه، که در میان انصار پایه‏ای ارزشمند، و در عرب مقامی والا دارند. پس از ستایش پروردگار! همانا شما را از کار عثمان چنان آگاهی دهم که شنیدن آن چونان دیدن باشد، مردم برعثمان عیب گرفتند، و من تنها کسی از مهاجران بودم که او را برای جلب رضایت مردم واداشته، و کمتر به سرزنش او زبان گشودم، اما طلحه و زبیر، آسان‏ترین کارشان آن بود که بر او بتازند، و او را برنجانند، و ناتوانش سازند، عایشه نیز ناگهان بر او خشم گرفت، عده‏ای به تنگ آمده او را کشتند، آنگاه مردم بدون اکراه و اجبار، بلکه به اطاعت و اختیار، با من بیعت کردند. آگاه باشید! مدینه مردم را یکپارچه بیرون رانده، و مردم نیز او را برای سرکوبی آشوب فاصله گرفتند، دیگ آشوب به جوش آمده، و فتنه ها بر پایه های خود ایستاد، پس به سوی فرمانده خود بشتابید، و در جهاد با دشمن بر یکدیگر پیشی گیرید، به خواست خدای عزیز و بزرگ

من عبد الله علی أمیرالمؤمنین إلی أهل الکوفة، جبهة الأنصار وسنام العرب. أما بعد، فإنی أخبرکم عن أمر عثمان حتی یکون سمعه کعیانه: إن الناس طعنوا علیه، فکنت رجلاً من المهاجرین أکثر استعتابه، وأقل عتابه، وکان طلحة والزبیر أهون سیرهما فیه الوجیف، وأرفق حدائهما العنیف، وکان من عائشة فیه فلتة غضب، فأتیح له قوم فقتلوه، وبایعنی الناس غیر مستکرهین ولا مجبرین، بل طائعین مخیرین. واعلموا أن دار الهجرة قد قلعت بأهلها وقلعوا بها، وجاشت جیش المرجل، وقامت الفتنة علی القطب، فأسرعوا إلی أمیرکم، وبادروا جهاد عدوکم، إن شاء الله عزوجل.

https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=481

نامه 2 نهج البلاغه : تشکر از مجاهدان از جنگ برگشته

خداوند شما مردم کوفه را از سوی اهل بیت پیامبر صلی الله علیه واله پاداش نیکو دهد، بهترین پاداشی که به بندگان فرمانبردار، و سپاسگزاران نعمتش عطا می‏فرماید، زیرا شما دعوت ما را شنیدید و اطاعت کردید، به جنگ فرا خوانده شدید و بسیج گردیدید.

وجزاکم الله من أهل مصر عن أهل بیت نبیکم أحسن ما یجزی العاملین بطاعته، والشاکرین لنعمته، فقد سمعتم وأطعتم، ودعیتم فأجبتم.

https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=482

نامه 3 نهج البلاغه : برخورد قاطعانه باخیانت کارگزاران

به من خبر دادند که خانه‏ای به هشتاد دینار خریده‏ای، و سندی برای آن نوشته‏ای، و گواهانی آن را امضا کرده‏اند. (شریح گفت: آری ای امیر مومنان امام علیه السلام نگاه خشم‏آلودی به او کرد و فرمود) ای شریح! به زودی کسی به سراغت می‏آید که به نوشته‏ات نگاه نمی‏کند، و از گواهانت نمی‏پرسد، تا تو را از آن خانه بیرون کرده و تنها به قبر بسپارد. ای شریح! اندیشه کن که آن خانه را با مال دیگران یا با پول حرام نخریده باشی، که آنگاه خانه دنیا و آخرت را از دست داده‏ای. اما اگر هنگام خرید خانه، نزد من آمده بودی، برای تو سندی می‏نوشتم که دیگر برای خرید آن به درهمی یا بیشتر، رغبت نمی‏کردی و آن سند را چنین می‏نوشتم: هشدار از بی‏اعتباری دنیای حرام این خانه‏ای است که بنده‏ای خوارشده، و مرده‏ای آماده کوچ کردن، آن را خریده، خانه‏ای از سرای غرور، که در محله نابودشوندگان، و کوچه هلاک شدگان قرار دارد، این خانه به چهار جهت منتهی می‏گردد. یک سوی آن به آفتها و بلاها، سوی دوم آن به مصیبتها، و سوی سوم به هوا و هوسهای سست‏کننده، و سوی چهارم آن به شیطان گمراه‏کننده ختم می‏شود، و در خانه به روی شیطان گشوده است. این خانه را فریب خورده آزمند، از کسیکه خود به زودی از جهان رخت برمی‏بندد، به مبلغی که او را از عزت و قناعت خارج و به خواری و دنیاپرستی کشانده، خریداری نموده است. هرگونه نقصی در این معامله باشد، بر عهده پروردگاری است که اجساد پادشاهان را پوسانده، و جان جباران را گرفته، و سلطنت فرعونها چون (کسری) و (قیصر) و (تبع) و (حمیر) را نابود کرده است. عبرت از گذشتگان و آنان که مال فراوان گرد آوردند، و بر آن افزودند، و آنان که قصرها ساختند، و محکم‏کاری کردند، طلاکاری نمودند، و زینت دادند، فراوان اندوختند، و نگهداری کردند، و به گمان خود برای فرزندان خود گذاشتند، اما همگی آنان به پای حسابرسی الهی، و جایگاه پاداش و کیفر رانده می‏شوند، آنگاه که فرمان داوری و قضاوت نهایی صادر شود (پس تبهکاران زیان خواهند دید.) به این واقعیتها عقل گواهی می‏دهد هرگاه که از اسارت هوای نفس نجات یافته، و از دنیاپرستی به سلامت بگذرد.

روی أن شریح بن الحارث قاضی أمیرالمؤمنین علیه السلام اشتری علی عهده داراً بثمانین دیناراً، فبلغه ذلک، فاستدعی شریحاً، وقال له: بلغنی أنک ابتعت داراً بثمانین دیناراً، وکتبت لها کتاباً، وأشهدت فیه شهوداً. فقال له شریح: قد کان ذلک یا أمیرالمؤمنین. قال: فنظر إلیه نظر مغضب ثم قال له: یا شریح، أما إنه سیأتیک من لا ینظر فی کتابک، ولا یسألک عن بینتک، حتی یخرجک منها شاخصاً، ویسلمک إلی قبرک خالصاً. فانظر یا شریح لا تکون ابتعت هذه الدار من غیر مالک، أو نقدت الثمن من غیر حلالک! فإذا أنت قد خسرت دار الدنیا ودار الآخرة! أما إنک لو کنت أتیتنی عند شرائک ما اشتریت لکتبت لک کتاباً علی هذه النسخة، فلم ترغب فی شراء هذه الدار بدرهم فما فوق. والنسخة هذه: هذا ما اشتری عبد ذلیل، من میت قد أزعج للرحیل، اشتری منه داراً من د ار الغرور، من جانب الفانین، وخطة الهالکین، وتجمع هذه الدار حدود أربعة: الحد الأول ینتهی إلی دواعی الآفات، والحد الثانی ینتهی إلی دواعی المصیبات، والحد الثالث ینتهی إلی الهوی المردی، والحد الرابع ینتهی إلی الشیطان المغوی، وفیه یشرع باب هذه الدار. اشتری هذا المغتر بالأمل، من هذا المزعج بالأجل، هذه الدار بالخروج من عز القناعة، والدخول فی ذل الطلب والضراعة، فما أدرک هذا المشتری فیما اشتری منه من درک، فعلی مبلبل أجسام الملوک، وسالب نفوس الجبابرة، ومزیل ملک الفراعنة، مثل کسری وقیصر، وتبع وحمیر، ومن جمع المال علی المال فأکثر، ومن بنی وشید، وزخرف ونجد، وادخر واعتقد، ونظر بزعمه للولد، إشخاصهم جمیعاً إلی موقف العرض والحساب، وموضع الثواب والعقاب: إذا وقع الأمر بفصل القضاء (وخسر هنالک المبطلون) شهد علی ذلک العقل إذا خرج من أسر الهوی، وسلم من علائق الدنیا

https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=483

نامه 4 نهج البلاغه : روش گزینش نیروهای عمل‏کننده

اگر دشمنان اسلام به سایه اطاعت باز گردند پس همان است که دوست داریم، و اگر کارشان به جدایی و نافرمانی کشید با کمک فرمانبرداران با مخالفان نبرد کن، و از آنان که فرمان می‏برند برای سرکوب آنها که از یاری تو سر باز می‏زنند مدد گیر، زیرا آن کس که از جنگ کراهت دارد بهتر است که شرکت نداشته باشد، و شرکت نکردنش از یاری دادن اجباری بهتر است.

فإن عادوا إلی ظل الطاعة فذاک الذی نحب، وإن توافت الأمور بالقوم إلی الشقاق والعصیان فانهد بمن أطاعک إلی من عصاک، واستغن بمن انقاد معک عمن تقاعس عنک، فإن المتکاره مغیبه خیر من مشهده، وقعوده أغنی من نهوضه.

https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=484

نامه 5 نهج البلاغه : هشدار از استفاده ناروای بیت‏المال

همانا پست فرمانداری برای تو وسیله آب و نان نخواهد بود، بلکه امانتی است در گردن تو، باید از فرمانده و امامت اطاعت کنی، تو حق نداری نسبت به رعیت استبداد ورزی، و بدون دستور به کار مهمی اقدام نمایی، در دست تو اموالی از ثروتهای خدای بزرگ و عزیز است، و تو خزانه‏دار آنی تا به من بسپاری، امیدوارم برای تو بدترین زمامدار نباشم، با درود.

وإن عملک لیس لک بطعمة، ولکنه فی عنقک أمانة، وأنت مسترعًی لمن فوقک. لیس لک أن تفتات فی رعیة، ولا تخاطر إلا بوثیقة، وفی یدیک مال من مال الله عزوجل، وأنت من خزانه حتی تسلمه إلی، ولعلی ألا أکون شر ولاتک لک، والسلام.

https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=485

نامه 6 نهج البلاغه : علل مشروعیت حکومت امام

همانا کسانی با من بیعت کرده‏اند که با ابابکر و عمر و عثمان، با همان شرایط بیعت نمودند، پس آنکه در بیعت حضور داشت نمی‏تواند خلیفه‏ای دیگر برگزیند، و آنکه غایب است نمی تواند بیعت مردم را نپذیرد، و همانا شورای مسلمین از آن مهاجرین و انصار است، پس اگر بر امامت کسی گرد آمدند، و او را امام خود خواندند، خشنودی خدا هم در آن است. حال اگر کسی کار آنان را نکوهش کند یا بدعتی پدید آورد، او را به جایگاه بیعت قانونی باز می‏گردانند، اگر سر باز زد با او پیکار می‏کنند، زیرا که به راه مسلمانان درنیامده، خدا هم او را در گمراهیش وامی‏گذارد. بجانم سوگند! ای معاویه اگر دور از هوای نفس، به دیده عقل بنگری، خواهی دید که من نسبت به خون عثمان پاک‏ترین افرادم، و می‏دانی که من از آن دور بوده‏ام، جز اینکه از راه خیانت مرا متهم کنی، و حق آشکاری را بپوشانی، با درود.

إنه بایعنی القوم الذین بایعوا أبا بکر وعمر وعثمان علی ما بایعوهم علیه، فلم یکن للشاهد أن یختار، ولا للغائب أن یرد، وإنما الشوری للمهاجرین والأنصار، فإن اجتمعوا علی رجل وسموه إماماً کان ذلک لله رضی، فإن خرج عن أمرهم خارج بطعن أوبدعة ردوه إلی ماخرج منه، فإن أبی قاتلوه علی اتباعه غیر سبیل المؤمنین، وولاه الله ما تولی. ولعمری، یا معاویة، لئن نظرت بعقلک دون هواک لتجدنی أبرأ الناس من دم عثمان، ولتعلمن أنی کنت فی عزلة عنه، إلا أن تتجنی; فتجن ما بدا لک! والسلام.

https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=486

نامه 7 نهج البلاغه : افشای چهره نفاق معاویه و مشروعیت بیعت

پس از نام خدا و درود! نامه پندآمیز تو به دستم رسید که دارای جملات به هم پیوسته، و زینت داده‏شده که با گمراهی خود آن را آراسته، و با بداندیشی خاص امضاء کرده بودی، نامه مردی که نه خود آگاهی لازم دارد تا رهنمونش باشد، و نه رهبری دارد که هدایتش کند، تنها دعوت هوسهای خویش را پاسخ گفته، و گمراهی عنان او را گرفته و او اطاعت می‏کند، که سخن بی‏ربط می‏گوید و در گمراهی سرگردان است. (از همین نامه است) همانا بیعت برای امام یک بار بیش نیست، و تجدید نظر در آن میسر نخواهد بود، و کسی اختیار از سرگرفتن آن را ندارد، آن کس که از این بیعت عمومی سر باز زند، طعنه‏زن و عیبجو خوانده می‏شود، و آن کس که نسبت به آن دودل باشد منافق است.

أما بعد، فقد أتتنی منک موعظة موصلة، ورسالة محبرة، نمقتها بضلالک، وأمضیتها بسوء رأیک، وکتاب امریء لیس له بصر یهدیه، ولا قائد یرشده، قد دعاه الهوی فأجابه، وقاده الضلال فاتبعه، فهجر لاغطاً، وضل خابطاً. و منه: لأنها بیعه واحدة لا یثنی فیها النظر، ولا یستأنف فیها الخیار. الخارج منها طاعن، والمروی فیها مداهن.

https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=487

نامه 8 نهج البلاغه : وادار ساختن معاویه به بیعت

پس از نام خدا و درود! هنگامی که نامه‏ام به دستت رسید، معاویه را به یکسره کردن کار وادار، و با او برخوردی قاطع داشته باش، سپس او را آزاد بگذار در پذیرفتن جنگی که مردم را از خانه بیرون می‏ریزد، یا تسلیم شدنی خوارکننده، پس اگر جنگ را برگزید، امان‏نامه او را بر زمین کوب، و اگر صلح خواست از او بیعت بگیر، با درود

أما بعد، فإذا أتاک کتابی فاحمل معاویة علی الفصل، وخذه بالأمر الجزم، ثم خیره بین حرب مجلیة، أو سلم مخزیة، فإن اختار الحرب فانبذ إلیه، وإن اختار السلم فخذ بیعته، والسلام.

https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=488

نامه 9 نهج البلاغه : افشای دشمنی‏های قریش و استقامت پیامبر

خویشاوندان ما از قریش می‏خواستند پیامبرمان صلی الله علیه واله را بکشند، و ریشه ما را برکنند، و در این راه اندیشه ها از سرگذراندند، و هر چه خواستند نسبت به ما انجام دادند، و زندگی خوش را از ما سلب کردند، و با ترس و وحشت به هم آمیختند، و ما را به پیمودن کوه های صعب‏العبور مجبور کردند، و برای ما آتش جنگ افروختند، اما خدا خواست که ما پاسدار دین او باشیم، و شر آنان را از حریم دین باز داریم، مومن ما در این راه خواستار پاداش بود، و کافر ما از خویشاوندان خود دفاع می‏کرد، دیگر افراد قریش که ایمان می‏آوردند و از تبار ما نبودند، یا به وسیله هم‏پیمانهایشان و یا با نیروی قوم و قبیله‏شان حمایت‏شده و در امان بودند، هرگاه آتش جنگ زبانه می‏کشید، و دشمنان هجوم می‏آوردند پیامبر اسلام صلی الله علیه واله اهل بیت خود را پیش می‏فرستاد تا به وسیله آنها، اصحابش را از سوزش شمشیرها و نیزه ها حفظ فرماید، چنانکه عبیده بن حارث در جنگ بدر، و حمزه در احد، و جعفر در موته، شهید گردیدند. کسانی هم بودند که اگر می‏خواستم نامشان را می‏آوردم، آنان که دوست داشتند چون شهیدان اسلام، شهید گردند، اما مقدر چنین بود که زنده بمانند، و مرگشان به تاخیر افتاد، شگفتا از روزگار! که مرا همسنگ کسی قرار داده که چون من پیش‏قدم نبوده، و مانند من سابقه در اسلام و هجرت نداشته است، کسی را سراغ ندارم چنین ادعایی کند، مگر ادعاکننده‏ای که نه من او را می‏شناسم و نه فکر می‏کنم خدا، او را بشناسد، در هر حال خدا را سپاسگزارم. افشای ادعای دروغین معاویه در خونخواهی عثمان اینکه از من خواستی تا قاتلان عثمان را به تو واگذارم، پیرامون آن فکر کردم و دیدم که توان سپردن آنها را به تو یا غیر تو ندارم، سوگند بجان خودم! اگر دست از گمراهی و تفرقه برنداری، به زودی آنها را خواهی یافت که تو را می‏جویند، بی آنکه تو را فرصت دهند تا در خشکی و دریا و کوه و صحرا زحمت پیدا کردنشان را بر خود هموار کنی. و اگر در جستجوی آنان برآیی بدان که شادمان نخواهی شد، و زیارتشان تو را خوشحال نخواهد کرد، و درود بر اهل آن.

فأراد قومنا قتل نبینا، واجتیاح أصلنا، وهموا بنا الهموم، وفعلوا بنا الأفاعیل، ومنعونا العذب، وأحلسونا الخوف، واضطرونا إلی جبل وعر، وأوقدوا لنا نار الحرب، فعزم الله لنا علی الذب عن حوزته، والرمی من وراء حرمته. مؤمننا یبغی بذلک الأجر، وکافرنا یحامی عن الأصل، ومن أسلم من قریش خلو مما نحن فیه بحلف یمنعه، أو عشیرة تقوم دونه، فهو من القتل بمکان أمن. وکان رسول الله-صلی الله علیه وآله- إذا احمر البأس، وأحجم الناس، قدم أهل بیته فوقی بهم أصحابه حر السیوف والأسنة، فقتل عبیدة بن الحارث یوم بدر، وقتل حمزة یوم أحد، وقتل جعفر یوم مؤتة، وأراد من لو شئت ذکرت اسمه مثل الذی أرادوا من الشهادة، ولکن آجالهم عجلت،منیته أجلت. فیاعجباً للدهر! إذ صرت یقرن بی من لم یسع بقدمی، ولم تکن له کسابقتی التی لا یدلی أحد بمثلها، إلا أن یدعی مدع ما لا أعرفه، ولا أظن الله یعرفه، والحمد لله علی کل حال. وأما ما سألت من دفع قتلة عثمان إلیک، فإنی نظرت فی هذا الأمر، فلم أره یسعنی دفعهم إلیک ولا إلی غیرک، ولعمری لئن لم تنزع عن غیک وشقاقک لتعرفنهم عن قلیل یطلبونک، لا یکلفونک طلبهم فی بر ولا بحر، ولا جبل ولا سهل، إلا أنه طلب یسوءک وجدانه، وزور لا یسرک لقیانه، والسلام لأهله.

https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=489


از

معرفی نهج البلاغه


سرفصل اصلی

حکمت های نهج البلاغه


خطبه های نهج البلاغه


نامه های نهج البلاغه

تقویم و اوقات شرعی


حدیث روزانه


حکمت روز



برنامه های مجمع

دعاى روز هشتم رمضان

آمار بازدید و محتویات