دیدار با امام زمان ( ارواحنا له الفداء )

ملاعلی رشتی نقل می کند : در سفری درون کشتی تعدادی جوان سنی را دیدم که مشغول لهو و لعب بودند اما یکی از آنها ساکت و باوقار بود , از او پرسیدم چگونه تو با اینها متفاوتی ؟ گفت : من از قبیله اینان هستم ولی شیعه شده ام. پرسیدم چگونه و چرا شیعه شدی ؟ گفت چندین سال قبل با کاروانی می رفتیم وقتی برای استراحت ایستادیم من خوابیدم وقتی بیدار شدم دیدم کاروان رفته و من در بیابان جا مانده ام. بسیار ترسیدم و به خلفا و هر که انسان خوبی می دانستم متوسل شدم ولی فایده ای نکرد تا اینکه یادم آمد مادرم که شیعه بود می گفت ما شیعه ها امامی داریم که وقتی هیچ راه چاره ای نداشته باشیم از او کمک میگیریم و او ما را نجات می دهد , لذا به او متوسل شدم و گفتم یا اباصالح المهدی...

ناگهان دیدم شخصی نورانی با عمامه ای سبز رنگ کنار من در حرکت است راه را به من نشان داد , فرمود مقداری که از این طرف بروی به شهری می رسی که همه شیعه هستند, از او خواهش کردم که مرا تنها نگذارد تا با هم برویم ولی او فرمود : نمی توانم باید بروم , پرسیدم چرا ؟ او فرمود : هزار نفر در سرتاسر عالم مرا صدا می زنند و رفت. مقداری که رفتم به شهر حله رسیدم در آنجا ماندم. فردای آن روز کاروان تازه به شهر حله رسید و من زودتر از آنها رسیده بودم فهمیدم معجزه ای در کار است. بعد از آن برای تحقیق سراغ عالم بزرگ شیعیان رفته و دین تشیع را از او فرا گرفتم و شیعه شدم و از او پرسیدم آیا می توانم باز هم امامم را ببینم؟ او گفت 40 شب جمعه به کربلا برو و من رفتم تا اینکه شب چهلم امام زمان(علیه السلام) را مشاهده نمودم.

سوالات سخنرانی

سوال اول : کدام گزینه در شیعه شدن جوان سنی دخالت نداشت ؟

1 ـ نجات یافتن توسط امام زمان عجل الله تعالی فرجه ؛

2 ـ دیدن دوباره امام زمان عجل الله تعالی فرجه ؛

3 ـ شیعه بودن مادرش ؛

4 ـ تحقیق از عالم بزرگ شیعیان .

سوال دوم : معجزه این داستان را بنویسید ؟

1 ـ دیدن شخص نورانی با عمامه سبز ؛

2 ـ زودتر رسیدن جوان به شهر حله ؛

3 ـ تازه رسیدن کاروان در فردای آن روز ؛

4 ـ یک سنی توانسته است شیعه شود .