نامه 530 نهج البلاغه : جبران خسارتها در مانورهاي نظامي
حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند:
از بنده خدا! علي امير مومنان به گردآوران ماليات و فرمانداران شهرهايي که لشکريان از سرزمين آنان ميگذرند. پس از ياد خدا و درود! همانا من سپاهياني فرستادم که به خواست خدا بر شما خواهند گذشت، و آنچه خدا بر آنان واجب کرده به ايشان سفارش کردم، و بر آزار نرساندن به ديگران، و پرهيز از هرگونه شرارتي تاکيد کردهام، و من نزد شما و پيماني که با شما دارم از آزار رساندن سپاهيان به مردم بيزارم، مگر آنکه گرسنگي سربازي را ناچار گرداند، و براي رفع گرسنگي چارهاي جز آن نداشته باشد، پس کسي را که دست به ستمکاري زند کيفر کنيد، و دست افراد سبک مغز خود را از زيان رساندن به لشکريان، و زحمت دادن آنها جز در آنچه استثنا کردم باز داريد. من پشت سر سپاه در حرکتم، شکايتهاي خود را به من رسانيد، و در اموري که لشکريان بر شما چيره شدهاند که قدرت دفع آن را جز با کمک خدا و من نداريد، به من مراجعه کنيد، که با کمک خداوند آن را برطرف خواهم کرد. ان شاء الله
من عبد الله علي أميرالمؤمنين إلي من مر به الجيش من جباة الخراج وعمال البلاد. أما بعد، فإني قد سيرت جنوداً هي مارة بکم إن شاء الله، وقد أوصيتهم بما يجب لله عليهم من کف الأذي، وصرف الشذي، وأنا أبرأ إليکم وإلي ذمتکم من معرة الجيش، إلا من جوعة المضطر، لا يجد عنها مذهباً إلي شبعه. فنکلوا من تناول منهم شيئاً ظلماً عن ظلمهم، وکفوا أيدي سفهائکم عن مضادتهم، والتعرض لهم فيما استثنيناه منهم، وأنا بين أظهر الجيش، فارفعوا إلي مظالمکم، وما عراکم مما يغلبکم من أمرهم، ولا تطيقون دفعه إلا بالله وبي، فأنا أغيره بمعونة الله، إن شاء الله.
http://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=530
مطالبی دیگر با همین موضوع :
از بنده خدا، علي امير مومنان، به مردم کوفه، که در ميان انصار پايهاي ارزشمند، و در عرب مقامي والا دارند. پس از ستايش پروردگار! همانا شما را از کار عثمان چنان آگاهي دهم که شنيدن آن چونان ديدن باشد، مردم برعثمان عيب گرفتند، و من تنها کسي از مهاجران بودم که او را براي جلب رضايت مردم واداشته، و کمتر به سرزنش او زبان گشودم، اما طلحه و زبير، آسانترين کارشان آن بود که بر او بتازند، و او را برنجانند، و ناتوانش سازند، عايشه نيز ناگهان بر او خشم گرفت، عدهاي به تنگ آمده او را کشتند، آنگاه مردم بدون اکراه و اجبار، بلکه به اطاعت و اختيار، با من بيعت کردند. آگاه باشيد! مدينه مردم را يکپارچه بيرون رانده، و مردم نيز او را براي سرکوبي آشوب فاصله گرفتند، ديگ آشوب به جوش آمده، و فتنه ها بر پايه هاي خود ايستاد، پس به سوي فرمانده خود بشتابيد، و در جهاد با دشمن بر يکديگر پيشي گيريد، به خواست خداي عزيز و بزرگ
من عبد الله علي أميرالمؤمنين إلي أهل الکوفة، جبهة الأنصار وسنام العرب. أما بعد، فإني أخبرکم عن أمر عثمان حتي يکون سمعه کعيانه: إن الناس طعنوا عليه، فکنت رجلاً من المهاجرين أکثر استعتابه، وأقل عتابه، وکان طلحة والزبير أهون سيرهما فيه الوجيف، وأرفق حدائهما العنيف، وکان من عائشة فيه فلتة غضب، فأتيح له قوم فقتلوه، وبايعني الناس غير مستکرهين ولا مجبرين، بل طائعين مخيرين. واعلموا أن دار الهجرة قد قلعت بأهلها وقلعوا بها، وجاشت جيش المرجل، وقامت الفتنة علي القطب، فأسرعوا إلي أميرکم، وبادروا جهاد عدوکم، إن شاء الله عزوجل.
http://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=481
خداوند شما مردم کوفه را از سوي اهل بيت پيامبر صلی الله علیه واله پاداش نيکو دهد، بهترين پاداشي که به بندگان فرمانبردار، و سپاسگزاران نعمتش عطا ميفرمايد، زيرا شما دعوت ما را شنيديد و اطاعت کرديد، به جنگ فرا خوانده شديد و بسيج گرديديد.
وجزاکم الله من أهل مصر عن أهل بيت نبيکم أحسن ما يجزي العاملين بطاعته، والشاکرين لنعمته، فقد سمعتم وأطعتم، ودعيتم فأجبتم.
http://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=482
به من خبر دادند که خانهاي به هشتاد دينار خريدهاي، و سندي براي آن نوشتهاي، و گواهاني آن را امضا کردهاند. (شريح گفت: آري اي امير مومنان امام علیه السلام نگاه خشمآلودي به او کرد و فرمود) اي شريح! به زودي کسي به سراغت ميآيد که به نوشتهات نگاه نميکند، و از گواهانت نميپرسد، تا تو را از آن خانه بيرون کرده و تنها به قبر بسپارد. اي شريح! انديشه کن که آن خانه را با مال ديگران يا با پول حرام نخريده باشي، که آنگاه خانه دنيا و آخرت را از دست دادهاي. اما اگر هنگام خريد خانه، نزد من آمده بودي، براي تو سندي مينوشتم که ديگر براي خريد آن به درهمي يا بيشتر، رغبت نميکردي و آن سند را چنين مينوشتم: هشدار از بياعتباري دنياي حرام اين خانهاي است که بندهاي خوارشده، و مردهاي آماده کوچ کردن، آن را خريده، خانهاي از سراي غرور، که در محله نابودشوندگان، و کوچه هلاک شدگان قرار دارد، اين خانه به چهار جهت منتهي ميگردد. يک سوي آن به آفتها و بلاها، سوي دوم آن به مصيبتها، و سوي سوم به هوا و هوسهاي سستکننده، و سوي چهارم آن به شيطان گمراهکننده ختم ميشود، و در خانه به روي شيطان گشوده است. اين خانه را فريب خورده آزمند، از کسيکه خود به زودي از جهان رخت برميبندد، به مبلغي که او را از عزت و قناعت خارج و به خواري و دنياپرستي کشانده، خريداري نموده است. هرگونه نقصي در اين معامله باشد، بر عهده پروردگاري است که اجساد پادشاهان را پوسانده، و جان جباران را گرفته، و سلطنت فرعونها چون (کسري) و (قيصر) و (تبع) و (حمير) را نابود کرده است. عبرت از گذشتگان و آنان که مال فراوان گرد آوردند، و بر آن افزودند، و آنان که قصرها ساختند، و محکمکاري کردند، طلاکاري نمودند، و زينت دادند، فراوان اندوختند، و نگهداري کردند، و به گمان خود براي فرزندان خود گذاشتند، اما همگي آنان به پاي حسابرسي الهي، و جايگاه پاداش و کيفر رانده ميشوند، آنگاه که فرمان داوري و قضاوت نهايي صادر شود (پس تبهکاران زيان خواهند ديد.) به اين واقعيتها عقل گواهي ميدهد هرگاه که از اسارت هواي نفس نجات يافته، و از دنياپرستي به سلامت بگذرد.
روي أن شريح بن الحارث قاضي أميرالمؤمنين عليه السلام اشتري علي عهده داراً بثمانين ديناراً، فبلغه ذلک، فاستدعي شريحاً، وقال له: بلغني أنک ابتعت داراً بثمانين ديناراً، وکتبت لها کتاباً، وأشهدت فيه شهوداً. فقال له شريح: قد کان ذلک يا أميرالمؤمنين. قال: فنظر إليه نظر مغضب ثم قال له: يا شريح، أما إنه سيأتيک من لا ينظر في کتابک، ولا يسألک عن بينتک، حتي يخرجک منها شاخصاً، ويسلمک إلي قبرک خالصاً. فانظر يا شريح لا تکون ابتعت هذه الدار من غير مالک، أو نقدت الثمن من غير حلالک! فإذا أنت قد خسرت دار الدنيا ودار الآخرة! أما إنک لو کنت أتيتني عند شرائک ما اشتريت لکتبت لک کتاباً علي هذه النسخة، فلم ترغب في شراء هذه الدار بدرهم فما فوق. والنسخة هذه: هذا ما اشتري عبد ذليل، من ميت قد أزعج للرحيل، اشتري منه داراً من د ار الغرور، من جانب الفانين، وخطة الهالکين، وتجمع هذه الدار حدود أربعة: الحد الأول ينتهي إلي دواعي الآفات، والحد الثاني ينتهي إلي دواعي المصيبات، والحد الثالث ينتهي إلي الهوي المردي، والحد الرابع ينتهي إلي الشيطان المغوي، وفيه يشرع باب هذه الدار. اشتري هذا المغتر بالأمل، من هذا المزعج بالأجل، هذه الدار بالخروج من عز القناعة، والدخول في ذل الطلب والضراعة، فما أدرک هذا المشتري فيما اشتري منه من درک، فعلي مبلبل أجسام الملوک، وسالب نفوس الجبابرة، ومزيل ملک الفراعنة، مثل کسري وقيصر، وتبع وحمير، ومن جمع المال علي المال فأکثر، ومن بني وشيد، وزخرف ونجد، وادخر واعتقد، ونظر بزعمه للولد، إشخاصهم جميعاً إلي موقف العرض والحساب، وموضع الثواب والعقاب: إذا وقع الأمر بفصل القضاء (وخسر هنالک المبطلون) شهد علي ذلک العقل إذا خرج من أسر الهوي، وسلم من علائق الدنيا
http://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=483
اگر دشمنان اسلام به سايه اطاعت باز گردند پس همان است که دوست داريم، و اگر کارشان به جدايي و نافرماني کشيد با کمک فرمانبرداران با مخالفان نبرد کن، و از آنان که فرمان ميبرند براي سرکوب آنها که از ياري تو سر باز ميزنند مدد گير، زيرا آن کس که از جنگ کراهت دارد بهتر است که شرکت نداشته باشد، و شرکت نکردنش از ياري دادن اجباري بهتر است.
فإن عادوا إلي ظل الطاعة فذاک الذي نحب، وإن توافت الأمور بالقوم إلي الشقاق والعصيان فانهد بمن أطاعک إلي من عصاک، واستغن بمن انقاد معک عمن تقاعس عنک، فإن المتکاره مغيبه خير من مشهده، وقعوده أغني من نهوضه.
http://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=484
همانا پست فرمانداري براي تو وسيله آب و نان نخواهد بود، بلکه امانتي است در گردن تو، بايد از فرمانده و امامت اطاعت کني، تو حق نداري نسبت به رعيت استبداد ورزي، و بدون دستور به کار مهمي اقدام نمايي، در دست تو اموالي از ثروتهاي خداي بزرگ و عزيز است، و تو خزانهدار آني تا به من بسپاري، اميدوارم براي تو بدترين زمامدار نباشم، با درود.
وإن عملک ليس لک بطعمة، ولکنه في عنقک أمانة، وأنت مسترعًي لمن فوقک. ليس لک أن تفتات في رعية، ولا تخاطر إلا بوثيقة، وفي يديک مال من مال الله عزوجل، وأنت من خزانه حتي تسلمه إلي، ولعلي ألا أکون شر ولاتک لک، والسلام.
http://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=485
همانا کساني با من بيعت کردهاند که با ابابکر و عمر و عثمان، با همان شرايط بيعت نمودند، پس آنکه در بيعت حضور داشت نميتواند خليفهاي ديگر برگزيند، و آنکه غايب است نمي تواند بيعت مردم را نپذيرد، و همانا شوراي مسلمين از آن مهاجرين و انصار است، پس اگر بر امامت کسي گرد آمدند، و او را امام خود خواندند، خشنودي خدا هم در آن است. حال اگر کسي کار آنان را نکوهش کند يا بدعتي پديد آورد، او را به جايگاه بيعت قانوني باز ميگردانند، اگر سر باز زد با او پيکار ميکنند، زيرا که به راه مسلمانان درنيامده، خدا هم او را در گمراهيش واميگذارد. بجانم سوگند! اي معاويه اگر دور از هواي نفس، به ديده عقل بنگري، خواهي ديد که من نسبت به خون عثمان پاکترين افرادم، و ميداني که من از آن دور بودهام، جز اينکه از راه خيانت مرا متهم کني، و حق آشکاري را بپوشاني، با درود.
إنه بايعني القوم الذين بايعوا أبا بکر وعمر وعثمان علي ما بايعوهم عليه، فلم يکن للشاهد أن يختار، ولا للغائب أن يرد، وإنما الشوري للمهاجرين والأنصار، فإن اجتمعوا علي رجل وسموه إماماً کان ذلک لله رضي، فإن خرج عن أمرهم خارج بطعن أوبدعة ردوه إلي ماخرج منه، فإن أبي قاتلوه علي اتباعه غير سبيل المؤمنين، وولاه الله ما تولي. ولعمري، يا معاوية، لئن نظرت بعقلک دون هواک لتجدني أبرأ الناس من دم عثمان، ولتعلمن أني کنت في عزلة عنه، إلا أن تتجني; فتجن ما بدا لک! والسلام.
http://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=486
پس از نام خدا و درود! نامه پندآميز تو به دستم رسيد که داراي جملات به هم پيوسته، و زينت دادهشده که با گمراهي خود آن را آراسته، و با بدانديشي خاص امضاء کرده بودي، نامه مردي که نه خود آگاهي لازم دارد تا رهنمونش باشد، و نه رهبري دارد که هدايتش کند، تنها دعوت هوسهاي خويش را پاسخ گفته، و گمراهي عنان او را گرفته و او اطاعت ميکند، که سخن بيربط ميگويد و در گمراهي سرگردان است. (از همين نامه است) همانا بيعت براي امام يک بار بيش نيست، و تجديد نظر در آن ميسر نخواهد بود، و کسي اختيار از سرگرفتن آن را ندارد، آن کس که از اين بيعت عمومي سر باز زند، طعنهزن و عيبجو خوانده ميشود، و آن کس که نسبت به آن دودل باشد منافق است.
أما بعد، فقد أتتني منک موعظة موصلة، ورسالة محبرة، نمقتها بضلالک، وأمضيتها بسوء رأيک، وکتاب امريء ليس له بصر يهديه، ولا قائد يرشده، قد دعاه الهوي فأجابه، وقاده الضلال فاتبعه، فهجر لاغطاً، وضل خابطاً. و منه: لأنها بيعه واحدة لا يثني فيها النظر، ولا يستأنف فيها الخيار. الخارج منها طاعن، والمروي فيها مداهن.
http://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=487
پس از نام خدا و درود! هنگامي که نامهام به دستت رسيد، معاويه را به يکسره کردن کار وادار، و با او برخوردي قاطع داشته باش، سپس او را آزاد بگذار در پذيرفتن جنگي که مردم را از خانه بيرون ميريزد، يا تسليم شدني خوارکننده، پس اگر جنگ را برگزيد، اماننامه او را بر زمين کوب، و اگر صلح خواست از او بيعت بگير، با درود
أما بعد، فإذا أتاک کتابي فاحمل معاوية علي الفصل، وخذه بالأمر الجزم، ثم خيره بين حرب مجلية، أو سلم مخزية، فإن اختار الحرب فانبذ إليه، وإن اختار السلم فخذ بيعته، والسلام.
http://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=488
خويشاوندان ما از قريش ميخواستند پيامبرمان صلی الله علیه واله را بکشند، و ريشه ما را برکنند، و در اين راه انديشه ها از سرگذراندند، و هر چه خواستند نسبت به ما انجام دادند، و زندگي خوش را از ما سلب کردند، و با ترس و وحشت به هم آميختند، و ما را به پيمودن کوه هاي صعبالعبور مجبور کردند، و براي ما آتش جنگ افروختند، اما خدا خواست که ما پاسدار دين او باشيم، و شر آنان را از حريم دين باز داريم، مومن ما در اين راه خواستار پاداش بود، و کافر ما از خويشاوندان خود دفاع ميکرد، ديگر افراد قريش که ايمان ميآوردند و از تبار ما نبودند، يا به وسيله همپيمانهايشان و يا با نيروي قوم و قبيلهشان حمايتشده و در امان بودند، هرگاه آتش جنگ زبانه ميکشيد، و دشمنان هجوم ميآوردند پيامبر اسلام صلی الله علیه واله اهل بيت خود را پيش ميفرستاد تا به وسيله آنها، اصحابش را از سوزش شمشيرها و نيزه ها حفظ فرمايد، چنانکه عبيده بن حارث در جنگ بدر، و حمزه در احد، و جعفر در موته، شهيد گرديدند. کساني هم بودند که اگر ميخواستم نامشان را ميآوردم، آنان که دوست داشتند چون شهيدان اسلام، شهيد گردند، اما مقدر چنين بود که زنده بمانند، و مرگشان به تاخير افتاد، شگفتا از روزگار! که مرا همسنگ کسي قرار داده که چون من پيشقدم نبوده، و مانند من سابقه در اسلام و هجرت نداشته است، کسي را سراغ ندارم چنين ادعايي کند، مگر ادعاکنندهاي که نه من او را ميشناسم و نه فکر ميکنم خدا، او را بشناسد، در هر حال خدا را سپاسگزارم. افشاي ادعاي دروغين معاويه در خونخواهي عثمان اينکه از من خواستي تا قاتلان عثمان را به تو واگذارم، پيرامون آن فکر کردم و ديدم که توان سپردن آنها را به تو يا غير تو ندارم، سوگند بجان خودم! اگر دست از گمراهي و تفرقه برنداري، به زودي آنها را خواهي يافت که تو را ميجويند، بي آنکه تو را فرصت دهند تا در خشکي و دريا و کوه و صحرا زحمت پيدا کردنشان را بر خود هموار کني. و اگر در جستجوي آنان برآيي بدان که شادمان نخواهي شد، و زيارتشان تو را خوشحال نخواهد کرد، و درود بر اهل آن.
فأراد قومنا قتل نبينا، واجتياح أصلنا، وهموا بنا الهموم، وفعلوا بنا الأفاعيل، ومنعونا العذب، وأحلسونا الخوف، واضطرونا إلي جبل وعر، وأوقدوا لنا نار الحرب، فعزم الله لنا علي الذب عن حوزته، والرمي من وراء حرمته. مؤمننا يبغي بذلک الأجر، وکافرنا يحامي عن الأصل، ومن أسلم من قريش خلو مما نحن فيه بحلف يمنعه، أو عشيرة تقوم دونه، فهو من القتل بمکان أمن. وکان رسول الله-صلي الله عليه وآله- إذا احمر البأس، وأحجم الناس، قدم أهل بيته فوقي بهم أصحابه حر السيوف والأسنة، فقتل عبيدة بن الحارث يوم بدر، وقتل حمزة يوم أحد، وقتل جعفر يوم مؤتة، وأراد من لو شئت ذکرت اسمه مثل الذي أرادوا من الشهادة، ولکن آجالهم عجلت،منيته أجلت. فياعجباً للدهر! إذ صرت يقرن بي من لم يسع بقدمي، ولم تکن له کسابقتي التي لا يدلي أحد بمثلها، إلا أن يدعي مدع ما لا أعرفه، ولا أظن الله يعرفه، والحمد لله علي کل حال. وأما ما سألت من دفع قتلة عثمان إليک، فإني نظرت في هذا الأمر، فلم أره يسعني دفعهم إليک ولا إلي غيرک، ولعمري لئن لم تنزع عن غيک وشقاقک لتعرفنهم عن قليل يطلبونک، لا يکلفونک طلبهم في بر ولا بحر، ولا جبل ولا سهل، إلا أنه طلب يسوءک وجدانه، وزور لا يسرک لقيانه، والسلام لأهله.
http://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=489
چه خواهي کرد، آنگاه که جامه هاي رنگين تو کنار رود؟ که به زيباييهاي دنيا زينتشده بود، دنيا تو را با خوشيهاي خود فريب داده، و به دعوت آن پاسخ دادهاي، فرمانت داد و اطاعت کردي، همانا به زودي تو را وارد ميدان خطرناکي ميکند که هيچ سپر نگهدارندهاي نجاتت نميدهد. اي معاويه از اين کار دست بکش، و آماده حساب باش، و آماده حوادثي باش که به سراغ تو ميآيد، به گمراهان فرومايه، گوش مسپار، اگر چنين نکني به تو اعلام ميدارم که در غفلتزدگي قرار گرفتهاي، همانا تو نازپروردهاي ميباشي که شيطان بر تو حکومت ميکند، و با تو به آرزوهايش ميرسد، و چون روح و خون در سراسر وجودت جريان دارد. معاويه! از چه زماني شما زمامداران امت و فرماندهان ملت بوديد؟ نه سابقه درخشاني در دين، و نه شرافت والايي در خانواده داريد، پناه بخدا ميبرم از گرفتار شدن به دشمنيهاي ريشهدار، تو را ميترسانم از ينکه به دنبال آرزوها تلاش کني، و آشکار و نهانت يکسان نباشد. پاسخ به تهديد نظامي معاويه! مرا به جنگ خواندهاي، اگر راست ميگويي مردم را بگذار و به جنگ من بيا، و دو لشکر را از کشتار بازدار، تا بداني پرده تاريک بر دل کدام يک از ما کشيده، و ديده چه کس پوشيده است؟ من ابوالحسن، کشنده جد و دايي و برادر تو در روز نبرد بدر، ميباشم که سر آنان را شکافتم، همان شمشير با من است، و با همان قلب با دشمنام ملاقات ميکنم، نه بدعتي در دين گذاشته، و نه پيامبر جديدي برگزيدهام، من بر همان راه راست الهي قرار دارم که شما با اختيار رها کرده، و با اکراه پذيرفته بوديد. پاسخ به خونخواهي دروغين معاويه خيال کردي به خونخواهي عثمان آمدهاي؟ در حالي که ميداني خون او به دست چه کساني ريختهشده، اگر راست ميگويي از آنها مطالبه کن، همانا من تو را در جنگ مينگرم که چونان شتران زير بار سنگين مانده، فرياد و ناله سرميدهي، و ميبينم که لشکريانت با بيصبري از ضربات پياپي شمشيرها، و بلاهاي سخت، و بر خاک افتادن مداوم تنها، مرا به کتاب خدا ميخوانند در حالي که لشکريان تو، کافرند و در انکار، از بيعت کنندگانند و پيمانشکن.
وکيف أنت صانع إذا تکشفت عنک جلابيب ما أنت فيه من دنيا قد تبهجت بزينتها، وخدعت بلذتها، دعتک فأجبتها، وقادتک فاتبعتها، وأمرتک فأطعتها، وإنه يوشک أن يقفک واقف علي ما لا ينجيک منه مجن، فاقعس عن هذا الأمر، وخذ أهبة الحساب، وشمر لما قد نزل بک، ولا تمکن الغواة من سمعک، وإلا تفعل أعلمک ما أغفلت من نفسک، فإنک مترف قد أخذ الشيطان منک مأخذه، وبلغ فيک أمله، وجري منک مجري الروح والدم. ومتي کنتم يا معاوية ساسة الرعية، وولاة أمر الأمة؟ بغير قدم سابق، ولا شرف باسق، ونعوذ بالله من لزوم سوابق الشقاء، وأحذرک أن تکون متمادياً في غرة الأمنية، مختلف العلانية والسريرة. وقد دعوت إلي الحر ب، فدع الناس جانباً واخرج إلي، وأعف الفريقين من القتال، لتعلم أينا المرين علي قلبه، والمغطي علي بصره! فأنا أبو حسن قاتل جدک وخالک وأخيک شدخاً يوم بدر،ذلک السيف معي، وبذلک القلب ألقي عدوي، ما استبدلت ديناً، ولا استحدثت نبياً، وإني لعلي المنهاج الذي ترکتموه طائعين، ودخلتم فيه مکرهين. وزعمت أنک جئت ثائراً بدم عثمان، ولقد علمت حيث وقع دم عثمان فاطلبه من هناک إن کنت طالباً، فکأني قد رأيتک تضج من الحرب إذا عضتک ضجيج الجمال بالأثقال، وکأني بجماعتک تدعوني جزعاً من الضرب المتتابع، والقضاء الواقع، ومصارع بعد مصارع، إلي کتاب الله، وهي کافرة جاحده، أو مبايعة حائدة.
http://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=490
هرگاه به دشمن رسيديد، يا او به شما رسيد، لشکرگاه خويش را بر فراز بلنديها، يا دامنه کوهها، يا بين رودخانه ها قرار دهيد، تا پناهگاه شما، و مانع هجوم دشمن باشد، جنگ را از يک سو يا دو سو آغاز کنيد، و در بالاي قله ها، و فراز تپه ها، ديدهبانهايي بگماريد، مبادا دشمن از جايي که ميترسيد يا از سويي که بيم نداريد، ناگهان بر شما يورش آورد، و بدانيد که پيشاهنگان سپاه ديدبان لشگريانند، و ديدبانان طلايهداران سپاهند، از پراکندگي بپرهيزيد، هر جا فرود ميآييد، با هم فرود بياييد، و هرگاه کوچ ميکنيد همه با هم کوچ کنيد، و چون تاريک شب شما را پوشاند، نيزهداران را پيرامون لشکر بگماريد، و نخوابيد مگر اندک، چونان آب در دهان چرخاندن و بيرون ريختن.
فإذا نزلتم بعدوً أو نزل بکم، فليکن معسکرکم في قبل الأشراف، أوسفاح الجبال، أو أثناء الأنهار، کيما يکون لکم ردءاً، ودونکم مرداً، ولتکن مقاتلتکم من وجه واحد أو اثنين اجعلوا لکم رقباء في صياصي الجبال، ومناکب الهضاب، لئلا يأتيکم العدو من مکان مخافة أو أمن. واعلموا أن مقدمة القوم عيونهم، وعيون المقدمة طلائعهم. وإياکم والتفرق، فإذا نزلتم فانزلوا جميعاً، وإذا ارتحلتم فارتحلوا جميعاً، وإذا غشيکم الليل فاجعلوا الرماح کفةً، ولا تذوقوا النوم إلا غراراً أو مضمضةً.
http://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=491
نسبت به سربازان پيشتاز از خدايي بترس که ناچار او را ملاقات خواهي کرد، و سرانجامي جز حاضر شدن در پيشگاه او را نداري، جز با کسي که با تو پيکار کند، پيکار نکن، در خنکي صبح و عصر سپاه را حرکت ده، در هواي گرم لشکر را استراحت ده، و در پيمودن راه شتاب مکن، در آغاز شب حرکت نکن زيرا خداوند شب را وسيله آرامش قرار داده، و آن را براي اقامت کردن، نه کوچ نمودن، تعيين فرموده است پس آسوده باش، و مرکبها را آسوده بگذار، آنگاه که سحر آمد و سپيده صبحگاهان آشکار شد، در پناه برکت پروردگار حرکت کن. پس هر جا دشمن را مشاهده کردي در ميان لشکرت بايست، نه چنان به دشمن نزديک شو که چونان جنگافروزان باشي، و نه آنقدر دور باش که پندارند از نبرد ميهراسي، تا فرمان من به تو رسد، مبادا کينه آنان شما را به جنگ وادارد، پيش از آنکه آنان را به راه هدايت فراخوانيد، و درهاي عذر را بر آنان ببنديد.
حين أنفذه إلي الشام في ثلاثة آلاف مقدمةً له: اتق الله الذي لابد لک من لقائه، ولا منتهي لک دونه، ولا تقاتلن إلا من قاتلک، وسر البردين، غور بالناس، ورفه في السير، ولا تسر أول الليل، فإن الله جعله سکناً، وقدره مقاماً لا ظعناً، فأرح فيه بدنک، وروح ظهرک، فإذا وقفت حين ينبطح السحر، أو حين ينفجر الفجر، فسر علي برکة الله، فإذا لقيت العدو فقف من أصحابک وسطاً، ولا تدن من القوم دنو من يريد أن ينشب الحرب، ولا تباعد عنهم تباعد من يهاب البأس، حتي يأتيک أمري، ولا يحملنکم شنآنهم علي قتالهم، قبل دعائهم والإعذار إليهم.
http://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=492
من (مالکاشتر پسر حارث) را بر شما و سپاهياني که تحت امر شما هستند، فرماندهي دادم، گفته او را بشنويد، و از فرمان او اطاعت کنيد، او را چونان زره و سپر نگهبان خود برگزينيد، زيرا که مالک، نه سستي به خرج داده و نه دچار لغزش ميشود، نه در آنجايي که شتاب لازم است کندي دارد، و نه آن جا که کندي پسنديده است شتاب ميگيرد.
وقد أمرت عليکما وعلي من في حيزکما مالک بن الحارث الأشتر فاسمعا له وأطيعاً، واجعلاه درعاً ومجناً، فإنه ممن لا يخاف وهنه، ولا سقطته، ولا بطؤه عما الإسراع إليه أحزم، ولا إسراعه إلي ما البطء عنه أمثل.
http://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=493
با دشمن جنگ را آغاز نکنيد تا آنها شروع کنند، زيرا سپاس خداوندي را که حجت با شماست، و آغازگر جنگ نبودن، تا آنکه دشمن بجنگ روي آورد، حجت ديگر بر حقانيت شما خواهد بود، اگر به اذن خدا شکست خوردند و گريختند، آن کس را که پشت کرده مکشيد، و آن را که دفاع نميتواند آسيب نرسانيد، و مجروحان را نکشيد، زنان را با آزار دادن تحريک نکنيد هرچند آبروي شما را بريزند، يا اميران شما را دشنام دهند، که آنان در نيروي بدني و رواني و انديشه کمتوانند، در روزگاري که زنان مشرک بودند مامور بوديم دست از آزارشان برداريم، و در جاهليت اگر مردي با سنگ يا چوب دستي به زني حمله ميکرد، او و فرزندانش را سرزنش ميکردند.
لا تقاتلوهم حتي يبدووکم، فإنکم بحمد الله علي حجة، وترککم إياهم حتي يبدووکم حجة أخري لکم عليهم، فإذا کانت الهزيمة بإذن الله فلا تقتلوا مدبراً، ولا تصيبوا معوراً، ولا تجهزوا علي جريح، لا تهيجوا النساء بأذي، وإن شتمن أعراضکم، وسببن أمراءکم، فإنهن ضعيفات القوي ولأ نفس والعقول، إن کنا لنؤمر بالکف عنهن وإنهن لمشرکات، وإن کان الرجل ليتناول المرأة في الجاهلية بالفهر أو الهراوة فيعير بها وعقبه من بعده.
http://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=494
خدايا! قلبها به سوي تو روانهشده، و گردنها به درگاه تو کشيده، و ديده ها به آستان تو دوخته، و گامها در راه تو نهاده، و بدنها در خدمت تو لاغرشده است، خدايا دشمنيهاي پنهان آشکار، و ديگهاي کينه در جوش است، خدايا به تو شکايت ميکنيم از اينکه پيامبر صلی الله علیه واله در ميان ما نيست، و دشمنان ما فراوان، و خواسته هاي ما پراکنده است. (پروردگارا! بين ما و دشمنانمان به حق داوري فرما که تو از بهترين داوراني)
اللهم إليک أفضت القلوب، ومدت الأعناق، وشخصت الأبصار، ونقلت الأقدام، وأنضيت الأبدان. اللهم قد صرح مکنون الشنآن، وجاشت مراجل الأضغان. اللهم إنا نشکوا إليک غيبة نبينا، وکثرة عدونا، وتشتت أهوائنا (ربنا افتح بيننا وبين قومنا بالحق وأنت خير الفاتحين).
http://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=495
از عقب نشينيهايي که مقدمه هجوم ديگر است، و از ايستادني که حمله در پي دارد نگرانتان نسازد، حق شمشيرها را اداء کنيد، و پشت دشمن را به خاک بماليد، و براي فرو کردن نيزه ها، و محکمترين ضربه هاي شمشير، خود را آماده کنيد، صداي خود را در سينه ها نگهداريد. که در زدودن سستي نقش بسزايي دارد. بخدايي که دانه را شکافت، و پديده ها را آفريد، آنها اسلام را نپذيرفتند، بلکه به ظاهر تسليم شدند، و کفر خود را پنهان داشتند، آنگاه که ياوراني يافتند آن را آشکار ساختند.
لا تشتدن عليکم فرة بعدها کرة، ولا جولة بعدها حملة، وأعطوا السيوف حقوقها، ووطئوا للجنوب مصارعها، واذمروا أنفسکم علي الطعن الدعسي، والضرب الطلحفي، وأميتوا الأصوات، فإنه أطرد للفشل، فوالذي فلق الحبة، وبرأ النسمة، ما أسلموا ولکن استسلموا، وأسروا الکفر، فلما وجدوا أعواناً عليه أظهروه.
http://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=496
معاويه! اينکه خواستي شام را به تو واگذارم، همانا من چيزي را که ديروز از تو باز داشتم، امروز به تو نخواهم بخشيد، و اما سخن تو که جنگ، عرب را جز اندکي، بکام خويش فرو برده است، آگاه باش، آن کس که بر حق بود، جايگاهش بهشت، و آنکه بر راه باطل بود در آتش است. اما اينکه ادعاي تساوي در جنگ و نفرات جهادگر کردهاي، بدان، که رشد تو در شک به درجه کمال من در يقين نرسيده است، و اهل شام بر دنيا حريصتر از اهل عراق به آخرت نيستند. فضائل عترت پيامبر صلی الله علیه واله و اينکه ادعا کردي ما همه فرزندان (عبدمناف) هستيم، آري چنين است، اما جد شما (اميه) چونان جد ما (هاشم) و (حرب) همانند (عبدالمطلب) و (ابوسفيان) مانند (ابوطالب) نخواهند بود، هرگز ارزش مهاجران چون اسيران آزادشده نيست، و حلالزاده همانند حرامزاده نميباشد، و آنکه بر حق است با آنکه بر باطل است را نميتوان مقايسه کرد، و مومن چون مفسد نخواهد بود، و چه زشتند آنان که پدران گذشته خود را در ورود به آتش پيروي کنند. از همه که بگذريم، فضيلت نبوت در اختيار ماست که با آن عزيزان را ذليل، و خوارشدگان را بزرگ کرديم، و آنگاه که خداوند امت عرب را فوج فوج به دين اسلام درآورد، و اين امت در برابر دين يا از روي اختيار يا اجبار تسليم شد، شما خاندان ابوسفيان، يا براي دنيا و يا از روي ترس در دين اسلام وارد شديد، و اين هنگامي بود که نخستين اسلامآورندگان بر همه پيشي گرفتند، و مهاجران نخستين ارزش خود را باز يافتند، پس اي معاويه شيطان را از خويش بهرهمند، و او را بر جان خويش راه مده. با درود.
وأما طلبک إلي الشام، فإني لم أکن لأعطيک اليوم ما منعتک أمس. وأما قولک: إن الحرب قد أکلت العرب إلا حشاشات أنفس بقيت، ألا ومن أکله الحق فإلي الجنة،من أکله الباطل فإلي النار. وأما استواؤنا في الحرب والرجال، فلست بأمضي علي الشک مني علي اليقين، وليس أهل الشام بأحرص علي الدنيا من أهل العراق علي الآخرة. وأما قولک: إنا بنوعبد مناف، فکذلک نحن، ولکن ليس أمية کهاشم، ولا حرب کعبد المطلب، ولا أبوسفيان کأبي طالب، ولا المهاجر کالطليق، ولا الصريح کاللصيق، ولا المحق کالمبطل، ولا المؤمن کالمدغل. ولبئس الخلف خلف يتبع سلفاً هوي في نار جهنم. وفي أيدينا بعد فضل النبوة التي أذللنا بها العزيز، ونعشنا بها الذل يل. ولما أدخل الله العرب في دينه أفواجاً، وأسلمت له هذه الأمة طوعاً وکرهاً، کنتم ممن دخل في الدين: إما رغبةً وإما رهبةً، علي حين فاز أهل السبق بسبقهم، وذهب المهاجرون الأولون بفضلهم. فلا تجعلن للشيطان فيک نصيباً، ولا علي نفسک سبيلاً، والسلام.
http://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=497
بدان، که بصره امروز جايگاه شيطان، و کشتزار فتنه هاست، با مردم آن به نيکي رفتار کن، و گره وحشتزا از دلهاي آنان بگشاي، بدرفتاري تو را با قبيله (بنيتميم) و خشونت با آنها را به من گزارش دادند، همانا (بنيتميم) مرداني نيرومندند که هرگاه دلاوري از آنها غروب کرد، سلحشور ديگري جاي آن درخشيد، و در نبرد، در جاهليت و اسلام، کسي از آنها پيشي نگرفت، و همانا آنها با ما پيوند خويشاوندي، و قرابت و نزديکي دارند، که صله رحم و پيوند با آنان پاداش، و گسستن پيوند با آنان کيفر الهي دارد، پس مدارا کن اي ابوالعباس! اميد است آنچه از دست و زبان تو از خوب يا بد، جاري ميشود، خدا تو را بيامرزد، چرا که من و تو در اينگونه از رفتارها شريکيم. سعي کن تا خوشبيني من نسبت به شما استوار باشد، و نظرم دگرگون نشود، با درود.
واعلم أن البصرة مهبط إبليس، ومغرس الفتن، فحادث أهلها بالإحسان إليهم، واحلل عقدة الخوف عن قلوبهم. وقد بلغني تنمرک لبني تميم، وغلظتک عليهم، وإن بني تميم لم يغب لهمس نجم إلا طلع لهم آخر، وإنهم لم يسبقوا بوغم في جاهلية ولا إسلام، وإن لهم بنا رحماً ماسةً، وقرابةً خاصةً، نحن مأجورون علي صلتها، ومأزورون علي قطيعتها. فاربع أبا العباس، رحمک الله، فيما جري علي لسانک و يدک من خير وشر! فإنا شريکان في ذلک،کن عند صالح ظني بک، ولا يفيلن رأيي فيک، والسلام.
http://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=498
شما از پيمان شکستن، و دشمني آشکارا با من آگاهيد، با اين همه جرم شما را عفو کردم، و شمشير از فراريان برداشتم، و استقبالکنندگان را پذيرفتم، و از گناه شما چشم پوشيدم، اگر هم اکنون کارهاي ناروا، و انديشه هاي نابخردانه، شما را به مخالفت و دشمني با من بکشاند، سپاه من آماده، و پا در رکابند. و اگر مرا به حرکت دوباره مجبور کنيد، حملهاي بر شما روا دارم که جنگ جمل در برابر آن بسيار کوچک باشد، با اينکه به ارزشهاي فرمانبردارانتان آگاهم، و حق نصيحت کنندگان شما را ميشناسم، و هرگز براي شخص متهمي، به انسان نيکوکاري تجاوز روا نميدارم، و هرگز پيمان وفاداران را نخواهم شکست.
وقد کان من انتشار حبلکم وشقاقکم ما لو تغبوا عنه، فعفوت عن مجرمکم، ورفعت السيف عن مدبرکم، وقبلت من مقبلکم. فإن خطت بکم الأمور المردية، وسفه الآراء الجائرة، إلي منابذتي وخلافي، فهأناذا قد قربت جيادي، ورحلت رکابي. ولئن ألجأتموني إلي المسير إليکم، لأوقعن بکم وقعةً لا يکون يوم الجمل إليها إلا کلعقة لاعق، مع أني عارف لذي الطاعة منکم فضله، ولذي النصيحة حقه، غير متجاوز متهماً إلي بري، ولا ناکثاً إلي وفي.
http://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=499
معرفی نهج البلاغه
محمد بن ابی احمد، کنیه اش ابوالحسن و مشهور به "سید رضی" مولف کتاب نهج البلاغه می باشد .
ساختار نهج البلاغه، سخنانی شگفت انگیز در مورد توحید، عدل، خلقت، زن و مرد، تقوا، مذمت دنیا، شیطان، نکوهش بعضی از صحابه پیغمبر و صدها موضوع دیگر است که هر کدام تشنگان معرفت را سیراب خواهد کرد. سخنان حضرت در طرح اینگونه بحث ها، همچون قرآن کریم است که به زبان موعظت، از هر پدیده محسوس یا معقولی نمونه ای روشن و قابل درک در جلوی چشم شنونده قرار می دهد، بعد کم کم و آرام آرام، او را با خود به سر منزلی میبرد که باید بدان برسد.
سخنان آن حضرت در این کتاب بر مدار سه اصل است:
باب اول: خطبه ها و اوامر
باب دوم: نامه ها و رسائل و وصایا
باب سوم: کلمات قصار، حکمت آمیز و مواعظ
حکمت های نهج البلاغه
-
حکمت های 1 تا 50
- 1. روش برخورد با فتنه ها
- 2. شناخت ضدّ ارزشها
- 3. شناخت ضدّ ارزشها
- 4. ارزشهاى اخلاقى و ضدّ ارزشها
- 5. شناخت ارزشهاى اخلاقى
- 6. ارزش راز دارى و خوشرويى
- 7. ايثار اقتصادى و آخرت گرايى
- 8. شگفتى هاى تن آدمى
- 9. شناخت ره آورد اقبال و ادبار دنيا
- 10. روش زندگى با مردم
- 11. روش برخورد با دشمن
- 12. آيين دوست يابى
- 13. روش استفاده از نعمتها
- 14. روش برخورد با خويشاوندان
- 15. روش برخورد با فريب خوردهگان
- 16. شناخت جايگاه جبر و اختيار
- 17. ضرورت رنگ کردن موها
- 18. ره آورد شوم فرار از جنگ
- 19. ره آورد شوم هواپرستى
- 20. روش برخورد با جوانمردان
- 21. ارزشها و ضدّ ارزشها
- 22. روش گرفتن حق
- 23. ضرورت عمل گرايى
- 24. روش يارى کردن مردم
- 25. ترس از خدا در فزونى نعمتها
- 26. نقش روحيات در تن آدمى
- 27. روش درمان دردها
- 28. برترين پارسايى
- 29. ضرورت ياد مرگ
- 30. پرهيز از غفلت زدگى
- 31. تعریف ایمان
- 32. ارزش و والايى انجام دهنده کارهاى خير
- 33. اعتدال در بخشش و حسابرسى
- 34. راه بی نيازى
- 35. ضرورت موقعيت شناسى
- 36. آرزوهاى طولانى و بزهکارى
- 37. ضرورت ترک آداب جاهلى
- 38. ارزشها و آداب معاشرت با مردم
- 39. جايگاه واجبات و مستحبّات
- 40. راه شناخت عاقل و احمق
- 41. راه شناخت عاقل و احمق
- 42. بيمارى و پاک شدن گناهان
- 43. الگوهاى انسانى
- 44. ارزش آخرت گرايى
- 45. راه شناخت مؤمن و منافق
- 46. ارزش پشيمانى و زشتى غرور زدگى
- 47. شناخت ارزشها
- 48. راز دارى و پيروزى
- 49. شناخت بزرگوار و پست فطرت
- 50. راه جذب دلها
-
حکمت های 51 تا 100
- 51. قدرت و عيب پوشى
- 52. روش برخورد با شکست خوردگان
- 53. شناخت جايگاه سخاوت و ايثارگرى
- 54. رزشهاى اخلاقى
- 55. اقسام بردبارى
- 56. تهيدستى و تنهايى
- 57. ارزش قناعت و خود کفايى
- 58. توانگرى و شهوتها
- 59. ارزش تذکّر دادن اشتباهات
- 60. ضرورت کنترل زبان
- 61. شيرينى آزار زن
- 62. روش پاسخ دادن به ستايشها و نيکی ها
- 63. ارزش شفاعت
- 64. غفلت دنيا پرستان
- 65. ترک دوستان و تنهايى
- 66. روش خواستن
- 67. ارزش ايثار اقتصادى
- 68. ره آورد عفّت و شکرگذارى
- 69. حفظ روح اميدوارى
- 70. روانشناسى جاهل
- 71. نشانه کمال عقل
- 72. رابطه دنيا و انسان
- 73. ضرورت خودسازى رهبران و مديران
- 74. ضرورت ياد مرگ
- 75. توجّه به فنا پذيرى دنيا
- 76. روش تحليل رويدادها
- 77. دنيا شناسى (امام و ترک دنياى حرام
- 78. شناخت جايگاه جبر و اختيار
- 79. ارزش حکمت و بی لياقتى منافق
- 80. مؤمن و ارزش حکمت
- 81. ميزان ارزش انسانها
- 82. ارزشهاى والاى انسانى
- 83. روش برخورد با چاپلوسان
- 84. مردم پس از جنگها
- 85. پرهيز از ادّعاهاى علمى
- 86. برترى تجربه پيرامون از قدرتمندى جوانان
- 87. ارزش استغفار
- 88. دو عامل ايمنى مسلمين
- 89. راه اصلاح دنيا و آخرت
- 90. شناخت عالم آگاه
- 91. راه درمان روان
- 92. والاترين دانش
- 93. فلسفه آزمايشها
- 94. شناخت نيکی ها و خوبيها
- 95. تقوى و ارزش أعمال
- 96. رزش علم و بندگى
- 97. ارزش يقين
- 98. ضرورت عمل کردن به روايات
- 99. تفسير الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا
- 100. روش مناجات کردن
-
حکمت های 101 تا 150
- 101. روش بر طرف کردن نيازهاى مردم
- 102. آينده و مسخ ارزشها
- 103. روش برخورد با دنيا
- 104. title
- 105. احترام گذاشتن به مرزها و حدود احکام الهى
- 106. ره آورد شوم دين گريزى
- 107. علل سقوط عالمان بى عمل
- 108. شگفتی هاى روح آدمى
- 109. ارزش والاى اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم
- 110. شرائط تحقّق اوامر الهى
- 111. عشق تحمّل ناشدنى امام على عليه السّلام
- 112. مشکلات شيعه بودن
- 113. ارزشهاى والاى اخلاقى
- 114. جايگاه خوشبينى و بد بينى در جامعه
- 115. توجّه به پايان پذيرى دنيا
- 116. انسان و انواع آزمايشها
- 117. پرهيز از افراط و تفريط در دوستى با امام عليه السّلام
- 118. استفاده از فرصتها
- 119. ضرورت شناخت دنيا
- 120. روانشناسى قبائل قريش
- 121. ارزيابى عملها
- 122. عبرت از مرگ ياران
- 123. الگوهاى کامل انسانيت
- 124. روانشناسى زن و مرد
- 125. امام و شناساندن اسلام
- 126. شگفتى ضدّ ارزشها
- 127. نکوهش از سستى در عمل
- 128. تأثير عوامل زيست محيطى در سلامت
- 129. شناخت عظمت پروردگار
- 130. توجّه به فنا پذيرى دنيا
- 131. نکوهش دنیا
- 132. ضرورت ياد مرگ
- 133. اقسام مردم و دنيا
- 134. حقوق دوستان
- 135. چهار ارزش برتر
- 136. فلسفه احکام الهى
- 137. صدقه راه نزول روزى
- 138. نقش يا دانش الهى در انفاق
- 139. تناسب امداد الهى با نيازها
- 140. قناعت و بی نيازى
- 141. راه آسايش
- 142. دوستی ها و خردمندى
- 143. غمها و پيرى زودرس
- 144. تناسب بردبارى با مصيبتها
- 145. عبادتهاى بىحاصل
- 146. ارزش دعا، صدقه و زکات دادن
- 147. اقسام مردم
- 148. نقش سخن در شناخت انسان (رفتار شناسى)
- 149. ضرورت خودشناسى
- 150. ضدّ ارزشها و هشدارها
-
حکمت های 151 تا 200
- 151. ضرورت آينده نگرى
- 152. توجه به فنا پذيرى
- 153. صبر و پيروزى
- 154. اهميت نيتها
- 155. ضرورت پايبندى به عهد و پيمان
- 156. ضرورت خدا شناسى و اطاعت
- 157. فراهم بودن راه هاى هدايت
- 158. روش برخورد با دوستان بد
- 159. پرهيز از مواضع اتّهام
- 160. قدرت و زورگويى
- 161. ارزش مشورت و پرهيز از خودمحورى
- 162. ضرورت راز دارى
- 163. فقر و نابودى
- 164. روش بر خورد با متجاوزان
- 165. پرهيز از نا فرمانى خدا
- 166. پرهيز از تجاوز به حقوق ديگران
- 167. خود پسندى و محروميتها
- 168. توجّه به فنا پذيرى دنيا
- 169. آينده نگرى
- 170. ضرورت ترک گناه
- 171. ره آورد شوم حرام خوارى
- 172. نادانى و دشمنی ها
- 173. ارزش مشورتها
- 174. ارزش خشم در راه خدا
- 175. راه درمان ترس
- 176. ابزار رياست (بردبارى فراوان)
- 177. روش برخورد با بدان
- 178. روش نابود کردن بدی ها
- 179. لجاجت و سستى اراده
- 180. طمع ورزى و بردگى
- 181. ارزش دورانديشى و پرهيز از کوتاهى
- 182. شناخت جايگاه سخن و سکوت
- 183. باطل گرايى و اختلاف
- 184. ويژگی هاى اعتقادى امام عليه السّلام
- 185. ويژگی هاى اعتقادى امام على عليه السّلام
- 186. آينده سخت ستمکاران
- 187. ضرورت ياد قيامت
- 188. ضرورت حق گرايى
- 189. ارزش صبر و خطر بی تابى
- 190. معيار امامت
- 191. مشکلات دنيا
- 192. پرهيز از زراندوزى
- 193. راه به کار گرفتن قلب
- 194. ضرورت پرهيز از خشم و انتقام
- 195. پرهيز از بخل ورزى
- 196. عبرت آموزى از إتلاف اموال
- 197. روش درمان روح (روانشناسى بالينى)
- 198. ضرورت حکومت
- 199. نکوهش اوباش (انسانهاى شرور)
- 200. نکوهش انسانهاى شرور
-
حکمت های 201 تا 250
- 201. امدادهاى الهى و حفظ انسان
- 202. واقع نگرى در مسائل سياسى
- 203. ياد مرگ و پرهيزکارى
- 204. بی توجّهى به سپاسگذارى مردم
- 205. گنجايش نامحدود ظرف علم
- 206. ره آورد حلم و بردبارى
- 207. ارزش همانند شدن با خوبان
- 208. مراحل خودسازى
- 209. خبر از ظهور حضرت مهدى عليه السّلام
- 210. لگوهاى پرهيزکارى
- 211. ارزشهاى اخلاقى
- 212. خودپسندى آفت عقل
- 213. تحمّل مشکلات و خشنودى
- 214. نرمخويى و کاميابى
- 215. اختلاف آفت انديشه
- 216. قدرت و تجاوزکارى
- 217. دگرگونى روزگار و شناخت انسانها
- 218. حسادت آفت دوستى
- 219. آرزوها آفت انديشه
- 220. عدالت در قضاوت
- 221. آينده دردناک ستمکاران
- 222. بی توجّهى به بدى بدکاران
- 223. حياء و عيب پوشى
- 224. برخى از ارزشهاى اخلاقى
- 225. حسادت و بيمارى
- 226. طمعورزى و خوارى
- 227. ارکان ايمان
- 228. ارزشها و ضدّ ارزشها
- 229. ارزش قناعت و خوش خلقى
- 230. راه به دست آوردن روزى
- 231. تعريف عدل و إحسان
- 232. ره آورد إنفاق
- 233. پرهيز از آغازگرى در مبارزه
- 234. تفاوت اخلاقى مردان و زنان
- 235. نشانه خردمندى
- 236. زشتى دنياى حرام
- 237. اقسام عبادت
- 238. مشکلات تشکيل خانواده
- 239. زشتى سستى و سخن چينى
- 240. غصب و ويرانى
- 241. آينده دردناک ستمکاران
- 242. ارزش ترس از خداوند
- 243. روش صحيح پاسخگويى
- 244. مسؤوليت نعمتهاى الهى
- 245. کاستى قدرت و کنترل شهوت
- 246. هشدار از پشت کردن نعمتها
- 247. رهآورد سخاوت
- 248. تقويت خوشبينی ها
- 249. بهترين عملها
- 250. خداشناسى در حوادث روزگار
-
حکمت های 251 تا 300
- 251. تلخی هاى و شيرينی هاى دنيا و آخرت
- 252. فلسفه احکام الهى
- 253. روش سوگند دادن ستمکار
- 254. تلاش در انفاقهاى اقتصادى
- 255. تندخويى و جنون
- 256. حسادت و بيمارى
- 257. راه شاد کردن ديگران (اخلاق خانواده)
- 258. صدقه و توانگرى
- 259. شناخت جايگاه وفادارى
- 260. پرهيز از مهلت دادنهاى خدا
- 261. مظلوميت امام على عليه السّلام
- 262. مشکل حقّ ناشناسى
- 263. مشکل هم نشينى با قدرتمندان
- 264. نيکى به بازماندگان ديگران
- 265. گفتار حکيمان و درمان
- 266. روش صحيح پاسخ دادن
- 267. پرهيز از حرص ورزى در کسب روزى
- 268. اعتدال در دوستی ها و دشمنی ها
- 269. روش برخورد با دنيا
- 270. ضرورت حفظ اموال کعبه
- 271. روش صحيح قضاوت
- 272. ضرورت استقامت در برداشتن کجی ها
- 273. ضرورت توکّل به خداوند
- 274. ضرورت عمل گرايى
- 275. ضدّ ارزشهاى اخلاقى
- 276. پرهيز از دورويی ها
- 277. سوگند امام عليه السّلام
- 278. ارزش تداوم عمل
- 279. شناخت جايگاه واجبات و مستحبّات
- 280. ياد قيامت و آمادگى
- 281. برترى عقل از مشاهده چشم
- 282. غرور، آفت پندپذيرى
- 283. علل سقوط جامعه
- 284. دانش نابود کننده عذرها
- 285. ضرورت استفاده از فرصتها
- 286. سرانجام خوشی ها
- 287. مشکل درک قضا و قدر
- 288. جهل و خوارى
- 289. الگوى کامل انسانيت
- 290. مسؤوليت نعمتها
- 291. روش تسليت گفتن
- 292. عزاى پيامبر عليه السّلام و بی تابی ها
- 293. دوستى با احمق هرگز
- 294. فاصله ميان شرق و غرب
- 295. شناخت دوستان و دشمنان
- 296. پرهيز از دشمنی ها
- 297. ضرورت عبرت گرفتن
- 298. اعتدال در دشمنی ها
- 299. نماز در نگرانی ها
- 300. شگفتى روزى بندگان
-
حکمت های 301 تا 350
- 301. احتياط در فرستادن پيکها و نامه ها
- 302. نياز انسان به دعا
- 303. ارزش دنيا دوستى
- 304. ضرورت پاسخ دادن به درخواستها
- 305. غيرتمندى و ترک زنا
- 306. نگهدارندگى أجل
- 307. مشکل مال غارت شده
- 308. ره آورد دوستى پدران
- 309. رزش گمان مؤمن
- 310. ضرورت اطمينان به وعده هاى الهى
- 311. نفرين امام عليه السّلام
- 312. روانشناسى عبادات
- 313. جامعيت قرآن
- 314. روش برخورد با متجاوز
- 315. روش نويسندگى
- 316. پيشوايى مؤمنان و تبهکاران
- 317. ختلاف مسلمين و انحراف يهوديان
- 318. قاطعيت در مبارزات
- 319. رهآورد شوم تهيدستى
- 320. روش صحيح پرسيدن
- 321. قاطعيت رهبرى در مشورت
- 322. ضرورت تقويت روحيه مردم پس از جنگ
- 323. علل انحراف خوارج
- 324. خداترس در خلوتگاهها
- 325. اندوه عزاى محمد بن ابى بکر
- 326. مهلت پذيرش توبه
- 327. پيروزيهاى دروغين
- 328. وظيفه سرمايهداران
- 329. بی نيازى از عذر خواهى
- 330. مسؤوليت نعمتها
- 331. ارزش اطاعت و بندگى
- 332. مسؤوليت رهبرى
- 333. روانشناسى مؤمن
- 334. ياد مرگ و آرزوها
- 335. آفات اموال
- 336. مسؤوليت وعده دادن
- 337. ضرورت عمل گرايى
- 338. اقسام علم
- 339. قدرت و حاکميت انديشه
- 340. ارزش پاکدامنى و شکرگزارى
- 341. روز دردناک ظالم
- 342. راه بی نيازى
- 343. شناخت مردم و ضدّ ارزشها
- 344. ضرورت توجّه به فنا پذيرى دنيا
- 345. يکى از راههاى پاک ماندن
- 346. مشکلات درخواست کردن
- 347. جايگاه ستايش
- 348. سختترين گناه
- 349. الگوى انسان کامل
- 350. روانشناسى مردان ستمکار
-
حکمت های 351 تا 400
- 351. اميدوارى در سختی ها
- 352. اعتدال در پرداخت به امور خانواده
- 353. بزرگترين عيب
- 354. روش تبريک گفتن در تولّد فرزند
- 355. پرهيز از تجمّل گرايى
- 356. قدرت خداوند در روزى رسانى
- 357. روش تسليت گفتن
- 358. مسؤوليت نعمتها
- 359. راه خودسازى
- 360. ضرورت پرهيز از بدگمانى
- 361. روش خواستن از خدا
- 362. ضرورت پرهيز از جدال و درگيرى
- 363. نشانه بی خردى
- 364. جايگاه پرسيدن
- 365. ارزشهاى اخلاقى
- 366. هماهنگى علم و عمل
- 367. روش برخورد با دنيا
- 368. فلسفه کيفر و پاداش
- 369. خبر از مسخ ارزشها
- 370. هدفدارى انسان و ضرورت تقوا
- 371. ارزشهاى والاى اخلاقى
- 372. عوامل استحکام دين و دنيا
- 373. مراحل امر به معروف و نهى از منکر
- 374. مراحل امر به معروف و نهى از منکر
- 375. مراحل شکست در مبارزه
- 376. سر انجام حق و باطل
- 377. ضرورت ترسيدن از عذاب الهى
- 378. آثار شوم بخل ورزى
- 379. اقسام روزى و پرهيز از حرص زدن
- 380. ضرورت ياد مرگ
- 381. ضرورت راز دارى و کنترل زبان
- 382. ارزش سکوت
- 383. تلاش در اطاعت و بندگى
- 384. راه چگونه زيستن
- 385. دنيا شناسى
- 386. ضرورت استقامت
- 387. شناخت خوبی ها و بدی ها
- 388. فقر زدايى و سلامت
- 389. ضرورت عمل گرايى
- 390. برنامه ريزى صحيح در زندگى
- 391. ضرورت ترک حرام و غفلت زدگ
- 392. راه شناخت انسانها (سخن گفتن)
- 393. روش برخورد با دنيا
- 394. ارزش سخن
- 395. ارزش قناعت
- 396. راه خوب زيستن
- 397. عطر خوب
- 398. ترک غرور و ياد مرگ
- 399. حقوق متقابل پدر و فرزند
- 400. شناخت واقعيتها و خرافات
-
حکمت های 401 تا 450
- 401. ضرورت هماهنگى با مردم
- 402. ضرورت موقعيت شناسى
- 403. پرهيز از کارهاى گوناگون
- 404. تفسير لا حول و لا قوة الّا باللَّه
- 405. جاهلان متظاهر به دين
- 406. اخلاق تهيدستان و توانگران
- 407. ارزش عقل
- 408. سر انجام حق ستيزى
- 409. هماهنگى قلب و چشم
- 410. ارزش پرهيزگارى
- 411. احترام به استاد
- 412. راه خود سازى
- 413. راه تحمّل مصيبتها
- 414. راه تحمّل مصيبتها
- 415. دنيا شناسى
- 416. روش برخورد با دنيا
- 417. شرائط توبه و استغفار
- 418. ره آورد حلم
- 419. مشکلات انسان
- 420. راه درمان شهوت، و عفو اهانت کننده
- 421. ره آورد عقل
- 422. ارزش نيکوکارى
- 423. ره آورد خودسازى
- 424. ارزش عقل و بردبارى
- 425. مسؤوليت توانگران
- 426. دو چيز ناپايدار
- 427. جايگاه شکوه کردن
- 428. شناخت روز عيد
- 429. اندوه سرمايهداران
- 430. اندوه زر اندوزى
- 431. اقسام روزى
- 432. ويژگی هاى دوستان خدا
- 433. ضرورت توجّه به فنا پذيرى لذّتها
- 434. آزمودن انسانها
- 435. ارزشهاى والاى اخلاقى
- 436. راه شناخت بزرگواران
- 437. شناخت عدل و بخشش
- 438. جهل و دشمنى
- 439. تعريف زهد و پارسايى
- 440. نقش خوابديدنها در زندگى
- 441. تجربه کارى و شناخت مديران
- 442. راه انتخاب شهرها براى زندگى
- 443. ويژگی هاى مالک اشتر
- 444. ارزش تداوم کار
- 445. انسان شناسى
- 446. ضرورت پرداخت ديون مردم
- 447. ضرورت فقه در تجارت
- 448. راه برخورد با مصيبتها
- 449. راه مبارزه با هوا پرستى
- 450. پرهيز از شوخى کردن
-
حکمت های 451 تا 480
- 451. روش برخورد با مردم
- 452. معيار شناخت فقر و غنا
- 453. علل انحراف زبير
- 454. راه غرور زدايى
- 455. راه شناخت بزرگترين شاعر
- 456. بهاى جان آدمى
- 457. تشنگان مال و علم
- 458. نشانه هاى ايمان
- 459. شناخت جايگاه جبر و اختيار
- 460. ارزش صبر و تحمّل
- 461. غيبت نشانه ناتوانى
- 462. پرهيز از غرور زدگى در ستايش
- 463. دنيا براى آخرت است
- 464. سرانجام دردناک بنى اميه
- 465. ارزشهاى والاى انصار
- 466. دقّت در مشاهدات
- 467. وصف يکى از رهبران الهى
- 468. مسؤوليت سرمايهدارى
- 469. پرهيز از افراط و تفريط نسبت به امام عليه السّلام
- 470. تعريف توحيد و عدل
- 471. شناخت جايگاه سخن و سکوت
- 472. دعاى باران
- 473. ارزش رنگ کردن و آرايش
- 474. ارزش عفّت و پاکدامنى
- 475. ارزش قناعت
- 476. راه کشور دارى
- 477. بزرگترين گناه
- 478. مسؤوليت آگاهان
- 479. بدترين دوست
- 480. آفت دوستى
خطبه های نهج البلاغه
- آغاز آفرينش آسمان و زمين و آفرينش آدم
- ان شالله بزودی تکمیل می شود
نامه های نهج البلاغه
-
نامه های 1 تا 10 نهج البلاغه
- 1. افشاي سران ناکثين
- 2. تشکر از مجاهدان از جنگ برگشته
- 3. برخورد قاطعانه باخيانت کارگزاران
- 4. روش گزينش نيروهاي عملکننده
- 5. هشدار از استفاده نارواي بيتالمال
- 6. علل مشروعيت حکومت امام
- 7. افشاي چهره نفاق معاويه و مشروعيت بيعت
- 8. وادار ساختن معاويه به بيعت
- 9. افشاي دشمنيهاي قريش و استقامت پيامبر
- 10. افشاي چهره معاويه
- نامه های 11 تا 20 نهج البلاغه
- نامه های 21 تا 30 نهج البلاغه
- نامه های 31 تا 40 نهج البلاغه
- نامه های 41 تا 50 نهج البلاغه
- نامه های 51 تا 60 نهج البلاغه
- نامه های 61 تا 70 نهج البلاغه
-
نامه های 71 تا 79 نهج البلاغه
برنامه های مجمع
در تمام رده های سنی
در رشته های :
خواهران : چهارشنبه ها ساعت 19
برادران : چهارشنبه ها ساعت 21:30
همراه با سخنرانی استاد حوزه
تاریخ و اوقات شرعی
حدیث روزانه
امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند :
خوش اخلاقى روزى ها را زياد مى كند و ميان دوستان انس و الفت پديد مى آورد.
حُسنُ الخلاقِ يُدِّرُ الرزاقَ وَيونِسَ الرِّفاقَ؛
نهج الفصاحه، حدیث 781
حکمت 36 نهج البلاغه
کسى که آرزوهايش طولانى است کردارش نيز ناپسند است.
نمایش متن عربی حکمت
مَنْ أَطَالَ الاََْمَلَأَسَاءَ الْعَمَلَ.
آمار بازدید و محتویات سایت
تعداد افراد آنلاین : 61
تعداد بازدید امروز : 60246
تعداد بازدید دیروز : 18572
تعداد احادیث و روایات : 4125
تعداد مقالات سایت : 13
تعداد بقاع متبرکه : 15
تعداد شخصیت ها : 7
تعداد اشعار دوبیتی : 1988
- اصفهان ـ زینبیه
روبروی حرم مطهر حضرت زینب - 0913 805 55 04
- 0913 320 38 33