خطبه -58 نهج البلاغه : انسان و حوادث روزگار
حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند:
انسان و حوادث روزگار
از پدری فانی، اعتراف دارنده به گذشت زمان، زندگی را پشت سر نهاده، که در سپری شدن دنیا چارهای ندارد. مسکن گزیده در جایگاه گذشتگان، و کوچکننده فردا، به فرزندی آزمند چیزی که به دست نمیآید، رونده راهی که به نیستی ختم میشود، در دنیا هدف بیماریها، در گرو روزگار، و در تیررس مصائب، گرفتار دنیا، سوداکننده دنیای فریبکار، وامدار نابودیها، اسیر مرگ، همسوگند رنجها، همنشین اندوهها، آماج بلاها، به خاک درافتاده خواهشها و جانشین گذشتگان است. پس از ستایش پروردگار، همانا گذشت عمر، و چیرگی روزگار، و روی آوردن آخرت، مرا از یاد غیر خودم باز داشته و تمام توجه مرا به آخرت کشانده است، که به خویشتن فکر میکنم و از غیر خودم روی گردان شدم، که نظرم را از دیگران گرفت، و از پیروی خواهشها باز گرداند، و حقیقت کار مرا نمایاند، و مرا به راهی کشاند که شوخیبردار نیست، و به حقیقتی رساند که دروغی در آن راه ندارد. و تو را دیدم که پاره تن من، بلکه همه جان منی، آنگونه که اگر آسیبی به تو رسد به من رسیده است، و اگر مرگ به سراغ تو آید، زندگی مرا گرفته است، پس کار تو را کار خود شمردم، و نامهای برای تو نوشتم، تا تو را در سختیهای زندگی رهنمون باشد، من زنده باشم یا نباشم. مراحل خودسازی پسرم! همانا تو را به ترس از خدا سفارش میکنم که پیوسته در فرمان او باشی، و دلت را با یاد خدا زنده کنی، و به ریسمان او چنگ زنی، چه وسیلهای مطمئنتر از رابطه تو با خداست اگر سررشته آن را در دست گیری. دلت را با اندرز نیکو زنده کن، هوای نفس را با بیاعتنایی به حرام بمیران، جان را با یقین نیرومند کن، و با نور حکمت روشنایی بخش، و با یاد مرگ آرام کن، به نابودی از او اعتراف گیر، و با بررسی تحولات ناگوار دنیا به او آگاهی بخش، و از دگرگونی روزگار، و زشتیهای گردش شب و روز او را بترسان، تاریخ گذشتگان را بر او بنما، و آنچه که بر سر پیشینیان آمده است به یادش آور، در دیار و آثار ویران رفتگان گردش کن، و بیاندیش که آنها چه کردهاند؟ از کجا کوچ کرده، و در کجا فرود آمدند؟ از جمع دوستان جداشده و به دیار غربت سفر کردند، گویا زمانی نمیگذرد که تو هم یکی از آنانی! پس جایگاه آینده را آباد کن، آخرت را به دنیا مفروش، و آنچه نمیدانی مگو، و آنچه بر تو لازم نیست بر زبان نیاور، و در جادهای که از گمراهی آن میترسی قدم مگذار. زیر خودداری به هنگام سرگردانی و گمراهی، بهتر از سقوط در تباهی هاست. اخلاق اجتماعی به نیکیها امر کن و خود نیکوکار باش، و با دست و زبان بدیها را انکار کن، و بکوش تا از بدکاران دور باشی، و در راه خدا آنگونه که شایسته است تلاش کن، و هرگز سرزنش ملامتگران تو را از تلاش در راه خدا باز ندارد، برای حق درمشکلات و سختیها شنا کن، شناخت خود را در دین به کمال رسان، خود را برای استقامت برابر مشکلات عادت ده، که شکیبایی در راه حق عادتی پسندیده است، در تمام کارها خود را به خدا واگذار، که به پناهگاه مطمئن و نیرومندی رسیدهای، در دعا با اخلاص پروردگارت را بخوان، که بخشش و محروم کردن به دست اوست، و فراوان از خدا درخواست خیر و نیکی داشته باش. وصیت مرا به درستی دریاب، و به سادگی از آن نگذر، زیرا بهترین سخن آن است که سودمند باشد، بدان علمی که سودمند نباشد فایدهای نخواهد داشت، و دانشی که سزاوار یادگیری نیست سودی ندارد. شتاب در تربیت فرزند پسرم! هنگامی که دیدم سالیانی از من گذشت، و توانایی رو به کاستی رفت، به نوشتن وصیت برای تو شتاب کردم، و ارزشهای اخلاقی را برای تو برشمردم، پیش از آنکه اجل فرا رسد، و رازهای درونم را به تو منتقل نکرده باشم، و در نظرم کاهشی پدید آید چنانکه در جسمم پدید آمد، و پیش از آن که خواهشها و دگرگونیهای دنیا به تو هجوم آورند، و پذیرش و اطاعت مشکل گردد، زیرا قلب نوجوان چونان زمین کاشتهنشده، آماده پذیرش هر بذری است که در آن پاشیده شود. پس در تربیت تو شتاب کردم، پیش از آنکه دل تو سخت شود، و عقل تو به چیز دیگری مشغول گردد، تا به استقبال کارهایی بروی که صاحبان تجربه، زحمت آزمون آن را کشیدهاند، و تو را از تلاش و یافتن بینیاز ساختهاند، و آنچه از تجربیات آنها نصیب ما شد، به تو هم رسیده، و برخی از تجربیاتی که بر ما پنهان مانده بود برای شما روشن گردد. پسرم! درست است که من به اندازه پیشینیان عمر نکردهام، اما در کردار آنها نظر افکندم، و در اخبارشان اندیشیدم، و در آثارشان سیر کردم تا آنجا که گویا یکی از آنان شدهام، بلکه با مطالعه تاریخ آنان، گویا از اول تا پایان عمرشان با آنان بودهام. پس قسمتهای روشن و شیرین زندگی آنان را از دوران تیرگی شناختم، و زندگانی سودمند آنان را با دوران زیانبارش شناسایی کردم، پس از هر چیزی مهم و ارزشمند آنرا، و از هر حادثهای، زیبا و شیرین آنرا برای تو برگزیدم و ناشناخته های آنان را دور کردم، پس آنگونه که پدری مهربان نیکیها را برای فرزندش میپسندد، من نیز بر آن شدم تو را با خوبیها تربیت کنم، زیرا در آغاز زندگی قرار داری، تازه به روزگار روی آوردی، نیتی سالم و روحی باصفا داری. روش تربیت فرزند پس در آغاز تربیت، تصمیم گرفتم تا کتاب خدای توانا و بزرگ را همراه با تفسیر آیات، به تو بیاموزم، و شریعت اسلام و احکام آن از حلال و حرام، به تو تعلیم دهم و به چیز دیگری نپردازم، اما از آن ترسیدم که مبادا رای و هوایی که مردم را دچار اختلاف کرد، و کار را بر آنان شبههناک ساخت، به تو نیز هجوم آورد، گرچه آگاه کردن تو را نسبت به این امور خوش نداشتم، اما آگاه شدن و استوار ماندنت را ترجیح دادم، تا تسلیم هلاکتهای اجتماعی نگردی، و امیدوارم خداوند تو را در رستگاری پیروز گرداند، و به راه راست هدایت فرماید، بنابراین وصیت خود را اینگونه تنظیم کردم، پسرم! بدان آنچه بیشتر دوست دارم از وصیت من بکارگیری، ترس از خدا، و انجام واجبات، و پیمودن راهی که پدرانت و صالحان خاندانت پیمودهاند، میباشد. زیرا آنان آنگونه که تو در امور خویشتن نظر میکنی در امور خویش نظر داشتند و همانگونه که تو درباره خویشتن میاندیشی، نسبت به خودشان میاندیشیدند، و تلاش آنان دراین بود که آنچه را شناختند، انتخاب کنند، و بر آن چه تکلیف ندارند روی گردانند، و اگر نفس تو از پذیرفتن سر باز زند و خواهد چنانکه آنان دانستند بداند، پس تلاش کن تا درخواستهای تو از روی درک و آگاهی باشد، نه آنکه به شبهات روی آوری و از دشمنیها کمک گیری. و قبل از پیمودن راه پاکان، از خداوند یاری بجوی، و در راه او با اشتیاق عمل کن تا پیروز شوی. و از هر کاری که تو را به شک و تردید اندازد، یا تسلیم گمراهی کند بپرهیز. و چون یقین کردی دلت روشن و فروتن شد، و اندیشهات گرد آمد و کامل شد، و ارادهات به یک چیز متمرکز شد، پس اندیشه کن در آنچه که برای تو تفسیر میکنم، اگر در این راه آنچه را دوست میداری فراهم نشد، و آسودگی فکر و اندیشه نداری، بدان که راهی را که ایمن نیستی میپیمایی، و در تاریکی ره میسپاری، زیرا طالب دین نه اشتباه میکند، و نه در تردید و سرگردانی است، که در چنین حالتی خودداری بهتر است. ضرورت توجه به معنویات پسرم! در وصیت من درست بیاندیش، بدان که در اختیاردارنده مرگ همان است که زندگی در دست او، و پدیدآورنده موجودات است، همو میمیراند، و نابودکننده همان است که دوباره زنده میکند، و آنکه بیمار میکند شفا نیز میدهد، بدان که دنیا جاودانه نیست، و آنگونه که خدا خواسته است برقرار است، از عطا کردن نعمتها، و انواع آزمایشها، و پاداش دادن در معاد، و یا آنچه را که او خواسته است و تو نمیدانی. اگر درباره جهان، و تحولات روزگار مشکلی برای تو پدید آمد آن را به عدم آگاهی ارتباط ده، زیرا تو ابتدا با ناآگاهی متولد شدی و سپس علوم را فرا گرفتی، و چه بسیار است آنچه را که نمیدانی و خدا میداند، که اندیشهات سرگردان، و بینش تو در آن راه ندارد، سپس آنها را میشناسی. پس به قدرتی پناه بر که تو را آفریده، روزی داده، و اعتدال در اندام تو آورده است، بندگی تو فقط برای او باشد، و تنها اشتیاق او را داشته باش، و تنها از او بترس. بدان پسرم! هیچ کس چون رسول خدا صلی الله علیه واله از خدا آگاهی نداده است، رهبری او را پذیرا باش، و برای رستگاری، راهنمایی او را بپذیر، همانا من از هیچ اندرزی برای تو کوتاهی نکردم، و تو هر قدر کوشش کنی، و به اصلاح خویش بیاندیشی، همانند پدرت نمیتوانی باشی. پسرم! اگر خدا شریکی داشت، پیامبران او نیز به سوی تو میآمدند، و آثار قدرتش را میدیدی، و کردار و صفاتش را میشناختی، اما خدا، خدایی است یگانه، همانگونه که خود توصیف کرد، هیچ کس در مملکتداری او نزاعی ندارد، نابودشدنی نیست، و همواره بوده است، اول هر چیزی است که آغاز ندارد و آخر هر چیزی که پایان نخواهد داشت، برتر از آن است که قدرت پرورگاری او را فکر و اندیشه درک کند. حال که این حقیقت را دریافتی، در عمل بکوش آن چنانکه همانند تو سزاوار است بکوشند، که منزلت آن اندک، و تواناییش فعیف، و ناتوانیش بسیار، و اطاعت خدا را مشتاق، و از عذابش ترسان، و از خشم او گریزان است، زیرا خدا تو را جز به نیکوکاری فرمان نداده، و جز از زشتیها نهی نفرموده است. ضرورت آخرت گرایی ای پسرم! من تو را از دنیا و تحولات گوناگونش، و نابودی و دست به دست گردیدنش آگاه کردم، و از آخرت و آنچه برای انسانها در آنجا فراهم است اطلاع دادم، و برای هر دو مثالها زدم، تا پند پذیری، و راه و رسم زندگی بیاموزی، همانا داستان آن کس که دنیا را آزمود، چونان مسافرانی است که در سرمنزلی بیآب و علف و دشوار اقامت دارند. و قصد کوچ کردن به سرزمینی را دارند که در آنجا آسایش و رفاه فراهم است پس مشکلات راه را تحمل میکنند، و جدایی دوستان را میپذیرند، و سختی سفر، و ناگواری غذا را با جان و دل قبول میکنند، تا به جایگاه وسیع، و منزلگاه امن، با آرامش قدم بگذارند، و از تمام سختیهای طول سفر احساس ناراحتی ندارند، و هزینه های مصرفشده را غرامت نمیشمارند، و هیچ چیز برای آنان دوست داشتنی نیست جز آنکه به منزل امن، و محل آرامش برسند. اما داستان دنیاپرستان همانند گروهی است که از جایگاهی پر از نعمتها میخواهند به سرزمین خشک و بیآب و علف کوچ نمایند، پس در نظر آنان چیزی ناراحت کنندهتر از این نیست که از جایگاه خود جدا میشوند، و ناراحتیها را باید تحمل کنند. معیارهای روابط اجتماعی ای پسرم! نفس خود را میزان خود و دیگران قرار ده، پس آنچه را که برای خود دوست داری برای دیگران نیز دوست بدار، و آنچه را که برای خود نمیپسندی، برای دیگران مپسند، ستم روا مدار، آنگونه که دوست نداری به تو ستم شود، نیکوکار باش، آنگونه که دوست داری به تو نیکی کنند، و آن چه را که برای دیگران زشت میداری برای خود نیز زشت بشمار، و چیزی را برای مردم رضایت بده که برای خود میپسندی، آنچه نمیدانی نگو، گرچه آنچه را میدانی اندک است، آنچه را دوست نداری به تو نسبت دهند، درباره دیگران مگو، بدان که خود بزرگ بینی و غرور، مخالف راستی، و آفت عقل است، نهایت کوشش را در زندگی داشته باش، و در فکر ذخیرهسازی برای دیگران مباش، آنگاه که به راه راست هدایت شدی، در برابر پروردگارت از هر فروتنی خاضعتر باش. تلاش در جمعآوری زاد و توشه بدان راهی پرمشقت و بس طولانی در پیش روی داری، و در این راه بدون کوشش بایسته، و تلاش فراوان، و اندازهگیری زاد و توشه، و سبک کردن بار گناه، موفق نخواهی بود، بیش از تحمل خود بار مسوولیتها بر دوش منه، که سنگینی آن برای تو عذابآور است، اگر مستمندی را دیدی که توشهات را تا قیامت میبرد، و فردا که به آن نیاز داری به تو باز میگرداند، کمک او را غنیمت بشمار، و زاد و توشه را بر دوش او بگذار، و اگر قدرت مالی داری بیشتر انفاق کن، و همراه او بفرست، زیرا ممکن است روزی در رستاخیز در جستجوی چنین فردی باشی و او را نیابی. به هنگام بینیازی، اگر کسی از تو وام خواهد، غنیمت بشمار، تا در روز سختی و تنگدستی به تو باز گرداند، بدان که در پیش روی تو، گردنه های صعبالعبوری وجود دارد، که حال سبکباران به مراتب بهتر از سنگینباران است، و آنکه کند رود حالش بدتر از شتاب گیرنده میباشد، و سرانجام حرکت، بهشت و یا دوزخ خواهد بود، پس برای خویش قبل از رسیدن به آخرت وسائلی مهیا ساز، و جایگاه خود را پیش از آمدنت آماده کن، زیرا پس از مرگ، عذری پذیرفته نمیشود، و راه بازگشتی وجود ندارد. نشانه های رحمت الهی بدان، خدایی که گنجهای آسمان و زمین در دست اوست، به تو اجازه درخواست داده، و اجابت آن را بعهده گرفته است، تو را فرمان داده که از او بخواهی تا عطا کند، درخواست رحمت کنی تا ببخشاید، و خداوند بین تو و خودش کسی را قرار نداده تا حجاب و فاصله ایجاد کند، و تو را مجبور نساخته که به شفیع و واسطهای پناه ببری، و در صورت ارتکاب گناه در توبه را مسدود نکرده است، در کیفر تو شتاب نداشته، و در توبه و بازگشت، بر تو عیب نگرفته است، در آنجا که رسوایی سزاوار توست، رسوا نساخته، و برای بازگشت بخویش شرائط سنگینی مطرح نفرموده است، در گناهان تو را به محاکمه نکشیده، و از رحمت خویش ناامیدت نکرده، بلکه بازگشت تو را از گناهان نیکی شمرده است. هر گناه تو را یکی، و هر نیکی تو را ده بحساب آورده، و راه بازگشت و توبه را به روی تو گشوده است، هرگاه او را بخوانی، ندایت را میشنود، و چون با او راز دل گویی راز تو را میداند، پس حاجت خود را با او بگوی، و آنچه در دل داری نزد او باز گوی، غم و اندوه خود را در پیشگاه او مطرح کن، تا غمهای تو را برطرف، و در مشکلات تو را یاری رساند. شرائط اجابت دعا و از گنجینه های رحمت او چیزهایی را درخواست کن که جز او کسی نمیتواند عطا کند، مانند عمر بیشتر، تندرستی بدن، و گشایش در روزی، سپس خداوند کلیدهای گنجینه های خود را در دست تو قرار داده که به تو اجازه دعا کردن فرمود، پس هرگاه اراده کردی میتوانی با دعا، درهای نعمت خدا را بگشایی، تا باران رحمت الهی بر تو ببارد. هرگز از تاخیر اجابت دعا ناامید مباش، زیرا بخشش الهی باندازه نیت است، گاه، در اجابت دعا تاخیر میشود تا پاداش درخواستکننده بیشتر و جزای آرزومند کاملتر شود، گاهی درخواست میکنی اما پاسخ داده نمیشود، زیرا بهتر از آنچه خواستی به زودی یا در وقت مشخص، به تو خواهد بخشید، یا به جهت اعطاء بهتر از آنچه خواستی، دعا به اجابت نمیرسد، زیرا چه بسا خواسته هایی داری که اگر داده شود مایه هلاکت دین تو خواهد بود، پس خواسته های تو بگونهای باشد که جمال و زیبایی تو را تامین، و رنج و سختی را از تو دور کند، پس نه مال دنیا برای تو پایدار، و نه تو برای مال دنیا باقی خواهی ماند. ضرورت یاد مرگ پسرم، بدان تو برای آخرت آفریده شدی نه دنیا، برای رفتن از دنیا، نه پایدار ماندن در آن، برای مرگ، نه زندگی جاودانه در دنیا، که هر لحظه ممکن است از دنیا کوچ کنی، و به آخرت درآیی. و تو شکار مرگی هستی که فرارکننده آن نجاتی ندارد، و هر که را بجوید به آن میرسد، و سرانجام او را میگیرد، پس از مرگ بترس، نکند زمانی سراغ تو را گیرد که در حال گناه یا در انتظار توبه کردن باشی، مرگ مهلت ندهد و بین تو و توبه فاصله اندازد، پس آنگاه خود را تباه کردی. پسرم! فراوان بیاد مرگ باش، و به یاد آنچه که به سوی آن میروی، و پس از مرگ در آن قرار میگیری، تا هنگام ملاقات با مرگ از هر نظر آماده باش، نیروی خود را افزون، و کمر همت را بسته نگهدار که ناگهان نیاید و تو را مغلوب سازد، مبادا دلبستگی فراوان دنیاپرستان، و تهاجم حریصانه آنان به دنیا، تو را مغرور کند، چرا که خداوند تو را از حالات دنیا آگاه کرده، و دنیا نیز از وضع خود تو را خبر داده و از زشتیهای روزگار پرده برداشته است. شناخت دنیاپرستان همانا دنیاپرستان! چونان سگهای درنده، عوعوکنان، برای دریدن صید درشتابند، برخی به برخی دیگر هجوم آورند و نیرومندشان، ناتوان را میخورد، بزرگترها کوچکترها را. و یا چونان شترانی هستند که برخی از آنها پای بسته، و برخی دیگر در بیابان رهاشده، که راه گم کرده و در جاده های نامعلومی در حرکتند، در وادی پر از آفتها، و در شنزاری که حرکت با کندی صورت میگیرد گرفتارند، نه چوپانی دارند که بکارشان برسد، و نه چرانندهای که به چراگاهشان ببرد، دنیا آنها را به کوری کشاند، و دیدگانشان را از چراغ هدایت بپوشاند، در بیراهه سرگردان، و در نعمتها غرق شدهاند، که نعمتها را پروردگار خود برگزیدند ، هم دنیا آنها را به بازی گرفته، و هم آنها با دنیا به بازی پرداختهاند، و آخرت را فراموش کردهاند، اندکی مهلت ده، بزودی تاریکی برطرف میشود، گویا مسافران به منزل رسیدهاند، و آن کس که شتاب کند به کاروان خواهد رسید. پسرم! بدان. آن کس که مرکبش شب و روز آماده است همواره در حرکت خواهد بود، هر چند خود را ساکن پندارد، و همواره راه میپیماید هرچند در جای خود ایستاده و راحت باشد. به یقین بدان که تو به همه آرزوهای خود نخواهی رسید، و تا زمان مرگ بیشتر زندگی نخواهی کرد، و بر راه کسی میروی که پیش از تو میرفت، پس در به دست آوردن دنیا آرام باش، و در مصرف آنچه به دست آوردی نیکو عمل کن، زیرا چه بسا تلاش بیاندازه برای دنیا که به تاراج رفتن اموال کشانده شد. پس هر تلاشگری به روزی دلخواه نخواهد رسید، و هر مداراکنندهای محروم نخواهد شد، نفس خود را از هرگونه پستی بازدار، هر چند تو را به اهدافت رساند، زیرا نمیتوانی باندازه آبرویی که از دست میدهی بهایی به دست آوری، برده دیگری مباش، که خدا تو را آزاد آفرید، آن نیک که جز با شر به دست نیاید نیکی نیست، و آن راحتی که با سختیهای فراوان به دست آید، آسایش نخواهد بود. بپرهیز از آنکه مرکب طمعورزی تو را به سوی هلاکت به پیش راند، و اگر توانستی که بین تو و خدا صاحب نعمتی قرار نگیرد، چنین باش، زیرا تو، روزی خود را دریافت میکنی، و سهم خود برمیداری، و مقدار اندکی که از طرف خدای سبحان به دست میآوری، بزرگ و گرامیتر از فراوانی است که از دست بندگان دریافت میداری، گرچه همه از طرف خداست. آنچه با سکوت از دست میدهی آسانتر از آن است که با سخن از دست برود، چرا که نگهداری آنچه در مشک است با محکم بستن دهانه آن امکانپذیر است، و نگهداری آنچه که در دست داری، پیش من بهتر است از آنکه چیزی از دیگری بخواهی و تلخی ناامیدی بهتر است از درخواست کردن از مردم است، شغل همراه با پاکدامنی، بهتر از ثروت فراوانی است که با گناهان به دست آید، مرد برای پنهان نگاه داشتن اسرار خویش سزاوارتر است، چه بسا تلاشکنندهای که به زیان خود میکوشد، هر کس پرحرفی کند یاوه میگوید، و آن کس که بیاندیشد آگاهی یابد، با نیکان نزدیک شو و از آنان باش، و با بدان دور شو و از آنان دوری کن، بدترین غذاها، لقمه حرام، و بدترین ستمها، ستمکاری به ناتوان است، جایی که مدرا کردن درشتی به حساب آید به جای مدارا درشتی کن، چه بسا که دارو بر درد افزاید، و بیماری، درمان باشد، و چه بسا آن کس که اهل اندرز نیست، اندرز دهد، و نصیحتکننده دغلکار باشد، هرگز بر آرزوها تکیه نکن که سرمایه احمقان است، و حفظ عقل، پند گرفتن از تجربه هاست، و بهترین تجربه آنکه تو را پند آموزد، پیش از آنکه فرصت از دست برود، و اندوه ببار آورد، از فرصتها استفاده کن، هر تلاشگری به خواسته های خود نرسد، و هر پنهانشدهای باز نمیگردد، از نمونه های تباهی، نابود کردن زاد و توشه آخرت است، هر کاری پایانی دارد، و به زودی آنچه برای تو مقدر گردیده خواهد رسید، هر بازرگانی خویش را به مخاطره افکند. چه بسا اندکی که از فراوانی بهتر است، نه در یاری دادن انسان پست، و نه دوستی با دوست متهم، خیری وجود دارد، حال که روزگار در اختیار تو است آسان گیر، و برای آنکه بیشتر به دست آوری خطر نکن، از سوار شدن بر مرکب ستیزهجویی بپرهیز. حقوق دوستان چون برادرت از تو جدا گردد، تو پیوند دوستی را برقرار کن، اگر روی برگرداند تو مهربانی کن، و چون بخل ورزد تو بخشنده باش، هنگامی که دوری میگزیند تو نزدیک شو، و چون سخت میگیرد تو آسان گیر، و به هنگام گناهش عذر او بپذیر، چنانکه گویا بنده او میباشی، و او صاحب نعمت تو میباشد. مبادا دستورات یادشده را با غیر دوستانت انجام دهی، یا با انسانهایی که سزاوار آن نیستند بجا آوری، دشمن دوست خود را دوست مگیر تا با دوست دشمنی نکنی، در پند دادن دوست بکوش، خوب باشد یا بد، و خشم را فرو خور که من جرعهای شیرینتر از آن ننوشیدم، و پایانی گواراتر از آن ندیدم. با آن کس که با تو درشتی کرد. نرم باش که امید است به زودی در برابر تو نرم شود، با دشمن خود با بخشش رفتار کن، زیرا سرانجام شیرین دو پیروزی است (انتقام گرفتن یا بخشیدن) اگر خواستی از برادرت جدا شوی، جایی برای دوستی باقی گذار تا اگر روزی خواست به سوی تو باز گردد بتواند، کسی به تو گمان نیک برد او را تصدیق کن، و هرگز حق برادرت را با اعتماد دوستی که با او داری ضایع نکن، زیرا آن کس که حقش را ضایع میکنی با تو برادر نخواهد بود، و افراد خانوادهات بدبختترین مردم نسبت به تو نباشند، و به کسی که به تو علاقهای ندارد دل مبند، مبادا برادرت برای قطع پیوند دوستی، دلیلی محکمتر از برقراری پیوند با تو داشته باشد، و یا در بدی کردن، بهانهای قویتر از نیکی کردن تو بیاورد، ستمکاری کسی که بر تو ستم میکند در دیدهات بزرگ جلوه نکند، چه او به زیان خود، و سود تو کوشش دارد، و سزای آن کس که تو را شاد میکند بدی کردن نیست. ارزشهای اخلاقی پسرم بدان که روزی دو قسم است، یکی آنکه تو آن را میجویی، و دیگر آنکه او تو را میجوید، و اگر تو به سوی آن نروی، خود به تو خواهد رسید، چه زشت است فروتنی به هنگام نیاز، و ستمکاری به هنگام بینیازی، همانا سهم تو از دنیا آن اندازه خواهد بود که با آن سرای آخرت را اصلاح کنی، اگر برای چیزی که از دست دادی ناراحت میشوی، پس برای هر چیزی که به دست تو نرسیده نیز نگران باش. با آنچه در گذشته دیده یا شنیدهای، برای آنچه که هنوز نیامده، استدلال کن، زیرا تحولات و امور زندگی همانند یکدیگرند، از کسانی مباش که اندرز سودشان ندهد، مگر با آزردن فراوان، زیرا عاقل با اندرز و آداب پند گیرد، و حیوانات پند نگیرند جز با زدن. غم و اندوه را با نیروی صبر و نیکویی یقین از خود دور ساز، کسی که میانهروی را ترک کند از راه حق منحرف میگردد، یار و همنشین، چونان خویشاوندانند، دوست آن است که در نهان آیین دوستی را رعایت کند، هواپرستی همانند کوری است، چه بسا دور که از نزدیک نزدیکتر، و چه بسا نزدیک که از دور دورتر است، تنها، کسی است که دوستی ندارد، کسی که از حق تجاوز کند، زندگی بر او تنگ میگردد، هرکس قدر و منزلت خویش را بداند حرمتش باقی است، استوارترین وسیلهای که میتوانی به آن چنگ زنی، رشتهای که بین تو و خدای تو قرار دارد، کسی که به کار تو اهتمام نمیورزد دشمن توست. گاهی ناامیدی رسیدن به هدف است، آنجا که طمعورزی هلاکت باشد، چنان نیست که هر عیبی آشکار، و هر فرصتی دست یافتنی باشد، چه بسا که بینا به خطا میرود و کور به مقصد رسد، بدیها را به تاخیر اندازد زیرا هر وقت بخواهی میتوانی انجام دهی، بریدن با جاهل، پیوستن به عاقل است، کسی که از روزگار ایمن اشد به او خیانت خواهد کرد و کسی که روزگار فانی را بزرگ بشمارد، او را خوار خواهد کرد، چنین نیست که هر تیراندازی به هدف بزند، هر گاه اندیشه سلطان تغییر کند، زمانه دگرگون شود، پیش از حرکت از همسفر بپرس، و پیش از خریدن منزل همسایه را بشناس.از سخنانی بیارزشی و خندهآور بپرهیز، گرچه آن را از دیگری نقل کرده باشی. جایگاه زن و فرهنگ پرهیز در امور سیاسی کشور از مشورت با زنان بپرهیز، که رای آنان زود سست میشود، و تصمیم آنان ناپایدار است، در پرده حجاب نگاهشان دار، تا نامحرمان را ننگرند، زیرا که سختگیری در پوشش، عامل سلامت و استواری آنان است، بیرون رفتن زنان بدتر از آن نیست که افراد غیر صالح را در میانشان آوری، و اگر بتوانی بگونهای زندگی کنی که غیر تو را نشناسند چنین کن، کاری که برتر از توانایی زن است به او وامگذار، که زن گل بهاری است، نه پهلوانی سختکوش، مبادا در گرامی داشتن زن زیادهروی کنی که او را به طمعورزی کشانده برای دیگران شفاعت نماید. بپرهیز از غیرت نشان دادن بیجا که درستکار را به بیماردلی، و پاکدامن را به بدگمانی رساند، کار هر کدام از خدمتکارانت را معین کن. که او را در برابر آن کار مسئول بدانی، که تقسیم درست کار سبب میشود کارها را به یکدیگر وانگذارند، و در خدمت سستی نکنند. خویشاوندانت را گرامی دار، زیرا آنها پر و بال تو میباشند، که با آن پرواز میکنی، و ریشه تواند که به آنها باز میگردی، و دست نیرومند تواند که با آن حمله میکنی. دین و دنیای تو را بخدا میسپارم، و بهترین خواسته الهی را در آینده و هماکنون، در دنیا و آخرت، برای تو میخواهم، با درود.
عند انصرافه من صفین من الوالد الفان، المقر للزمان، المدبر العمر، المستسلم، للدنیا، الساکن مساکن الموتی، الظاعن عنها غداً، إلی المولود المؤمل ما لا یدرک، السالک سبیل من قد هلک، غرض الأسقام رهینة الأیام، ورمیة المصائب، وعبد الدنیا، وتاجر الغرور, وغریم المنایا، وأسیر الموت، وحلیف الهموم،قرین الأحزان، ونصب الآفات، وصریع الشهوات، وخلیفة الأموات. أما بعد، فإن فیما تبینت من إدبار الدنیا عنی، وجموح الدهر علی، وإقبال الآخرة إلی، ما یزعنی عن ذکر من سوای، والإهتمام بما ورائی، غیر أنی حیث تفرد بی دون هموم الناس هم نفسی، فصدفنی رأیی، وصرفنی عن هوای، وصرح لی محض أمری، فأفضی بی إلی جد لا یکون فیه لعب، وصدق لا یشوبه کذب. ووجدتک بعضی، بل وجدتک کلی، حتی کأن شیئاً لو أصابک أصابنی، وکأن الموت لو أتاک أتانی، فعنانی من أمرک ما یعنینی من أمر نفسی، فکتبت إلیک کتابی هذا، مستظهراً به إن أنا بقیت لک أو فنیت. فإنی أوصیک بتقوی الله أی بنی ولزوم أمره، وعمارة قلبک بذکره، والإعتصام بحبله، وأی سبب أوثق من سبب بینک وبین الله عزوجل إن أنت أخذت به! أحی قلبک بالموعظة، وأمته بالزهادة، وقوه بالیقین، ونوره بالحکمة، وذلله بذکر الموت، وقرره بالفناء، وبصره فجائع الدنیا، وحذره صولة الدهر وفحش تقلب اللیالی والأیام، واعرض علیه أخبار الماضین، وذکره بما أصاب من کان قبلک من الأولین، وسر فی دیارهم وآثارهم، فانظرفیما ف علواعما انتقلوا، وأین حلوا ونزلوا! فإنک تجدهم قد انتقلوا عن الأحبة، وحلوا دیار الغربة، وکأنک عن قلیل قد صرت کأحدهم. فأصلح مثواک، ولا تبع آخرتک بدنیاک، ودع القول فیما لا تعرف، والخطاب فیما لم تکلف، وأمسک عن طریق إذا خفت ضلالته، فإن الکف عند حیرة الضلال خیر من رکوب الأهوال، وأمر بالمعروف تکن من أهله، وأنکر المنکر بیدک ولسانک، وباین من فعله بجهدک، وجاهد فی الله حق جهاده، ولا تأخذک فی الله لومة لائم، وخض الغمرات للحق حیث کان، وتفقه فی الدین، وعود نفسک التصبر علی المکروه، ونعم الخلق التصبرفی الحق! وألجیء نفسک فی أمورک کلها إلی إلهک، فإنک تلجئها إلی کهف حریز، ومانع عزیز، وأخلص فی المسألة لربک، فإن بیده العطاء والحرمان، وأکثر الاستخارة )، وتفهم وصیتی، ولا تذهبن عنک صفحاً، فإن خیر القول ما نفع. واعلم أنه لا خیر فی علم لا ینفع، ولا ینتفع بعلم لا یحق تعلمه. أی بنی، إنی لما رأیتنی قد بلغت سناً، ورأیتنی أزداد وهناً، بادرت بوصیتی إلیک، وأوردت خصالاً منها قبل أن یعجل بی أجلی دون أن أفضی إلیک بما فی نفسی، أو أن أنقص فی رأیی کما نقصت فی جسمی، أو یسبقنی إلیک بعض غلبات الهوی وفتن الدنیا، فتکون کالصعب النفور. و إنما قلب الحدث کالأرض الخالیة ما ألقی فیها من شیء قبلته. فبادرتک بالأدب قبل أن یقسو قلبک، ویشتغل لبک، لتستقبل بجد رأیک من الأمر ما قد کفاک أهل التجارب بغیته وتجربته، فتکون قد کفیت مؤونة الطلب، وعوفیت من علاج التجربة، فأتاک من ذلک ما قد کنا نأتیه، واستبان لک ما ربما أظلم علینا منه. أی بنی، إنی وإن لم أکن عمرت عمر من کان قبلی، فقد نظرت فی أعمالهم، وفکرت فی أخبارهم، وسرت فی آثارهم، حتی عدت کأحدهم، بل کأنی بما انتهی إلی من أمورهم قد عمرت مع أولهم إلی آخرهم، فعرفت صفو ذلک من کدره، ونفعه من ضرره، فاستخلصت لک من کل أمر نخیلته، توخیت لک جمیله، وصرفت عنک مجهوله، ورأیت حیث عنانی من أمرک ما یعنی الوالد الشفیق، وأجمعت علیه من أدبک أن یکون ذلک وأنت مقبل العمر مقتبل الدهر، ذونیة سلیمة، ونفس صافیة، وأن أبتدئک بتعلیم کتاب الله عز وج ل وتأویله، وشرائع الإسلام وأحکامه، وحلاله وحرامه، لا أجاوز ذلک بک إلی غیره. ثم أشفقت أن یلتبس علیک ما اختلف الناس فیه من أهوائهم وآرائهم مثل الذی التبس علیهم، فکان إحکام ذلک علی ما کرهت من تنبیهک له أحب إلی من إسلامک إلی أمر لا آمن علیک به الهلکة، ورجوت أن یوفقک الله فیه لرشدک، وأن یهدیک لقصدک، فعهدت إلیک وصیتی هذه. واعلم یا بنی، أن أحب ما أنت آخذ به إلی من وصیتی تقوی الله، والإقتصار علی ما فرضه الله علیک، والأخذ بما مضی علیه الأولون من آبائک، والصالحون من أهل بیتک، فإنهم لم یدعوا أن نظروا لأنفسهم کما أنت ناظر، وفکروا کما أنت مفکر، ثم ردهم آخر ذلک إلی الأخذ بما عرفوا، والإمساک عما لم یکلفوا، فإن أبت نفسک أن تقبل ذلک دون أن تعلم کما علموا فلیکن طلبک ذلک بتفهم وتعلم، لابتورط الشبهات، وعلق الخصومات. وابدأ قبل نظرک فی ذلک بالإستعانة بإلهک، والرغبة إلیه فی توفیقک، وترک کل شائبة أولجتک فی شبهة، أو أسلمتک إلی ضلالة. فإن أیقنت أن قد صفا قلبک فخشع، وتم رأیک واجتمع، وکان همک فی ذلک هماً واحداً، فانظر فیما فسرت لک، وإن لم یجتمع لک ما تحب من نفسک، وفراغ نظرک وفکرک، فاعلم أنک إنما تخبط العشواء ]، وتتورط الظلماء، ولیس طالب الدین من خبط أو خلط، والإمساک عن ذلک أمثل. فتفهم یا بنی وصیتی، واعلم أن مالک الموت هو مالک الحیاة، وأن الخالق هو الممیت، وأن المفنی هو المعید، وأن المبتلی هو المعافی، وأن الدنیا لم تکن لتستقر إلا علی ما جعلها الله علیه من النعماء، والابتلاء، والجزاء فی المعاد، أو ماشاء مما لا تعلم، فإن أشکل علیک شیء من ذلک فاحمله علی جهالتک، فإنک أول ما خلقت جاهلاً ثم علمت، وما أکثر ما تجهل من الأمر، ویتحیر فیه رأیک، ویضل فیه بصرک ثم تبصره بعد ذلک! فاعتصم بالذی خلقک ورزقک وسواک، ولیکن له تعبدک، وإلیه رغبتک، ومنه شفقتک. واعلم یا بنی أن أحداً لم ینبیء عن الله سبحانه کما أنبأ عنه الرسول _ صلی الله علیه وآله_ فارض به رائداً، وإلی النجاة قائداً، فإنی لم آلک نصیحةً. وإنک لن تبلغ فی النظر لنفسک وإن اجتهدت مبلغ نظری لک. واعلم یا بنی، أنه لو ک ان لربک شریک لأتتک رسله، ولرأیت آثار ملکه وسلطانه، ولعرفت أفعاله وصفاته، ولکنه إله واحد کما وصف نفسه، لا یضاده فی ملکه أحد، ولا یزول أبداً ولم یزل، أول قبل الأشیاء بلا أولیة، وآخر بعد الأشیاء بلا نهایة. عظم عن أن تثبت ربوبیته بإحاطة قلب أو بصر. فإذا عرفت ذلک فافعل کما ینبغی لمثلک أن یفعله فی صغر خطره، وقلة مقدرته، وکثرة عجزه، عظیم حاجته إلی ربه، فی طلب طاعته، والخشیة من عقوبته، والشفقة من سخطه، فإنه لم یأمرک إلا بحسن، ولم ینهک إلا عن قبیح. یا بنی، إنی قد أنبأتک عن الدنیا وحالها، وزوالها وانتقالها، وأنبأتک عن الآخرة وما اعد لأهلها فیها، وضربت لک فیهما الأمثال، لتعتبر بها، وتحذو علیها. إن ما مثل من خبر الدنیا کمثل قوم سفر، نبا بهم منزل جدیب، فأموا منزلاً خصیباً وجناباً مریعاً، فاحتملوا وعثاء الطریق، وفراق الصدیق، وخشونة السفر، وجشوبة المطعم، لیأتوا سعة دارهم، ومنزل قرارهم، فلیس یجدون لشیء من ذلک ألماً، ولا یرون نفقةً مغرماً، ولا شیء أحب إلیهم مما قربهم من منزلهم، وأدناهم من محلهم. ومثل من اغتر بها کمثل قوم کانوا بمنزل خصیب، فنبا بهم إلی منزل جدیب، فلیس شیء أکره إلیهم ولا أفظع عندهم من مفارقة ما کانوا فیه، إلی ما یهجمون علیه، ویصیرون إلیه. یا بنی اجعل نفسک میزاناً فیما بینک وبین غیرک، فأحبب لغیرک ما تحب لنفسک، واکره له ما تکره لها، ولا تظلم کما لا تحب أن ت ظلم، وأحسن کما تحب أن یحسن إلیک، و استقبح من نفسک ما تستقبحه من غیرک، وارض من الناس بما ترضاه لهم من نفسک، ولا تقل ما لا تعلم وإن قل ما تعلم، ولا تقل ما لا تحب أن یقال لک. واعلم، أن الإعجاب ضد الصواب، وآفة الألباب. فاسع فی کدحک، ولا تکن خازناً لغیرک، وإذا أنت هدیت لقصدک فکن أخشع ما تکون لربک. واعلم، أن أمامک طریقاً ذا مسافة بعیدة، ومشقة شدیدة، وأنه لا غنی بک فیه عن حسن الإرتیاد، وقدر بلاغک من الزاد، مع خفة الظهر، فلا تحملن علی ظهرک فوق طاقتک، فیکون ثقل ذلک وبالاً علیک، وإذا وجدت من أهل الفاقة من یحمل لک زادک إلی یوم القیامة، فیوافیک به غداً حیث تحتاج إلیه، فاغتنمه وحمله إیاه، وأکثر من تزویده وأنت قادر علیه، فلعلک تطلبه فلا تجده، واغتنم من استقرضک فی حال غناک، لیجعل قضاءه لک فی یوم عسرتک. واعلم، أن أمامک عقبةً کؤوداً، المخف فیها أحسن حالاً من المثقل، والمبطیء علیها أقبح حالاً من المسرع، وأن مهبطک بها لامحالة إما علی جنة أو علی نار، فارتد لنفسک قبل نزولک، ووطیء المنزل قبل حلولک، فلیس بعد الموت مستعتب، ولا إلی الدنیا منصرف. واعلم، أن الذی بیده خزائن السموات والأرض قد أذن لک فی الدعاء، وتکفل لک بالإجابة، أمرک أن تسأله لیعطیک، وتسترحمه لیرحمک، ولم یجعل بینک وبینه من یحجبک عنه، ولم یلجئک إلی من یشفع لک إلیه، ولم یمنعک إن أسأت من التوبة، ولم یعاجلک ب النقمة، ولم یعیرک بالإنابة، ولم یفضحک حیث الفضیحة بک أولی، ولم یشدد علیک فی قبول الإنابة، ولم یناقشک بالجریمة، ولم یؤیسک من الرحمة، بل جعل نزوعک عن الذنب حسنةً، وحسب سیئتک واحدةً، وحسب حسنتک عشراً، وفتح لک باب المتاب،باب الاستعتاب؛ فإذا نادیته سمع نداک، وإذا ناجیته علم نجواک، فأفضیت إلیه بحاجتک، وأبثثته ذات نفسک، وشکوت إلیه همومک، واستکشفته کروبک، واستعنته علی أمورک، وسألته من خزائن رحمته ما لا یقدر علی إعطائه غیره، من زیادة الأعمار، وصحة الأبدان، وسعة الأرزاق. ثم جعل فی یدیک مفاتیح خزائنه بما أذن لک فیه من مسألته، فمتی شئت استفتحت بالدعاء أبواب نعمه، واستمطرت شآبیب رحمته، فلا یقنطنک إبطاء إجابته، فإن العطیة علی قدر النیة، وربما أخرت عنک الإجابة، لیکون ذلک أعظم لأجر السائل، وأجزل لعطاء الآمل. وربما سألت الشیء فلا تؤتاه، وأوتیت خیراً منه عاجلاً أو آجلاً، أو صرف عنک لما هو خیر لک، فلرب أمر قد طلبته فیه هلاک دینک لو أوتیته، فلتکن مسألتک فیما یبقی لک جماله، وینفی عنک وباله، فالمال لا یبقی لک ولا تبقی له. واعلم یا بنی أنک إنما خلقت لآخرة لا للدنیا، وللفناء لا للبقاء، وللموت لا للحیاة، وأنک فی قلعة، ودار بلغة، وطریق إلی الآخرة، وأنک طرید الموت الذی، لا ینجو منه هاربه، ولا یفوتة طالبه، ولا بد أنه مدرکه، فکن منه علی حذر أن یدرکک وأنت علی حال سیئة، قد کنت تحدث نفسک منها بالتوبة، فیحول بینک وبین ذلک، فإذا أنت قد أهلکت نفسک. ذکر الموت یا بنی، أکثر من ذکر الموت، وذکر ما تهجم علیه، وتفضی بعد الموت إلیه، حتی یأتیک وقد أخذت منه حذرک، وشددت له أزرک، ولا یأتیک بغتةً فیبهرک. وإیاک أن تغتر بما تری من إخلاد أهل الدنیا إلیها، وتکالبهم علیها، فقد نبأک الله عنها، ونعت لک نفسها، وتکشفت لک عن مساویها، فإنما أهلها کلاب عاویة، وسباع ضاریة، یهر بعضها بعضاً،یأکل عزیزها ذلیلها، ویقهر کبیرها صغیرها، نعم معقلة، وأخری مهملة، قد أضلت عقولها،رکبت مجهولها، سروح عاهة بواد وعث، لیس لها راع یقیمها، ولا مسیم یسیمها، سلکت بهم الدنیا طریق العمی، وأخذت بأبصارهم عن منار الهدی، فتاهوا فی حیرتها، وغرقوا فی ن عمتها، واتخذواها رباً، فلعبت بهم ولعبوا بها، ونسوا ما وراءها. الترفق فی الطلب رویداً یسفر الظلام، کأن قد وردت الأظعان، یوشک من أسرع أن یلحق! واعلم یا بنی أن من کانت مطیته اللیل والنهار، فإنه یسار به وإن کان واقفاً، ویقطع المسافة وإن کان مقیماً وادعاً. واعلم یقیناً، أنک لن تبلغ أملک، ولن تعدو أجلک، وأنک فی سبیل من کان قبلک، فخفض فی الطلب، وأجمل فی المکتسب، فإنه رب طلب قد جر إلی حرب، فلیس کل طالب بمرزوق، ولا کل مجمل بمحروم. وأکرم نفسک عن کل دنیة وإن ساقتک إلی الرغائب، فإنک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضاً. ولا تکن عبد غیرک وقد جعلک الله حراً. وما خیر خیر لا ینال إلا بشر، ویسر لا ینال إلا بعسر ؟! وإیاک أن توجف بک مطایا الطمع، فتوردک مناهل الهلکة، وإن استطعت ألا یکون بینک بین الله ذونعمة فافعل، فإنک مدرک قسمک، وآخذ سهمک، وإن الیسیر من الله سبحانه أعظم و أکرم من الکثیر من خلقه وإن کان کل منه. وصایا شتی وتلافیک ما فرط من صمتک أیسر من إدراکک ما فات من منطقک، وحفظ ما فی الوعاء بشد الوکاء، وحفظ ما فی یدیک أحب إلی من طلب ما فی یدی غیرک. ومرارة الیأس خیر من الطلب إلی الناس، والحرفة مع العفة خیر من الغنی مع الفجور، والمرء أحفظ لسره، ورب ساع فیما یضره! من أکثر أهجر، ومن تفکر أبصر، قارن أهل الخیر تکن منهم، وباین أهل الشر تبن عنهم، بئس الطعام الحرام! وظلم الضعیف أفحش الظلم، إذا کان الرفق خرقاً کان الخرق رفقاً. ربما کان الدواء داءً، والداء دواءً، وربما نصح غیر الناصح، وغش المستنصح. وإیاک والاتکال علی المنی، فإنها بضائع النوکی، والعقل حفظ التجارب، وخیر ما جربت ما وعظک. بادر الفرصة قبل أن تکون غصةً، لیس کل طالب یصیب، ولا کل غائب یؤوب، ومن الفساد إضاعة الزاد، ومفسدة المعاد، ولکل أمر عاقبة، سوف یأتیک ما قدر لک. التاجر مخاطر، ورب یسیر أنمی من کثیر! لا خیر فی معین مهین، ولا فی صدیق ظنین، ساهل الدهر ما ذل لک قعوده، ولا تخاطر بشیء رجاء أکثر منه، وإیاک أن تجمح بک مطیة اللجاج. احمل نفسک من أخیک عند صرمه علی الصلة، وعند صدوده علی اللطف والمقاربة، وعند جموده علی البذل، وعند تباعده علی الدنو، وعند شدته علی اللین، وعند جرمه علی العذر، حتی کأنک له عبد، وکأنه ذونعمة علیک. وإیاک أن تضع ذلک فی غیر موضعه، أو أن تفعله بغیر أهله، لا تت خذن عدو صدیقک صدیقاً فتعادی صدیقک، وامحض أخاک النصیحة، حسنةً کانت أم قبیحةً، وتجرع الغیظ، فإنی لم أر جرعةً أحلی منها عاقبةً، ولا ألذ مغبةً، ولن لمن غالظک، فإنه یوشک أن یلین لک، وخذ علی عدوک بالفضل فإنه أحلی الظفرین، وإن أردت قطیعة أخیک فاستبق له من نفسک بقیةً یرجع إلیها إن بدا له ذلک یوماً ما، ومن ظن بک خیراً فصدق ظنه، ولا تضیعن حق أخیک اتکالاً علی ما بینک وبینه، فإنه لیس لک بأخ من أضعت حقه، ولا یکن أهلک أشقی الخلق بک، ولا ترغبن فیمن زهد فیک، ولا یکونن أخوک أقوی علی قطیعتک منک علی صلته، ولا تکونن علیالإساءة أقوی منک علی الإحسان. ولا یکبرن علیک ظلم من ظلمک، فإنه یسعی فی مضرته ونفعک ، ولیس جزاء من سرک أن تسوءه. واعلم یا بنی، أن الرزق رزقان: رزق تطلبه، ورزق یطلبک، فإن أنت لم تأته أتاک، ما أقبح الخضوع عند الحاجة، والجفاء عند الغنی! إنما لک من دنیاک، ما أصلحت به مثواک، وإن کنت جازعاً علی ما تفلت من یدیک، فاجزع علی کل ما لم یصل إلیک. استدل علی ما لم یکن بما قد کان، فإن الأمور أشباه، ولا تکونن ممن لا تنفعه العظة إلا إذا بالغت فی إیلامه، فإن العاقل یتعظ بالآدب، والبهائم لا تتعظ إلا بالضرب. اطرح عنک واردات الهموم بعزائم الصبر وحسن الیقین، من ترک القصد جار، والصاحب مناسب، والصدیق من صدق غیبه، والهوی شریک العمی، رب بعید أقرب من قریب، وقریب أبعد من بعید، والغر یب من لم یکن له حبیب، من تعدی الحق ضاق مذهبه، ومن اقتصر علی قدره کان أبقی له، وأوثق سبب أخذت به سبب بینک وبین الله سبحانه، ومن لم یبالک فهو عدوک، قد یکون الیأس إدراکاً، إذا کان الطمع هلاکاً، لیس کل عورة تظهر، ولا کل فرصة تصاب، وربما أخطأ البصیر قصده،أصاب الأعمی رشده. أخر الشر، فإنک إذا شئت تعجلته، وقطیعة الجاهل تعدل صلة العاقل، من أمن الزمان خانه، ومن أعظمه أهانه، لیس کل من رمی أصاب، إذا تغیر السلطان تغیر الزمان. سل عن الرفیق قبل الطریق، وعن الجار قبل الدار. إیاک أن تذکر من الکلام ما یکون مضحکاً، وإن حکیت ذلکس عن غیرک. الرأی فی المرأة وإیاک ومشاورة النساء، فإن رأیهن إلی أفن، وعزمهن إلی وهن. واکفف علیهن من أبصارهن بحجابک إیاهن، فإن شدة الحجاب أبقی علیهن، ولیس خروجهن بأشد من إدخالک من لایوثق به علیهن، وإن استطعت ألا یعرفن غیرک فافعل. ولا تملک المرأة من أمرها ما جاوز نفسها، فإن المرأة ریحانة، ولیست بقهرمانة. ولا تعد بکرامتها نفسها، ولا تطمعها أن تشفع لغیرها. وإیاک والتغایر فی غیر موضع غیرة، فإن ذلک یدعوالصحیحة إلی السقم، والبریئة إلی الریب. واجعل لکل إنسان من خدمک عملاً تأخذه به، فإنه أحری ألا یتواکلوا فی خدمتک. وأکرم عشیرتک، فإنهم جناحک الذی به تطیر، وأصلک الذی إلیه تصیر، ویدک التی بها تصول . دعاء أستودع الله دینک ودنیاک، وأسأله خیر القضاء لک فی العاجلة والآجلة، والدنیا والآخرة، والسلام.
خطبه -58 نهج البلاغه
https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=511
مطالبی دیگر با همین موضوع :
نامه 1 نهج البلاغه : افشای سران ناکثین
از بنده خدا، علی امیر مومنان، به مردم کوفه، که در میان انصار پایهای ارزشمند، و در عرب مقامی والا دارند. پس از ستایش پروردگار! همانا شما را از کار عثمان چنان آگاهی دهم که شنیدن آن چونان دیدن باشد، مردم برعثمان عیب گرفتند، و من تنها کسی از مهاجران بودم که او را برای جلب رضایت مردم واداشته، و کمتر به سرزنش او زبان گشودم، اما طلحه و زبیر، آسانترین کارشان آن بود که بر او بتازند، و او را برنجانند، و ناتوانش سازند، عایشه نیز ناگهان بر او خشم گرفت، عدهای به تنگ آمده او را کشتند، آنگاه مردم بدون اکراه و اجبار، بلکه به اطاعت و اختیار، با من بیعت کردند. آگاه باشید! مدینه مردم را یکپارچه بیرون رانده، و مردم نیز او را برای سرکوبی آشوب فاصله گرفتند، دیگ آشوب به جوش آمده، و فتنه ها بر پایه های خود ایستاد، پس به سوی فرمانده خود بشتابید، و در جهاد با دشمن بر یکدیگر پیشی گیرید، به خواست خدای عزیز و بزرگ
من عبد الله علی أمیرالمؤمنین إلی أهل الکوفة، جبهة الأنصار وسنام العرب. أما بعد، فإنی أخبرکم عن أمر عثمان حتی یکون سمعه کعیانه: إن الناس طعنوا علیه، فکنت رجلاً من المهاجرین أکثر استعتابه، وأقل عتابه، وکان طلحة والزبیر أهون سیرهما فیه الوجیف، وأرفق حدائهما العنیف، وکان من عائشة فیه فلتة غضب، فأتیح له قوم فقتلوه، وبایعنی الناس غیر مستکرهین ولا مجبرین، بل طائعین مخیرین. واعلموا أن دار الهجرة قد قلعت بأهلها وقلعوا بها، وجاشت جیش المرجل، وقامت الفتنة علی القطب، فأسرعوا إلی أمیرکم، وبادروا جهاد عدوکم، إن شاء الله عزوجل.
https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=481
نامه 2 نهج البلاغه : تشکر از مجاهدان از جنگ برگشته
خداوند شما مردم کوفه را از سوی اهل بیت پیامبر صلی الله علیه واله پاداش نیکو دهد، بهترین پاداشی که به بندگان فرمانبردار، و سپاسگزاران نعمتش عطا میفرماید، زیرا شما دعوت ما را شنیدید و اطاعت کردید، به جنگ فرا خوانده شدید و بسیج گردیدید.
وجزاکم الله من أهل مصر عن أهل بیت نبیکم أحسن ما یجزی العاملین بطاعته، والشاکرین لنعمته، فقد سمعتم وأطعتم، ودعیتم فأجبتم.
https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=482
نامه 3 نهج البلاغه : برخورد قاطعانه باخیانت کارگزاران
به من خبر دادند که خانهای به هشتاد دینار خریدهای، و سندی برای آن نوشتهای، و گواهانی آن را امضا کردهاند. (شریح گفت: آری ای امیر مومنان امام علیه السلام نگاه خشمآلودی به او کرد و فرمود) ای شریح! به زودی کسی به سراغت میآید که به نوشتهات نگاه نمیکند، و از گواهانت نمیپرسد، تا تو را از آن خانه بیرون کرده و تنها به قبر بسپارد. ای شریح! اندیشه کن که آن خانه را با مال دیگران یا با پول حرام نخریده باشی، که آنگاه خانه دنیا و آخرت را از دست دادهای. اما اگر هنگام خرید خانه، نزد من آمده بودی، برای تو سندی مینوشتم که دیگر برای خرید آن به درهمی یا بیشتر، رغبت نمیکردی و آن سند را چنین مینوشتم: هشدار از بیاعتباری دنیای حرام این خانهای است که بندهای خوارشده، و مردهای آماده کوچ کردن، آن را خریده، خانهای از سرای غرور، که در محله نابودشوندگان، و کوچه هلاک شدگان قرار دارد، این خانه به چهار جهت منتهی میگردد. یک سوی آن به آفتها و بلاها، سوی دوم آن به مصیبتها، و سوی سوم به هوا و هوسهای سستکننده، و سوی چهارم آن به شیطان گمراهکننده ختم میشود، و در خانه به روی شیطان گشوده است. این خانه را فریب خورده آزمند، از کسیکه خود به زودی از جهان رخت برمیبندد، به مبلغی که او را از عزت و قناعت خارج و به خواری و دنیاپرستی کشانده، خریداری نموده است. هرگونه نقصی در این معامله باشد، بر عهده پروردگاری است که اجساد پادشاهان را پوسانده، و جان جباران را گرفته، و سلطنت فرعونها چون (کسری) و (قیصر) و (تبع) و (حمیر) را نابود کرده است. عبرت از گذشتگان و آنان که مال فراوان گرد آوردند، و بر آن افزودند، و آنان که قصرها ساختند، و محکمکاری کردند، طلاکاری نمودند، و زینت دادند، فراوان اندوختند، و نگهداری کردند، و به گمان خود برای فرزندان خود گذاشتند، اما همگی آنان به پای حسابرسی الهی، و جایگاه پاداش و کیفر رانده میشوند، آنگاه که فرمان داوری و قضاوت نهایی صادر شود (پس تبهکاران زیان خواهند دید.) به این واقعیتها عقل گواهی میدهد هرگاه که از اسارت هوای نفس نجات یافته، و از دنیاپرستی به سلامت بگذرد.
روی أن شریح بن الحارث قاضی أمیرالمؤمنین علیه السلام اشتری علی عهده داراً بثمانین دیناراً، فبلغه ذلک، فاستدعی شریحاً، وقال له: بلغنی أنک ابتعت داراً بثمانین دیناراً، وکتبت لها کتاباً، وأشهدت فیه شهوداً. فقال له شریح: قد کان ذلک یا أمیرالمؤمنین. قال: فنظر إلیه نظر مغضب ثم قال له: یا شریح، أما إنه سیأتیک من لا ینظر فی کتابک، ولا یسألک عن بینتک، حتی یخرجک منها شاخصاً، ویسلمک إلی قبرک خالصاً. فانظر یا شریح لا تکون ابتعت هذه الدار من غیر مالک، أو نقدت الثمن من غیر حلالک! فإذا أنت قد خسرت دار الدنیا ودار الآخرة! أما إنک لو کنت أتیتنی عند شرائک ما اشتریت لکتبت لک کتاباً علی هذه النسخة، فلم ترغب فی شراء هذه الدار بدرهم فما فوق. والنسخة هذه: هذا ما اشتری عبد ذلیل، من میت قد أزعج للرحیل، اشتری منه داراً من د ار الغرور، من جانب الفانین، وخطة الهالکین، وتجمع هذه الدار حدود أربعة: الحد الأول ینتهی إلی دواعی الآفات، والحد الثانی ینتهی إلی دواعی المصیبات، والحد الثالث ینتهی إلی الهوی المردی، والحد الرابع ینتهی إلی الشیطان المغوی، وفیه یشرع باب هذه الدار. اشتری هذا المغتر بالأمل، من هذا المزعج بالأجل، هذه الدار بالخروج من عز القناعة، والدخول فی ذل الطلب والضراعة، فما أدرک هذا المشتری فیما اشتری منه من درک، فعلی مبلبل أجسام الملوک، وسالب نفوس الجبابرة، ومزیل ملک الفراعنة، مثل کسری وقیصر، وتبع وحمیر، ومن جمع المال علی المال فأکثر، ومن بنی وشید، وزخرف ونجد، وادخر واعتقد، ونظر بزعمه للولد، إشخاصهم جمیعاً إلی موقف العرض والحساب، وموضع الثواب والعقاب: إذا وقع الأمر بفصل القضاء (وخسر هنالک المبطلون) شهد علی ذلک العقل إذا خرج من أسر الهوی، وسلم من علائق الدنیا
https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=483
نامه 4 نهج البلاغه : روش گزینش نیروهای عملکننده
اگر دشمنان اسلام به سایه اطاعت باز گردند پس همان است که دوست داریم، و اگر کارشان به جدایی و نافرمانی کشید با کمک فرمانبرداران با مخالفان نبرد کن، و از آنان که فرمان میبرند برای سرکوب آنها که از یاری تو سر باز میزنند مدد گیر، زیرا آن کس که از جنگ کراهت دارد بهتر است که شرکت نداشته باشد، و شرکت نکردنش از یاری دادن اجباری بهتر است.
فإن عادوا إلی ظل الطاعة فذاک الذی نحب، وإن توافت الأمور بالقوم إلی الشقاق والعصیان فانهد بمن أطاعک إلی من عصاک، واستغن بمن انقاد معک عمن تقاعس عنک، فإن المتکاره مغیبه خیر من مشهده، وقعوده أغنی من نهوضه.
https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=484
نامه 5 نهج البلاغه : هشدار از استفاده ناروای بیتالمال
همانا پست فرمانداری برای تو وسیله آب و نان نخواهد بود، بلکه امانتی است در گردن تو، باید از فرمانده و امامت اطاعت کنی، تو حق نداری نسبت به رعیت استبداد ورزی، و بدون دستور به کار مهمی اقدام نمایی، در دست تو اموالی از ثروتهای خدای بزرگ و عزیز است، و تو خزانهدار آنی تا به من بسپاری، امیدوارم برای تو بدترین زمامدار نباشم، با درود.
وإن عملک لیس لک بطعمة، ولکنه فی عنقک أمانة، وأنت مسترعًی لمن فوقک. لیس لک أن تفتات فی رعیة، ولا تخاطر إلا بوثیقة، وفی یدیک مال من مال الله عزوجل، وأنت من خزانه حتی تسلمه إلی، ولعلی ألا أکون شر ولاتک لک، والسلام.
https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=485
نامه 6 نهج البلاغه : علل مشروعیت حکومت امام
همانا کسانی با من بیعت کردهاند که با ابابکر و عمر و عثمان، با همان شرایط بیعت نمودند، پس آنکه در بیعت حضور داشت نمیتواند خلیفهای دیگر برگزیند، و آنکه غایب است نمی تواند بیعت مردم را نپذیرد، و همانا شورای مسلمین از آن مهاجرین و انصار است، پس اگر بر امامت کسی گرد آمدند، و او را امام خود خواندند، خشنودی خدا هم در آن است. حال اگر کسی کار آنان را نکوهش کند یا بدعتی پدید آورد، او را به جایگاه بیعت قانونی باز میگردانند، اگر سر باز زد با او پیکار میکنند، زیرا که به راه مسلمانان درنیامده، خدا هم او را در گمراهیش وامیگذارد. بجانم سوگند! ای معاویه اگر دور از هوای نفس، به دیده عقل بنگری، خواهی دید که من نسبت به خون عثمان پاکترین افرادم، و میدانی که من از آن دور بودهام، جز اینکه از راه خیانت مرا متهم کنی، و حق آشکاری را بپوشانی، با درود.
إنه بایعنی القوم الذین بایعوا أبا بکر وعمر وعثمان علی ما بایعوهم علیه، فلم یکن للشاهد أن یختار، ولا للغائب أن یرد، وإنما الشوری للمهاجرین والأنصار، فإن اجتمعوا علی رجل وسموه إماماً کان ذلک لله رضی، فإن خرج عن أمرهم خارج بطعن أوبدعة ردوه إلی ماخرج منه، فإن أبی قاتلوه علی اتباعه غیر سبیل المؤمنین، وولاه الله ما تولی. ولعمری، یا معاویة، لئن نظرت بعقلک دون هواک لتجدنی أبرأ الناس من دم عثمان، ولتعلمن أنی کنت فی عزلة عنه، إلا أن تتجنی; فتجن ما بدا لک! والسلام.
https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=486
نامه 7 نهج البلاغه : افشای چهره نفاق معاویه و مشروعیت بیعت
پس از نام خدا و درود! نامه پندآمیز تو به دستم رسید که دارای جملات به هم پیوسته، و زینت دادهشده که با گمراهی خود آن را آراسته، و با بداندیشی خاص امضاء کرده بودی، نامه مردی که نه خود آگاهی لازم دارد تا رهنمونش باشد، و نه رهبری دارد که هدایتش کند، تنها دعوت هوسهای خویش را پاسخ گفته، و گمراهی عنان او را گرفته و او اطاعت میکند، که سخن بیربط میگوید و در گمراهی سرگردان است. (از همین نامه است) همانا بیعت برای امام یک بار بیش نیست، و تجدید نظر در آن میسر نخواهد بود، و کسی اختیار از سرگرفتن آن را ندارد، آن کس که از این بیعت عمومی سر باز زند، طعنهزن و عیبجو خوانده میشود، و آن کس که نسبت به آن دودل باشد منافق است.
أما بعد، فقد أتتنی منک موعظة موصلة، ورسالة محبرة، نمقتها بضلالک، وأمضیتها بسوء رأیک، وکتاب امریء لیس له بصر یهدیه، ولا قائد یرشده، قد دعاه الهوی فأجابه، وقاده الضلال فاتبعه، فهجر لاغطاً، وضل خابطاً. و منه: لأنها بیعه واحدة لا یثنی فیها النظر، ولا یستأنف فیها الخیار. الخارج منها طاعن، والمروی فیها مداهن.
https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=487
نامه 8 نهج البلاغه : وادار ساختن معاویه به بیعت
پس از نام خدا و درود! هنگامی که نامهام به دستت رسید، معاویه را به یکسره کردن کار وادار، و با او برخوردی قاطع داشته باش، سپس او را آزاد بگذار در پذیرفتن جنگی که مردم را از خانه بیرون میریزد، یا تسلیم شدنی خوارکننده، پس اگر جنگ را برگزید، اماننامه او را بر زمین کوب، و اگر صلح خواست از او بیعت بگیر، با درود
أما بعد، فإذا أتاک کتابی فاحمل معاویة علی الفصل، وخذه بالأمر الجزم، ثم خیره بین حرب مجلیة، أو سلم مخزیة، فإن اختار الحرب فانبذ إلیه، وإن اختار السلم فخذ بیعته، والسلام.
https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=488
نامه 9 نهج البلاغه : افشای دشمنیهای قریش و استقامت پیامبر
خویشاوندان ما از قریش میخواستند پیامبرمان صلی الله علیه واله را بکشند، و ریشه ما را برکنند، و در این راه اندیشه ها از سرگذراندند، و هر چه خواستند نسبت به ما انجام دادند، و زندگی خوش را از ما سلب کردند، و با ترس و وحشت به هم آمیختند، و ما را به پیمودن کوه های صعبالعبور مجبور کردند، و برای ما آتش جنگ افروختند، اما خدا خواست که ما پاسدار دین او باشیم، و شر آنان را از حریم دین باز داریم، مومن ما در این راه خواستار پاداش بود، و کافر ما از خویشاوندان خود دفاع میکرد، دیگر افراد قریش که ایمان میآوردند و از تبار ما نبودند، یا به وسیله همپیمانهایشان و یا با نیروی قوم و قبیلهشان حمایتشده و در امان بودند، هرگاه آتش جنگ زبانه میکشید، و دشمنان هجوم میآوردند پیامبر اسلام صلی الله علیه واله اهل بیت خود را پیش میفرستاد تا به وسیله آنها، اصحابش را از سوزش شمشیرها و نیزه ها حفظ فرماید، چنانکه عبیده بن حارث در جنگ بدر، و حمزه در احد، و جعفر در موته، شهید گردیدند. کسانی هم بودند که اگر میخواستم نامشان را میآوردم، آنان که دوست داشتند چون شهیدان اسلام، شهید گردند، اما مقدر چنین بود که زنده بمانند، و مرگشان به تاخیر افتاد، شگفتا از روزگار! که مرا همسنگ کسی قرار داده که چون من پیشقدم نبوده، و مانند من سابقه در اسلام و هجرت نداشته است، کسی را سراغ ندارم چنین ادعایی کند، مگر ادعاکنندهای که نه من او را میشناسم و نه فکر میکنم خدا، او را بشناسد، در هر حال خدا را سپاسگزارم. افشای ادعای دروغین معاویه در خونخواهی عثمان اینکه از من خواستی تا قاتلان عثمان را به تو واگذارم، پیرامون آن فکر کردم و دیدم که توان سپردن آنها را به تو یا غیر تو ندارم، سوگند بجان خودم! اگر دست از گمراهی و تفرقه برنداری، به زودی آنها را خواهی یافت که تو را میجویند، بی آنکه تو را فرصت دهند تا در خشکی و دریا و کوه و صحرا زحمت پیدا کردنشان را بر خود هموار کنی. و اگر در جستجوی آنان برآیی بدان که شادمان نخواهی شد، و زیارتشان تو را خوشحال نخواهد کرد، و درود بر اهل آن.
فأراد قومنا قتل نبینا، واجتیاح أصلنا، وهموا بنا الهموم، وفعلوا بنا الأفاعیل، ومنعونا العذب، وأحلسونا الخوف، واضطرونا إلی جبل وعر، وأوقدوا لنا نار الحرب، فعزم الله لنا علی الذب عن حوزته، والرمی من وراء حرمته. مؤمننا یبغی بذلک الأجر، وکافرنا یحامی عن الأصل، ومن أسلم من قریش خلو مما نحن فیه بحلف یمنعه، أو عشیرة تقوم دونه، فهو من القتل بمکان أمن. وکان رسول الله-صلی الله علیه وآله- إذا احمر البأس، وأحجم الناس، قدم أهل بیته فوقی بهم أصحابه حر السیوف والأسنة، فقتل عبیدة بن الحارث یوم بدر، وقتل حمزة یوم أحد، وقتل جعفر یوم مؤتة، وأراد من لو شئت ذکرت اسمه مثل الذی أرادوا من الشهادة، ولکن آجالهم عجلت،منیته أجلت. فیاعجباً للدهر! إذ صرت یقرن بی من لم یسع بقدمی، ولم تکن له کسابقتی التی لا یدلی أحد بمثلها، إلا أن یدعی مدع ما لا أعرفه، ولا أظن الله یعرفه، والحمد لله علی کل حال. وأما ما سألت من دفع قتلة عثمان إلیک، فإنی نظرت فی هذا الأمر، فلم أره یسعنی دفعهم إلیک ولا إلی غیرک، ولعمری لئن لم تنزع عن غیک وشقاقک لتعرفنهم عن قلیل یطلبونک، لا یکلفونک طلبهم فی بر ولا بحر، ولا جبل ولا سهل، إلا أنه طلب یسوءک وجدانه، وزور لا یسرک لقیانه، والسلام لأهله.
https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=489
اشعــار دوبیتــی زیبــا
- دوبیتی های شهادت امام حسین علیه السلام 50 شعر و پیامک
- دوبیتی های شهادت حضرت عباس علیه السلام 30 شعر و اس ام اس
- پیامک های شهادت دردانه ابی عبداله بیش از 20 شعر
مفـــاتیح الجنـــان
- زیارت عاشورا همراه با ترجمه فارسی بیش از 17 میلیون بازدید
- متن کامل زیارت وارث بیش از 2 میلیون بازدید
- متن کامل زیارت ناحیه مقدسه بیش از 1 میلیون بازدید
معرفی نهج البلاغه
محمد بن ابی احمد، کنیه اش ابوالحسن و مشهور به "سید رضی" مولف کتاب نهج البلاغه می باشد .
ساختار نهج البلاغه، سخنانی شگفت انگیز در مورد توحید، عدل، خلقت، زن و مرد، تقوا، مذمت دنیا، شیطان، نکوهش بعضی از صحابه پیغمبر و صدها موضوع دیگر است که هر کدام تشنگان معرفت را سیراب خواهد کرد. سخنان حضرت در طرح اینگونه بحث ها، همچون قرآن کریم است که به زبان موعظت، از هر پدیده محسوس یا معقولی نمونه ای روشن و قابل درک در جلوی چشم شنونده قرار می دهد، بعد کم کم و آرام آرام، او را با خود به سر منزلی میبرد که باید بدان برسد.
سخنان آن حضرت در این کتاب بر مدار سه اصل است:
باب اول: خطبه ها و اوامر
باب دوم: نامه ها و رسائل و وصایا
باب سوم: کلمات قصار، حکمت آمیز و مواعظ
سرفصل اصلی
حکمت های نهج البلاغه
-
حکمت های 1 تا 50
- 1. روش برخورد با فتنه ها
- 2. شناخت ضدّ ارزشها
- 3. شناخت ضدّ ارزشها
- 4. ارزشهاى اخلاقى و ضدّ ارزشها
- 5. شناخت ارزشهاى اخلاقى
- 6. ارزش راز دارى و خوشرویى
- 7. ایثار اقتصادى و آخرت گرایى
- 8. شگفتى هاى تن آدمى
- 9. شناخت ره آورد اقبال و ادبار دنیا
- 10. روش زندگى با مردم
- 11. روش برخورد با دشمن
- 12. آیین دوست یابى
- 13. روش استفاده از نعمتها
- 14. روش برخورد با خویشاوندان
- 15. روش برخورد با فریب خوردهگان
- 16. شناخت جایگاه جبر و اختیار
- 17. ضرورت رنگ کردن موها
- 18. ره آورد شوم فرار از جنگ
- 19. ره آورد شوم هواپرستى
- 20. روش برخورد با جوانمردان
- 21. ارزشها و ضدّ ارزشها
- 22. روش گرفتن حق
- 23. ضرورت عمل گرایى
- 24. روش یارى کردن مردم
- 25. ترس از خدا در فزونى نعمتها
- 26. نقش روحیات در تن آدمى
- 27. روش درمان دردها
- 28. برترین پارسایى
- 29. ضرورت یاد مرگ
- 30. پرهیز از غفلت زدگى
- 31. تعریف ایمان
- 32. ارزش و والایى انجام دهنده کارهاى خیر
- 33. اعتدال در بخشش و حسابرسى
- 34. راه بی نیازى
- 35. ضرورت موقعیت شناسى
- 36. آرزوهاى طولانى و بزهکارى
- 37. ضرورت ترک آداب جاهلى
- 38. ارزشها و آداب معاشرت با مردم
- 39. جایگاه واجبات و مستحبّات
- 40. راه شناخت عاقل و احمق
- 41. راه شناخت عاقل و احمق
- 42. بیمارى و پاک شدن گناهان
- 43. الگوهاى انسانى
- 44. ارزش آخرت گرایى
- 45. راه شناخت مؤمن و منافق
- 46. ارزش پشیمانى و زشتى غرور زدگى
- 47. شناخت ارزشها
- 48. راز دارى و پیروزى
- 49. شناخت بزرگوار و پست فطرت
- 50. راه جذب دلها
-
حکمت های 51 تا 100
- 51. قدرت و عیب پوشى
- 52. روش برخورد با شکست خوردگان
- 53. شناخت جایگاه سخاوت و ایثارگرى
- 54. رزشهاى اخلاقى
- 55. اقسام بردبارى
- 56. تهیدستى و تنهایى
- 57. ارزش قناعت و خود کفایى
- 58. توانگرى و شهوتها
- 59. ارزش تذکّر دادن اشتباهات
- 60. ضرورت کنترل زبان
- 61. شیرینى آزار زن
- 62. روش پاسخ دادن به ستایشها و نیکی ها
- 63. ارزش شفاعت
- 64. غفلت دنیا پرستان
- 65. ترک دوستان و تنهایى
- 66. روش خواستن
- 67. ارزش ایثار اقتصادى
- 68. ره آورد عفّت و شکرگذارى
- 69. حفظ روح امیدوارى
- 70. روانشناسى جاهل
- 71. نشانه کمال عقل
- 72. رابطه دنیا و انسان
- 73. ضرورت خودسازى رهبران و مدیران
- 74. ضرورت یاد مرگ
- 75. توجّه به فنا پذیرى دنیا
- 76. روش تحلیل رویدادها
- 77. دنیا شناسى (امام و ترک دنیاى حرام
- 78. شناخت جایگاه جبر و اختیار
- 79. ارزش حکمت و بی لیاقتى منافق
- 80. مؤمن و ارزش حکمت
- 81. میزان ارزش انسانها
- 82. ارزشهاى والاى انسانى
- 83. روش برخورد با چاپلوسان
- 84. مردم پس از جنگها
- 85. پرهیز از ادّعاهاى علمى
- 86. برترى تجربه پیرامون از قدرتمندى جوانان
- 87. ارزش استغفار
- 88. دو عامل ایمنى مسلمین
- 89. راه اصلاح دنیا و آخرت
- 90. شناخت عالم آگاه
- 91. راه درمان روان
- 92. والاترین دانش
- 93. فلسفه آزمایشها
- 94. شناخت نیکی ها و خوبیها
- 95. تقوى و ارزش أعمال
- 96. ارزش علم و بندگى
- 97. ارزش یقین
- 98. ضرورت عمل کردن به روایات
- 99. تفسیر الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا
- 100. روش مناجات کردن
-
حکمت های 101 تا 150
- 101. روش بر طرف کردن نیازهاى مردم
- 102. آینده و مسخ ارزشها
- 103. روش برخورد با دنیا
- 104. سیره اهل زهد در دنیا
- 105. احترام گذاشتن به مرزها و حدود احکام الهى
- 106. ره آورد شوم دین گریزى
- 107. علل سقوط عالمان بى عمل
- 108. شگفتی هاى روح آدمى
- 109. ارزش والاى اهل بیت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم
- 110. شرائط تحقّق اوامر الهى
- 111. عشق تحمّل ناشدنى امام على علیه السّلام
- 112. مشکلات شیعه بودن
- 113. ارزشهاى والاى اخلاقى
- 114. جایگاه خوشبینى و بد بینى در جامعه
- 115. توجّه به پایان پذیرى دنیا
- 116. انسان و انواع آزمایشها
- 117. پرهیز از افراط و تفریط در دوستى با امام علیه السّلام
- 118. استفاده از فرصتها
- 119. ضرورت شناخت دنیا
- 120. روانشناسى قبائل قریش
- 121. ارزیابى عملها
- 122. عبرت از مرگ یاران
- 123. الگوهاى کامل انسانیت
- 124. روانشناسى زن و مرد
- 125. امام و شناساندن اسلام
- 126. شگفتى ضدّ ارزشها
- 127. نکوهش از سستى در عمل
- 128. تأثیر عوامل زیست محیطى در سلامت
- 129. شناخت عظمت پروردگار
- 130. توجّه به فنا پذیرى دنیا
- 131. نکوهش دنیا
- 132. ضرورت یاد مرگ
- 133. اقسام مردم و دنیا
- 134. حقوق دوستان
- 135. چهار ارزش برتر
- 136. فلسفه احکام الهى
- 137. صدقه راه نزول روزى
- 138. نقش یا دانش الهى در انفاق
- 139. تناسب امداد الهى با نیازها
- 140. قناعت و بی نیازى
- 141. راه آسایش
- 142. دوستی ها و خردمندى
- 143. غمها و پیرى زودرس
- 144. تناسب بردبارى با مصیبتها
- 145. عبادتهاى بىحاصل
- 146. ارزش دعا، صدقه و زکات دادن
- 147. اقسام مردم
- 148. نقش سخن در شناخت انسان (رفتار شناسى)
- 149. ضرورت خودشناسى
- 150. ضدّ ارزشها و هشدارها
-
حکمت های 151 تا 200
- 151. ضرورت آینده نگرى
- 152. توجه به فنا پذیرى
- 153. صبر و پیروزى
- 154. اهمیت نیتها
- 155. ضرورت پایبندى به عهد و پیمان
- 156. ضرورت خدا شناسى و اطاعت
- 157. فراهم بودن راه هاى هدایت
- 158. روش برخورد با دوستان بد
- 159. پرهیز از مواضع اتّهام
- 160. قدرت و زورگویى
- 161. ارزش مشورت و پرهیز از خودمحورى
- 162. ضرورت راز دارى
- 163. فقر و نابودى
- 164. روش بر خورد با متجاوزان
- 165. پرهیز از نا فرمانى خدا
- 166. پرهیز از تجاوز به حقوق دیگران
- 167. خود پسندى و محرومیتها
- 168. توجّه به فنا پذیرى دنیا
- 169. آینده نگرى
- 170. ضرورت ترک گناه
- 171. ره آورد شوم حرام خوارى
- 172. نادانى و دشمنی ها
- 173. ارزش مشورتها
- 174. ارزش خشم در راه خدا
- 175. راه درمان ترس
- 176. ابزار ریاست (بردبارى فراوان)
- 177. روش برخورد با بدان
- 178. روش نابود کردن بدی ها
- 179. لجاجت و سستى اراده
- 180. طمع ورزى و بردگى
- 181. ارزش دوراندیشى و پرهیز از کوتاهى
- 182. شناخت جایگاه سخن و سکوت
- 183. باطل گرایى و اختلاف
- 184. ویژگی هاى اعتقادى امام علیه السّلام
- 185. ویژگی هاى اعتقادى امام على علیه السّلام
- 186. آینده سخت ستمکاران
- 187. ضرورت یاد قیامت
- 188. ضرورت حق گرایى
- 189. ارزش صبر و خطر بی تابى
- 190. معیار امامت
- 191. مشکلات دنیا
- 192. پرهیز از زراندوزى
- 193. راه به کار گرفتن قلب
- 194. ضرورت پرهیز از خشم و انتقام
- 195. پرهیز از بخل ورزى
- 196. عبرت آموزى از إتلاف اموال
- 197. روش درمان روح (روانشناسى بالینى)
- 198. ضرورت حکومت
- 199. نکوهش اوباش (انسانهاى شرور)
- 200. نکوهش انسانهاى شرور
-
حکمت های 201 تا 250
- 201. امدادهاى الهى و حفظ انسان
- 202. واقع نگرى در مسائل سیاسى
- 203. یاد مرگ و پرهیزکارى
- 204. بی توجّهى به سپاسگذارى مردم
- 205. گنجایش نامحدود ظرف علم
- 206. ره آورد حلم و بردبارى
- 207. ارزش همانند شدن با خوبان
- 208. مراحل خودسازى
- 209. خبر از ظهور حضرت مهدى علیه السّلام
- 210. لگوهاى پرهیزکارى
- 211. ارزشهاى اخلاقى
- 212. خودپسندى آفت عقل
- 213. تحمّل مشکلات و خشنودى
- 214. نرمخویى و کامیابى
- 215. اختلاف آفت اندیشه
- 216. قدرت و تجاوزکارى
- 217. دگرگونى روزگار و شناخت انسانها
- 218. حسادت آفت دوستى
- 219. آرزوها آفت اندیشه
- 220. عدالت در قضاوت
- 221. آینده دردناک ستمکاران
- 222. بی توجّهى به بدى بدکاران
- 223. حیاء و عیب پوشى
- 224. برخى از ارزشهاى اخلاقى
- 225. حسادت و بیمارى
- 226. طمعورزى و خوارى
- 227. ارکان ایمان
- 228. ارزشها و ضدّ ارزشها
- 229. ارزش قناعت و خوش خلقى
- 230. راه به دست آوردن روزى
- 231. تعریف عدل و إحسان
- 232. ره آورد إنفاق
- 233. پرهیز از آغازگرى در مبارزه
- 234. تفاوت اخلاقى مردان و زنان
- 235. نشانه خردمندى
- 236. زشتى دنیاى حرام
- 237. اقسام عبادت
- 238. مشکلات تشکیل خانواده
- 239. زشتى سستى و سخن چینى
- 240. غصب و ویرانى
- 241. آینده دردناک ستمکاران
- 242. ارزش ترس از خداوند
- 243. روش صحیح پاسخگویى
- 244. مسؤولیت نعمتهاى الهى
- 245. کاستى قدرت و کنترل شهوت
- 246. هشدار از پشت کردن نعمتها
- 247. رهآورد سخاوت
- 248. تقویت خوشبینی ها
- 249. بهترین عملها
- 250. خداشناسى در حوادث روزگار
-
حکمت های 251 تا 300
- 251. تلخی هاى و شیرینی هاى دنیا و آخرت
- 252. فلسفه احکام الهى
- 253. روش سوگند دادن ستمکار
- 254. تلاش در انفاقهاى اقتصادى
- 255. تندخویى و جنون
- 256. حسادت و بیمارى
- 257. راه شاد کردن دیگران (اخلاق خانواده)
- 258. صدقه و توانگرى
- 259. شناخت جایگاه وفادارى
- 260. پرهیز از مهلت دادنهاى خدا
- 261. مظلومیت امام على علیه السّلام
- 262. مشکل حقّ ناشناسى
- 263. مشکل هم نشینى با قدرتمندان
- 264. نیکى به بازماندگان دیگران
- 265. گفتار حکیمان و درمان
- 266. روش صحیح پاسخ دادن
- 267. پرهیز از حرص ورزى در کسب روزى
- 268. اعتدال در دوستی ها و دشمنی ها
- 269. روش برخورد با دنیا
- 270. ضرورت حفظ اموال کعبه
- 271. روش صحیح قضاوت
- 272. ضرورت استقامت در برداشتن کجی ها
- 273. ضرورت توکّل به خداوند
- 274. ضرورت عمل گرایى
- 275. ضدّ ارزشهاى اخلاقى
- 276. پرهیز از دورویی ها
- 277. سوگند امام علیه السّلام
- 278. ارزش تداوم عمل
- 279. شناخت جایگاه واجبات و مستحبّات
- 280. یاد قیامت و آمادگى
- 281. برترى عقل از مشاهده چشم
- 282. غرور، آفت پندپذیرى
- 283. علل سقوط جامعه
- 284. دانش نابود کننده عذرها
- 285. ضرورت استفاده از فرصتها
- 286. سرانجام خوشی ها
- 287. مشکل درک قضا و قدر
- 288. جهل و خوارى
- 289. الگوى کامل انسانیت
- 290. مسؤولیت نعمتها
- 291. روش تسلیت گفتن
- 292. عزاى پیامبر علیه السّلام و بی تابی ها
- 293. دوستى با احمق هرگز
- 294. فاصله میان شرق و غرب
- 295. شناخت دوستان و دشمنان
- 296. پرهیز از دشمنی ها
- 297. ضرورت عبرت گرفتن
- 298. اعتدال در دشمنی ها
- 299. نماز در نگرانی ها
- 300. شگفتى روزى بندگان
-
حکمت های 301 تا 350
- 301. احتیاط در فرستادن پیکها و نامه ها
- 302. نیاز انسان به دعا
- 303. ارزش دنیا دوستى
- 304. ضرورت پاسخ دادن به درخواستها
- 305. غیرتمندى و ترک زنا
- 306. نگهدارندگى أجل
- 307. مشکل مال غارت شده
- 308. ره آورد دوستى پدران
- 309. رزش گمان مؤمن
- 310. ضرورت اطمینان به وعده هاى الهى
- 311. نفرین امام علیه السّلام
- 312. روانشناسى عبادات
- 313. جامعیت قرآن
- 314. روش برخورد با متجاوز
- 315. روش نویسندگى
- 316. پیشوایى مؤمنان و تبهکاران
- 317. ختلاف مسلمین و انحراف یهودیان
- 318. قاطعیت در مبارزات
- 319. رهآورد شوم تهیدستى
- 320. روش صحیح پرسیدن
- 321. قاطعیت رهبرى در مشورت
- 322. ضرورت تقویت روحیه مردم پس از جنگ
- 323. علل انحراف خوارج
- 324. خداترس در خلوتگاهها
- 325. اندوه عزاى محمد بن ابى بکر
- 326. مهلت پذیرش توبه
- 327. پیروزیهاى دروغین
- 328. وظیفه سرمایهداران
- 329. بی نیازى از عذر خواهى
- 330. مسؤولیت نعمتها
- 331. ارزش اطاعت و بندگى
- 332. مسؤولیت رهبرى
- 333. روانشناسى مؤمن
- 334. یاد مرگ و آرزوها
- 335. آفات اموال
- 336. مسؤولیت وعده دادن
- 337. ضرورت عمل گرایى
- 338. اقسام علم
- 339. قدرت و حاکمیت اندیشه
- 340. ارزش پاکدامنى و شکرگزارى
- 341. روز دردناک ظالم
- 342. راه بی نیازى
- 343. شناخت مردم و ضدّ ارزشها
- 344. ضرورت توجّه به فنا پذیرى دنیا
- 345. یکى از راههاى پاک ماندن
- 346. مشکلات درخواست کردن
- 347. جایگاه ستایش
- 348. سختترین گناه
- 349. الگوى انسان کامل
- 350. روانشناسى مردان ستمکار
-
حکمت های 351 تا 400
- 351. امیدوارى در سختی ها
- 352. اعتدال در پرداخت به امور خانواده
- 353. بزرگترین عیب
- 354. روش تبریک گفتن در تولّد فرزند
- 355. پرهیز از تجمّل گرایى
- 356. قدرت خداوند در روزى رسانى
- 357. روش تسلیت گفتن
- 358. مسؤولیت نعمتها
- 359. راه خودسازى
- 360. ضرورت پرهیز از بدگمانى
- 361. روش خواستن از خدا
- 362. ضرورت پرهیز از جدال و درگیرى
- 363. نشانه بی خردى
- 364. جایگاه پرسیدن
- 365. ارزشهاى اخلاقى
- 366. هماهنگى علم و عمل
- 367. روش برخورد با دنیا
- 368. فلسفه کیفر و پاداش
- 369. خبر از مسخ ارزشها
- 370. هدفدارى انسان و ضرورت تقوا
- 371. ارزشهاى والاى اخلاقى
- 372. عوامل استحکام دین و دنیا
- 373. مراحل امر به معروف و نهى از منکر
- 374. مراحل امر به معروف و نهى از منکر
- 375. مراحل شکست در مبارزه
- 376. سر انجام حق و باطل
- 377. ضرورت ترسیدن از عذاب الهى
- 378. آثار شوم بخل ورزى
- 379. اقسام روزى و پرهیز از حرص زدن
- 380. ضرورت یاد مرگ
- 381. ضرورت راز دارى و کنترل زبان
- 382. ارزش سکوت
- 383. تلاش در اطاعت و بندگى
- 384. راه چگونه زیستن
- 385. دنیا شناسى
- 386. ضرورت استقامت
- 387. شناخت خوبی ها و بدی ها
- 388. فقر زدایى و سلامت
- 389. ضرورت عمل گرایى
- 390. برنامه ریزى صحیح در زندگى
- 391. ضرورت ترک حرام و غفلت زدگ
- 392. راه شناخت انسانها (سخن گفتن)
- 393. روش برخورد با دنیا
- 394. ارزش سخن
- 395. ارزش قناعت
- 396. راه خوب زیستن
- 397. عطر خوب
- 398. ترک غرور و یاد مرگ
- 399. حقوق متقابل پدر و فرزند
- 400. شناخت واقعیتها و خرافات
-
حکمت های 401 تا 450
- 401. ضرورت هماهنگى با مردم
- 402. ضرورت موقعیت شناسى
- 403. پرهیز از کارهاى گوناگون
- 404. تفسیر لا حول و لا قوة الّا باللَّه
- 405. جاهلان متظاهر به دین
- 406. اخلاق تهیدستان و توانگران
- 407. ارزش عقل
- 408. سر انجام حق ستیزى
- 409. هماهنگى قلب و چشم
- 410. ارزش پرهیزگارى
- 411. احترام به استاد
- 412. راه خود سازى
- 413. راه تحمّل مصیبتها
- 414. راه تحمّل مصیبتها
- 415. دنیا شناسى
- 416. روش برخورد با دنیا
- 417. شرائط توبه و استغفار
- 418. ره آورد حلم
- 419. مشکلات انسان
- 420. راه درمان شهوت، و عفو اهانت کننده
- 421. ره آورد عقل
- 422. ارزش نیکوکارى
- 423. ره آورد خودسازى
- 424. ارزش عقل و بردبارى
- 425. مسؤولیت توانگران
- 426. دو چیز ناپایدار
- 427. جایگاه شکوه کردن
- 428. شناخت روز عید
- 429. اندوه سرمایهداران
- 430. اندوه زر اندوزى
- 431. اقسام روزى
- 432. ویژگی هاى دوستان خدا
- 433. ضرورت توجّه به فنا پذیرى لذّتها
- 434. آزمودن انسانها
- 435. ارزشهاى والاى اخلاقى
- 436. راه شناخت بزرگواران
- 437. شناخت عدل و بخشش
- 438. جهل و دشمنى
- 439. تعریف زهد و پارسایى
- 440. نقش خوابدیدنها در زندگى
- 441. تجربه کارى و شناخت مدیران
- 442. راه انتخاب شهرها براى زندگى
- 443. ویژگی هاى مالک اشتر
- 444. ارزش تداوم کار
- 445. انسان شناسى
- 446. ضرورت پرداخت دیون مردم
- 447. ضرورت فقه در تجارت
- 448. راه برخورد با مصیبتها
- 449. راه مبارزه با هوا پرستى
- 450. پرهیز از شوخى کردن
-
حکمت های 451 تا 480
- 451. روش برخورد با مردم
- 452. معیار شناخت فقر و غنا
- 453. علل انحراف زبیر
- 454. راه غرور زدایى
- 455. راه شناخت بزرگترین شاعر
- 456. بهاى جان آدمى
- 457. تشنگان مال و علم
- 458. نشانه هاى ایمان
- 459. شناخت جایگاه جبر و اختیار
- 460. ارزش صبر و تحمّل
- 461. غیبت نشانه ناتوانى
- 462. پرهیز از غرور زدگى در ستایش
- 463. دنیا براى آخرت است
- 464. سرانجام دردناک بنى امیه
- 465. ارزشهاى والاى انصار
- 466. دقّت در مشاهدات
- 467. وصف یکى از رهبران الهى
- 468. مسؤولیت سرمایهدارى
- 469. پرهیز از افراط و تفریط نسبت به امام علیه السّلام
- 470. تعریف توحید و عدل
- 471. شناخت جایگاه سخن و سکوت
- 472. دعاى باران
- 473. ارزش رنگ کردن و آرایش
- 474. ارزش عفّت و پاکدامنى
- 475. ارزش قناعت
- 476. راه کشور دارى
- 477. بزرگترین گناه
- 478. مسؤولیت آگاهان
- 479. بدترین دوست
- 480. آفت دوستى
خطبه های نهج البلاغه
- آغاز آفرینش آسمان و زمین و آفرینش آدم ان شالله بزودی تکمیل می شود
نامه های نهج البلاغه
-
نامه های 1 تا 10 نهج البلاغه
- 1. افشای سران ناکثین
- 2. تشکر از مجاهدان از جنگ برگشته
- 3. برخورد قاطعانه باخیانت کارگزاران
- 4. روش گزینش نیروهای عملکننده
- 5. هشدار از استفاده ناروای بیتالمال
- 6. علل مشروعیت حکومت امام
- 7. افشای چهره نفاق معاویه و مشروعیت بیعت
- 8. وادار ساختن معاویه به بیعت
- 9. افشای دشمنیهای قریش و استقامت پیامبر
- 10. افشای چهره معاویه
- نامه های 11 تا 20 نهج البلاغه
- نامه های 21 تا 30 نهج البلاغه
- نامه های 31 تا 40 نهج البلاغه
- نامه های 41 تا 50 نهج البلاغه
- نامه های 51 تا 60 نهج البلاغه
- نامه های 61 تا 70 نهج البلاغه
-
نامه های 71 تا 79 نهج البلاغه
- 20.برخورد قاطع با متخلف
- 22.پرهیز از غم و شادی برای دنیا
- 23.وصیت امیرالمؤمنین هنگام شهادت
- 24.وصیت امیرالمؤمنین در اموال شخصى
- 25.بخش اول: توصیههای اخلاقی به ماموران زکات
- 26.بخش اول: اخلاق کارگزاران نظام اسلامی
- 27.بخش اول: حسن خلق و عدالت کارگزاران
- 28. بخش اول: پاسخ به ادعاهاى دروغین معاویه
- 29.هشدار به مخالفان حکومت حق
تقویم و اوقات شرعی
حدیث روزانه
رسول خدا صلي الله عليه واله می فرمایند :
هیچ قطرهای نزد خداوند متعال محبوبتر از قطرۀ خون ریخته شده در راه او نیست.
مَا مِنْ قَطْرَةٍ أحَبُّ إلَی اللهِ عَزَّ وَجَلَّ مِنْ قَطرَةِ دَمٍ فِی سَبِیلِ اللهِ.
وسائل الشیعه، جلد 15، صفحه 14
حکمت روز
حکمت 247 نهج البلاغه
بخشش بیش از خویشاوندى محبّت آورد.
نمایش متن عربی حکمت
الْكَرَمُ أَعْطَفُ مِنَ الرَّحِمِ
تقویم شیعه
2. شهادت شهيد اول(شيخ محمد بن مكي العاملي)(786ق)به نقلي
- باد صبا برنامه تقویم اذان گو 1401 1401/05/30
- دانلود کامل ترین برنامه قرآن برای اندروید 1401/04/14
- برنامه راهنمای مراسم پیاده روی اربعین حسینی 1401/04/07
- وفات پیامبر اکرم؛ رحلت یا شهادت؟! 1394/07/13
- اصول کلی معاشرت صحيح در جامعه اسلامي 1392/11/20
- اطلاق یا محدوده علم امامان علیهم السلام 1403/03/03
- توبه 1395/06/17
- آرزو و آمال 1395/04/02
- اهمیت صله رحم 1395/01/18
- کاظمین 1392/12/22
- آستانه حضرت زینب سلام الله علیها 1393/02/26
- مدینه منوره 1392/11/22
- حضرت مسلم عليه السلام 1393/01/26
- حجر بن عدي 1393/02/21
- حضرت عباس علیه السلام 1392/12/20
برنامه های مجمع
در تمام رده های سنی
در رشته های :
خواهران : چهارشنبه ها ساعت 19
برادران : چهارشنبه ها ساعت 21:30
همراه با سخنرانی استاد حوزه
آمار بازدید و محتویات
تعداد افراد آنلاین : 298
تعداد بازدید امروز : 856,166
تعداد احادیث و روایات : 4,142
تعداد مقالات سایت : 16
تعداد بقاع متبرکه : 15
تعداد سخنرانی ها : 45
تعداد اشعار دوبیتی : 2,547
تعداد شخصیت ها : 7
- اصفهان ـ زینبیه
روبروی حرم مطهر حضرت زینب - 0913 320 38 33
- 0913 805 55 04