اطلاق یا محدوده علم امامان علیهم السلام
باسمه تعالی
عنوان مقاله: إطلاق یا محدوده علم امامان علیهم السلام
نویسنده: سعید دهنوی
مقدمه:
شیخ کلینی در کتاب اصول کافی، سرفصلی را با این عنوان ایجاد کرده است: «بابی در اینکه امامان هرگاه بخواهند چیزی را بدانند، به آنان آموخته خواهد شد». سپس سه روایت را ذیل این سرفصل آورده است: 1. «إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ یَعْلَمَ عُلِّمَ». 2. «إِنَّ الْإِمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ یَعْلَمَ أُعْلِمَ». 3. «إِذَا أَرَادَ الْإِمَامُ أَنْ یَعْلَمَ شَیْئاً أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِکَ».(کافی، ج۱، باب، ان الائمه اذا ...) این سه روایت نسبتاً مشابه، از راویان مختلف و با اندکی تفاوت در متن، نقل شده است. بر پایه این احادیث، امام ع می تواند به صورت مطلق و با اراده خود، هر چیزی را که هر زمان بخواهد، بداند. برخی از نکاتی که در نقد این احادیث میتوان گفت، در ۸ نکته بیان می گردد:
نکته 1)
برخی از حدیثشناسان، روایت اول را ضعیف و روایت دوم و سوم را مجهول میدانند (مجلسی، محمد باقر، مرآة العقول ج 3، ص 119)
نکته 2)
معنای این احادیث، با بسیاری از آیات شریفه قرآن که علم پیامبر ص را به صورت محدود بیان فرموده، منافات دارد؛ از جمله این آیه : يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي لَا يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً يَسْأَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّهِ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ. یعنی ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﻰ ﭘﺮﺳﻨﺪ ﻛﻪ ﻭﻗﻮﻉ ﺁﻥ ﭼﻪ ﻭﻗﺖ ﺍﺳﺖ؟ ﺑﮕﻮ: ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻥ ﻓﻘﻂ ﻧﺰﺩ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ، ﻏﻴﺮ ﺍﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻭﻗﺖ ﻣﻌﻴﻨﺶ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﺪ... ﺁﻥ ﮔﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﻰ ﭘﺮﺳﻨﺪ ﻛﻪ ﮔﻮﻳﺎ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻭﻗﺖ ﻭﻗﻮﻋﺶ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﻛﻨﺠﻜﺎﻭﻱ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻱ [ﻭ ﻛﺎﻣﻠﺎً ﺍﺯ ﺁﻥ ﺁﮔﺎﻫﻲ]، ﺑﮕﻮ: ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻥ ﻓﻘﻂ ﻧﺰﺩ ﺧﺪﺍﺳﺖ، ﻭﻟﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺮﺩم ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﻨﺪ(١٨٧/اعراف)
پس این احادیث از آن جهت که مخالف قرآن است مشمول قاعده عرضه روایات بر قرآن و بر دیوار کوبیدن آنهاست؛ این قاعده این است: عن النبی(ص) انه قال: «إذا جاءکم عنی حدیث، فاعرضوه على کتاب الله، فما وافق کتاب الله فاقبلوه، و ما خالفه فاضربوا به عرض الحائط» (طوسی، محمد بن حسن، التبیان ج 1، ص 5) یعنی از پیامبر ص روایت شده است: هرگاه حدیثى از من به شما برسد، آنرا بر کتاب خدا عرضه کنید، پس آنچه از آن، موافق قرآن بود، بپذیرید و آنچه مخالف بود، به دیوارش بکوبید.
نکته 3)
گستره برخورداری از علم به این صورت، تالی فاسد دارد و آن اینکه برتر از طریق نزول وحی بر پیامبر ص و مستلزم برتری امام بر پیامبر ص است؛ از آنجا که اینگونه نبود که پیامبر ص هر وقت بخواهند بر او وحی نازل شود بلکه چه بسا برای جواب سوال مردم، منتظر نزول وحی می شدند و در بعضی موارد، این مدت به ۴۰ روز می رسید؛ چنانچه در شان نزول سوره کهف این چنین آمده است.
نکته 4)
منبع علم امام ع صرفا امور معنوی نبوده بلکه یادداشت ها و کتاب های مادی هم بوده است که امام معصوم ع از آن نگهداری می کرده و آن را به دست امام دیگری می سپرده است. از جمله این منابع میتوان به این موارد اشاره کرد:
"الف- مصحف فاطمه(س) که بنا به گزارش امام صادق (ع) حجمیبه اندازه سه برابر قرآن دارد و مطالب آن کاملا با مطالب قرآن غیرمشترک است.
ب- جامعه، تعریفی که امام ششم شیعیان از این منبع علمیارائه داده اند، چنین است: صحیفهای است که هفتاد ذراع به اندازه ذراع رسول خدا (ص) طول دارد و در آن همه چیز از حلال و حرام و تمام آنچه بشر به آن نیاز دارد، موجود است. این صحیفه به املای پیامبر(ص) و کتابت امیرالمومنین علی(ع)است.
ج- جفر ابیض، این منبع شامل کتب آسمانی انبیای گذشته مانند زبور داود، تورات موسی، انجیل عیسی و صحف ابراهیم علیهم السلام است.
د- صحیفه صغیره، این صحیفه متصل به شمشیر امیرالمومنین(ع) بوده و در بیانی رمزآلود گفته شده که دارای حروفی است که هر کدام از این حروف گشاینده هزار حرف دیگر است".(علم امام از منظر امام، سید حیدر حسینی، منبع: شهروند 1387 آبان شماره 69)
حال بر اساس وجود این منابع مادی، اشکالی مطرح است که اگر بر پایه احادیث کافی، امام ع بتواند به صورت مطلق، با اراده خود هر چیزی را که بخواهد، بداند، در این صورت، حکمتی و ضرورتی برای وجود و نگهداری این منابع مادی وجود نخواهد داشت. چون امام از آن بی نیاز خواهد بود چرا که با اراده خود هر چه بخواهد می داند، پس چه نیازی به این منابع مادی وجود دارد؟! پس نگهداری آن لغو است.
نکته 5)
این روایات با برخی روایات معتبر که علم ایشان را محدود شمرده است سازگار نیست؛ از جمله سخن امام صادق ع که فرموده است: إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَیْنِ: عِلْمٌ مَکْنُونٌ مَخْزُونٌ لَا یَعْلَمُهُ إِلَّا هُوَ مِنْ ذَلِکَ یَکُونُ الْبَدَاءُ وَ عِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلَائِکَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ وَ نَحْنُ نَعْلَمُهُ یعنی خداوند دو گونه علم دارد ۱- علم مکنون مخزون که به غیر از خدا کسی از آن آگاه نیست از جمله علم به بداء ۲- علمی که به فرشتگان و رسولان می آموزد که ما نیز از آن خبر داریم. (الكافي، ج ۱،ص ۱۴۷، ح ۸)
نکته 6)
سید مرتضی رحمه الله در پاسخ به سوالی که موضوع آن، علم امام به زمان شهادتش است نظر شریف خویش، در مورد علم امام به غیب را اینگونه مرقوم می فرمایند: مسألة: هل یجب علم الوصی ساعة وفاته أو قتله على التعیین؟ أم ذلک مطوی عنه. الجواب: قد بینا فی مسألة أملیناها منفردة ما یجب أن یعلمه الامام و ما یجب أن لا یعمله و قلنا: ان الامام لا یجب أن یعلم الغیوب و ما کان و ما یکون، لان ذلک یؤدی الى أنه مشارک للقدیم تعالى فی جمیع معلوماته، و أن معلوماته لا یتناهى، و أنه یوجب أن یکون عالما بنفسه، و قد ثبت أنه عالم بعلم محدث، و العلم لا یتعلق على التفصیل الا بمعلوم واحد، و لو علم ما لا یتناهى لوجب وجود ما لا یتناهى من المعلومات، و ذلک محال. و بینا أن الذی یجب أن یعلمه علوم الدین و الشریعة. فأما الغائبات، أو الکائنات الماضیات و المستقبلات، فان علم باعلام اللَّه تعالى شیئا فجائز، و الا فذلک غیر واجب. و على هذا الأصل لیس من الواجب علم الامام بوقت وفاته، أو قتله على التعیین. (رسائل الشریف المرتضى، ج3، ص: 130-131) معنای این سخن از سید مرتضی آن است که ایشان علم امام به غیب را واجب نمی دانند و دلیل آن را، تالی فاسدهای این عقیده می دانند که عبارتند از: شریک شدن امام با خداوند در جمیع معلومات الهی؛ نا متناهی شدن معلومات او و ... . ایشان در نهایت، علم امام را محدود به علوم دین و شریعت می کند.
نکته 7)
با توجه به اشکالات فوق و البته با وجود علوم فراوانی که از ائمه ع در روایات و تاریخ، منقول و مشهود است، باید گفت که امکان استفاده امام ع از این طریق (إذا شاء ان یعلم، علم)، بر فرض صحت و مقبول شدن روایات منظور، و با وجود اثیات فراوانی علم ایشان، به صورت محدود است نه مطلق.
اگر گفته شود: ممکن است امام ع نخواهد از علم استفاده کند. پس عدم استفاده از علم، با مطلق بودن علم امام ع سازگار است.
در جواب گفته می شود: علم حجیت دارد و انسان نمی تواند خلاف آن و خلاف عقلش عمل کند چنانچه حضرت علی ع فرموده اند: لاَ تَجْعَلُوا عِلْمَکُمْ جَهْلاً، وَ يَقِينَکُمْ شَکّاً، إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا، وَ إِذَا تَيَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا. (نهج البلاغه حکمت ۲۷۴) امام ع در این سخن می فرماید: علم خويشتن را جهل، و يقينتان را شک قرار ندهيد، آن گاه که عالم و آگاه شديد عمل کنيد و زمانى که يقين کرديد اقدام نماييد. قرآن مجيد نیز درباره انسان هايى که چشم و گوش دارند؛ اما آثارى که از چشم و گوش انتظار مى رود يعنى شنيدن و عمل کردن و ديدن و عبرت گرفتن، در کار آن ها نيست، تعبير به ناشنوا و نابينا کرده و حتى آن ها را مردگان بى جانى شمرده است، مى فرمايد: إِنَّکَ لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَ لاَ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ * وَ مَا أَنْتَ بِهَادِى الْعُمْىِ عَنْ ضَلاَلَتِهِمْ؛(۸۰-۸۱/نمل) "تو نمى توانى سخن خود را به گوش مردگان برسانى و نمى توانى صداى خود را به گوش کران برسانى ... و نيز نمى توانى کوران را از گمراهى شان برهانى".
بنابراين اين يک فرهنگ قرآنى و اسلامى است که هر موضوع بى خاصيتى، در حکم معدوم است و به همين دليل عالمانى که به علم خود عمل نمى کنند در کلام امام (عليه السلام) به منزله جاهلان شمرده شده اند. لذا معقول و مقبول نیست که گفته شود علم امام ع مطلق است ولی بی خاصیت است و از آن استفاده نمی کند.
نکته ۸)
محدود دانستن علم پیامبر ص و امامان ع حکیمانه است و می تواند جنبه تربیتی داشته باشد؛ از جمله راجع این آیه شریفه که می فرماید: "قُلْ مَا كُنتُ بِدْعًا مِّنَ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلَا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَىٰ إِلَيَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ" (۹/احقاف) یعنی ﺑﮕﻮ : ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﮔﺎﻥ ﺧﺪﺍ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺍﻱ ﻧﻮﻇﻬﻮﺭ ﻧﻴﺴﺘﻢ ﻭ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﻢ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻭ ﺷﻤﺎ [ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ ﻭ ﺁﺧﺮﺕ] ﭼﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ، ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻭﺣﻲ ﺷﺪﻩ ﭘﻴﺮﻭﻱ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ ﻭ ﻣﻦ ﺟﺰ ﺑﻴﻢ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﺍﻱ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﻧﻴﺴﺘﻢ. در این آیه، علم پیامبر ص به صورت محدود اعلام شده، به طوری که از بهشتی یا جهنمی بودن خود و از عاقبت خویش در آخرت خبر ندارد که بار تربیتی دارد و آن اینکه سایرین هم به طریق اولی نمی توانند تحتم کنند و نمی توانند بگویند چه کسی بهشتی و چه کسی جهنمی است؛ که با این فرض، احترام یکدیگر را بیشتر لحاظ کرده و نمی توانند و نباید با وجود احتمال توبه کردن افراد، یکدیگر را جهنمی خطاب کنند. همچنین از پیش قضاوت نکرده و دیگران را بهشتی خطاب نمی کنند تا مبادا سبب بی تفاوتی و جری شدن نسبت به مواظبت بر رفتار گردد. چنانچه نمونه آن در صدر اسلام، هنگام خاکسپاری عثمان ابن مظعون و سعد ابن معاذ مشهور است. باز پیامبر اسلام ص در این باره فرموده اند: :وَيْلٌ للمُتَألِّينَ من اُمَّتي ، الَّذينَ يقولونَ : فُلانٌ في الجَنّةِ ، و فُلانٌ في النّارِ .(كنز العمّال، حدیث 7902) وای بر حتم کنندگان از امت من که می گویند: فلانی در بهشت است و فلانی در جهنم.
والسلام علی من اتبع الهدی/ سعید دهنوی ۱۴۰۲/۱۲/۱۶ saeiddehnavyo@gmail.com @jmyamahdiایتا
لطفا نظر خود را درج نمایید