نقد مقدمه تفسیر تسنیم قرآن
عنوان مقاله :
نقد مقدمه تفسیر تسنیم بر مبنای ضرورت تفکیک مقام عرفی از مقام تحقیقی
چکیده :
تفسیر برای مردم عادی قابل فهم است بخلاف تاویل که مربوط به اهل فن و محققان است لذا با توجه به اینکه قرآن کریم بر واضح و اشکار بودن خود برای عموم مردم تاکید فرموده است، منظور از آن نمی تواند معانی تاویلی باشد بلکه تاویل قرآن، مورد توجه خدا قرار نگرفته است و در این راستا علم آن نیز به خدا و راسخان در علم واگذار شده است. در نتیجه، رسالت قرآن را باید بدون تاویل آن دنبال کرد. لذا هر آنچه به عنوان توضیح آیات از خود آیات و یا روایات ارائه شده باشد، تفسیر آن و در راستای تدبر در آن برای عموم مردم قرار دارد، نه تاویل آن. از طرفی، کشف هر تاویلی، با ضمیمه مستمسکات برون دینی، اعم از برهان و عرفان است که توسط متخصصان استنباط می گردد و گرنه قرائنی در میان هست که ظاهر خود آیات و روایات صرفا جنبه عرفی و همگانی دارد. پس آنچه مؤکدا لازم است در مباحث تحقیقی مطرح گردد این است که جهت بیان هر محتوا از جمله بیان آیات قرآن کریم، مقام عرفی از مقام تحقیقی منفک گردد و مقام قرآن را مختص مقام عرفی دانست و آن تاویلات، به جای اینکه به قرآن منسوب شوند به آن دو مستمسک برون دینی یعنی برهان ـ بنابر قولی ـ و عرفان ـ بنابر قول دیگر ـ منسوب گردند و در محتواهای فلسفی و عرفانی - نه محتوای دینی - برای خصوص محققان ارائه شود تا رسالت قرآن که هدایت و ارشاد عمومی افراد جامعه است حفظ گردد و مراد ظاهری و عرفی آن که مقصود گوینده است با معانی تاویلی/ تحقیقی/ تخصصی خلط و مزج نگردد. در غیر این صورت، با بیان کردن تاویلات تفصیلی برای مردم، چیزی جز تحیر ایشان را در پی نخواهد داشت که با هدایت بخشی قرآن ناسازگار است.
مقدمه
1. معرفی مؤلف تفسیر تسنیم:
آیت الله العظمی عبدالله جوادی آملی (زاده ۱۵ اردیبهشت ۱۳۱۲) علامه، فقیه، فیلسوف، عارف، مفسر قرآن و عضو جامعه مدرسین و از مراجع تقلید شیعه و ایرانی است. او صاحب تفسیر تسنیم، بزرگترین تفسیر جهان اسلام است.
2. معرفی مختصر تفسیر تسنیم:
تفسیر تسنیم از تفاسیر شیعی قرآن به زبان فارسی است که بر پایه ی شیوه ی تفسیری علامه طباطبایی در تفسیر المیزان نگاشته شده و در شمار «تفاسیر قرآن به قرآن» جای دارد. مفسر تسنیم از سه روش تفسیر قرآن به قرآن، قرآن به سنت و قرآن به عقل استفاده کرده است. تدریس تفسیر تسنیم از پاییز سال ۱۳۶۱شمسی آغاز شد اما انتشار آن از سال ۱۳۷۵ آغاز شد و تا سال ۱۳۹۹ جلد ۵۶ آن شامل آیات ۱ الی ۷۷ سوره انبیاء به چاپ رسیده است و تا پایان قرآن به ۸۰ جلد خواهد رسید. بنابراین این تفسیر مفصلترین تفسیری است که در تاریخ اسلام نگاشته شده است. سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان کنفرانس اسلامی آیسیسکو در سال ۱۳۸۵ تفسیر تسنیم را به عنوان «تحقیق برتر در عرصه مطالعات اسلامی و قرآنی» برگزید.
3. دلیل توجه به این تفسیر:
این تفسیر به زبان عربی نیز برگردانده شده است که نگارنده از نسخه عربی آن جهت نقد بعضی از مطالب مقدمه آن استفاده کرده است. آشنایی نگارنده با این تفسیر از پیشنهاد مطالعه و توجه به مقدمه این تفسیر است که توسط یکی از اساتید محترم جهت تکمیل یک پایان نامه صورت گرفت. این نقدها در ۱۵ گفتار ضمن ارائه متن عربی این تفسیر بیان شده است. همچنین اشکالاتی که بر نقدها توسط آن استاد محترم مطرح شده به مناسبت ذکر شده و با عنوان "اگر گفته شود" مصدّر گشته است و جواب آن با عنوان "در جواب گفته می شود" شروع شده است.
4. بیان مساله و مبنای نقد کردن در این نوشتار:
این نقدها بر مبنای ضرورت تفکیک مقام عرفی از مقام تحقیقی در ارائه هر محتوای گفتاری یا نوشتاری است که مورد تاکید نگارنده می باشد. توضیح اینکه هر کدام از 2 مقام عرفی و تحقیقی، محتوای خاص خود را می طلبد لذا این دو نوع محتوا نباید با هم مزج گردند. محتوای مناسب برای مقام تحقیقی، مجموعه الفاظ و گزاره هایی است که معنای مطابقی آن، ثابت/ کلی/ مطابق با واقع باشد که در تناسب با ظروف مختلف تغییر نکند که مخاطب آن، محققان هستند. اما محتوای عرفی در تناسب ظروف مخاطب خود - که مردم عادی هستند - تابع آن شیوه از بیان است که متتابع/ شایع و همچنین به طور نیکو/ پسندیده/ قابل فهم برای مشافهین باشد لذا ممکن است جزیی و همراه با تسامح باشد همچنین ممکن است ظاهر الفاظ آن، ضمن برخورداری از آرایه های ادبی، همچون مبالغه، اسلوب حکیم، تمثیل، تخییل و مانند آن، مطابق واقع نباشد و در راستای مقتضیات عرفی و سطح درک مخاطب، در ظروف مختلف، به صورت متفاوت و متغیر ارائه گردد تا گوینده خاص بتواند مخاطب عام را به مقصود مطلوب برساند.[2]
5. پیشینه :
راجع این تفسیر شریف مقالات فراوانی نوشته شده است اما در خصوص نقد آن تنها مقاله "تفسیر تسنیم در ترازوی نقد" اثر بهروز یدالله پور[3]، یافت شد که از جمله نقدهای آن، زبان نامانوس و به کار گیری واژگان غریب و پیچیدگی در گفتار این تفسیر است که ناتوانی مخاطب را در درک دقیق و روان متن با همراه دارد. همچنین جای خالی اعتبار سنجی روایات تفسیری و عدم ترجمه آنها، نقدهای دیگری است که در این مقاله مطرح شده است. اما از لحاظ تفکیک مقام عرفی از مقام تحقیقی در محتوای آن، سخنی به میان نیامده است. لذا در مقاله حاضر به این امر پرداخته می گردد.
6. سوال و هدف مقاله:
هدف از این مقاله تبیین اثر ضرورت تفکیک مقام عرفی از مقام تحقیقی در ارائه هر محتوا از جمله تفسیر قرآن است. در این راستا و با زیر بنا قرار دادن این اصل کشف می شود که چه نقدهایی می توان به محتواها از جمه مقدمه تفسیر تسنیم وارد است؟
7. ضرورت پرداختن به موضوع مقاله:
با مطالب این مقاله پی برده می شود که علت عدم شیوایی این تفسیر برای مردم عادی[4] این است که مطالب مربوط به تاویل نیز در آن به کار رفته است و حال آنکه مطالب تاویلی نمونه ای از مباحث تحقیقی است که جای آن در مباحث تفسیری نیست بلکه لازم است در مقام تحقیقی و در کتب خاص اهل تحقیق بیان گردد.
نقد اول: کافی بودن شناخت لغت عرب جهت فهم قرآن
مفسر محترم در جایی از این تفسیر نوشته اند شناخت لغت عرب بدون علوم اساسی دیگر، برای فهم قرآن کافی نیست و آن را سبک شمردن قرآن دانسته اند: "جماعه استخفوا بالقرآن و انزلوه الی درجه بحیث قالوا: ان معرفه اللغه العربیه وحدها کافیه لفهم القرآن و ان عامه الناس مؤهلون لفهم معانی القرآن دون حاجه الی علم التفسیر....اذا کان هناک شخص مطلع و عارف بقواعد الادب العربی و محیط ببقیه العلوم الاساسیه المؤثره فی فهم القرآن فان له الحق فی ان یتدبر فی مفاهیم القرآن و ان یعتمد علی ثمره استنباطه و یحتج بها"[5]
اگر منظور از علوم اساسی، علوم ادبی همچون بلاغت باشد در نقد این کلام باید گفت که این علوم - چنانچه ادباء گفته اند - از دقائق و اسرار لغت عربی پرده برداری می کند[6] نه اینکه اختصاصی به دقائق و اسرار قرآن داشته باشد و این دقائق و اسرار در نزد خود مردم عرب، مشهود و مورد استعمال بوده و علم بلاغت، تنها آن را دسته بندی کرده است چنانچه منطق به طور فطری در بین مردم رعایت می گردد و علم منطق آن را مبوّب می کند. مثلا در رابطه با استفاده از ادات تاکید، خود مردم عرب بر حسب زبان مادری، مواضع استعمال یا عدم آن را می دانند ولی در علم بلاغت، ابوابی در این جهت در احوال اسناد خبری ذکر شده است که مقتضای ظاهر احوال مخاطب را به ۳ دسته ابتدایی و طلبی و انکاری تقسیم کرده و سپس بیان می کنند که گاهی باید کلام را بر خلاف مقتضای ظاهر مخاطب حمل کرد و موارد آن را با ذکر شواهدی از استعمال خود مردم عرب بر می شمرند.
بنابراین مانعی نیست که گفته شود شرط فهم قرآن، دانستن لغت عربی است: انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون[7] حال صرفا برای کسانی که لغت عربی را نمی دانند لازم است جهت فهم قرآن، آن را در علم بلاغت و صرف و نحو و مانند آن فرا بگیرند. بنابراین این گفتار که "مردم عادی از عرب ها بدون فرا گرفتن هر علمی می توانسته اند یا می توانند کلام عربی از جمله قرآن را بفهمند" استخفاف قرآن نیست.
اگر گفته شود: مردم عرب زبان در یک درجه از فهم نیستند برخی نکات عربی که از مردم کوچه و بازار عرب زبان پرسیده شود مشاهده می شود که توجهی به آن نکات ندارند.
در جواب گفته می شود:
اولا: سوال این است که مراد از "برخی نکات عربی" چیست؟ اینکه برخی نکات عربی برای مردم کوچه و بازار مورد توجه نیست، نمی تواند واضح و آسان بودن ظاهر قرآن برای عموم مخاطبان قرآن از مردم عادی در عصر نزول را مخدوش کند. ممکن است نکات عربی پرسیده شده مربوط به فهم باطن قرآن[8] و در حیطه مباحث تحقیقی باشد. پس در درجه اول باید نگرش به ظاهر قرآن را از نگرش به باطن آن، منفک کرد.
ثانیا: نکات عربی برای مردم عرب در مناطق مختلف از جمله عراق و عربستان نیز فرق می کند مثلا "چه می خواهی؟" در زبان مردم عراق به "شترید؟" یعنی "ای شیء ترید؟" تعبیر می گردد بر خلاف مردم مدینه که "شتبغی؟" تعبیر می شود. که چنانچه مشهود است کلام اهل مدینه به قرآن نزدیک تر است. لذا سایر نکات عربی نیز در بین آنها احتمالا متفاوت باشد. چنانچه برای احوالپرسی در شهر کربلا گفته می شود: "اشلونک؟" یعنی "چه رنگی هستی؟" ولی مردم مدینه می گویند: "کیف حالک؟"[9] بلکه توجه به نکات عربی حتی برای مردم عربستان این زمان و مردم آن در عصر نزول احتمالا فرق می کند . چنانچه نکات فارسی قدیم برای مردم فارس در عصر فعلی، مورد توجه نیست.
ثالثا: لزوم مطالعات عمیق راجع شناخت احوال عرفی مردم در ظرف نزول - جهت فهم ظاهر قرآن برای ما - قابل انکار نیست ولی دلیلی برای تحقیقی بودن و محتاج بودن قرآن به تفسیر، به طور مطلق نیست. قرآن صرفا برای کسانی که آشنایی به زبان عربی ندارند نیازمند تفسیر است.
نقد دوم : نقد و بررسی برخورداری محتوای قرآن از دلیل عقلی برهانی
ایشان آیه "لو کان فیهما آلهه الا الله لفسدتا"[1] را متضمن برهان تمانع دانسته اند و به تبع آن مدعی شده اند که قرآن برای اثبات معارف خود برهان اقامه می فرماید[2]
در حالی که این سخن مورد انتقاد است زیرا
اولا: اقامه برهان به مقدمات منطقی احتیاج دارد که در نصوص شرعی از جمله قرآن به آن پرداخته نشده است پس جهت تکمیل برهان عقلی به صرف قرآن نمی توان بسنده کرد بلکه به مباحث دامنه دار و پیچیده منطقی هم نیاز است. بنابراین می توان این آیه شریفه را صرفا متضمن اشاره ای به برهان دانست.
ثانیا: طبق مقاله "نقد و بررسی تقریر فلسفی برهان تمانع با تأکید بر تقریر شهید مطهری به قلم حسن محیطی اردکان"، برهان تمانع منطبق بر آن آیه شریفه نیست. خواننده محترم جهت واقف شدن بر این نکته، به این مقاله ارزشمند رجوع فرماید.
نقد سوم: نقد و بررسی برخورداری قرآن از مباحث تحقیقی
ایشان ابتکار علوم معارف را در شان قرآن دانسته، می فرماید: "محور تعلیم الانبیاء هو کشف حجب الغیب و الابتکار العلمی و المعرفی للبشر، و القرآن الکریم بتعبیره الدقیق "ما لم تکونوا تعلمون" یشعر بهذه النکته"[3] یعنی قرآن با آیه فوق، به این نکته اشعار دارد که محور تعلیم انبیاء علیهم السلام، ابتکار علمی و معرفتی برای مردم است.
در حالی که طبق نظر تحقیق، مراد از "ما لم تکونوا تعلمون"[4] مباحث علمی و معرفتی کلی نیست زیرا بیان آن توسط قرآن، تحصیل حاصل است چون خود بشر به کمک عقل برهانی قادر به کشف آن هست. بلکه مراد از علومی که انسان نمی تواند خودش کشف کند، صرفا مسائل معرفتی جزئی و مسائل عملی و فقهی تعبدی است که از حریم عقل برهانی خارج است. در این زمینه گفته شده است: "ان حدود العقل البرهانی هی القضایا الحقیقیه و اما القضایا الشخصیه الممکنه الجهه و القضایا الاعتباریه التی یکون تحقق موضوعاتها بید المعتبر فهی خارجه عن حریم العقل البرهانی... و بذلک ندرک وجه حاجه العقل البرهانی للوحی و الدین فان الوحی الالهی هو الذی یملا هذه المنطقه الواسعه. فالدین یبدا دوره فی الحرکه المعرفیه التکاملیه للانسان من حیث یتوقف العقل البرهانی، لا قبل ذلک، للزوم تحصیل الحاصل؛ قال تعالی: "و علمک ما لم تکن تعلم" . خیر دلیل علی ذلک ان کثیرا من العلوم المدرسیه کالطبیعیات و الریاضیات لم یکن اصحابها من المومنین. ان هذه العلوم من شان الانسان ان یتعلمها بنفسه و بدون حاجه الی وجود الانبیاء علیهم السلام او الکتب السماویه بل یکفی فیها التفکیر العقلی او البحث العلمی التجریبی ... ان الشارع الحکیم لیس فی مقام بیان هذه المعانی و النظریات العلمیه او الفلسفیه"[5] ترجمه این فراز این است که محدوده عقل برهانی قضایای کلی و حقیقی است ولی قضایای جزئی که می تواند واقعی باشد و قضایای عملی که جعل و تشریع آن به دست کسی است که آن را تشریع و اعتبار می کند، از محدوده عقل برهانی خارج است و از این جهت، وجه نیاز عقل برهانی به وحی را درک می کنیم که این محدوده را پر می کند. پس نقش حرکت معرفتی دین از محدوده ای شروع می شود که حرکت عقل در آن متوقف است، نه قبل از آن و گرنه تحصیل حاصل است؛ لذا منظور خدا که فرموده: "به تو یاد داد آنچه که نمی دانستی" همین نکته است. بهترین دلیل بر این نکته این است که بسیاری از افرادی که علوم مدرسی مثل طبیعیات و ریاضیات را پی می گرفتند از مسلمان ها و متدینان نبودند. این علوم در شان انسان است که خودش بدون نیاز به وجود انبیاء علیهم السلام و کتاب های آسمانی فرا بگیرد به طوری که تفکر عقلی و بحث های تجربی جهت فرا گرفتن آن کفایت می کند. بنابراین شارع حکیم در مقام بیان این معانی و نظریات علمی فلسفی نمی باشد.
نقد چهارم: نقد و بررسی ثقیل بودن مفاهیم قرآن
در جای دیگر این تفسیر گرانقدر درباره محتاج بودن قرآن به تفسیر، اینگونه سخن به میان آمده است که مطالب قرآن بدیهی نیست لذا برای دیدن و انتفاع از نور قرآن، دیدگاه علمی عمیق نیاز است : "القرآن الکریم و ان کان نورا ... لکن هو نور ثقیل و وزین و لیس ضعیفا تافها کما قال تعالی: "انا سنلقی علیک قولا ثقیلا" و لذلک فانه لاجل رویه مثل هذا النور لا توجد هناک وسیله الا ان یمتلک الانسان البصر الحدید و الرویه العلمیه الثاقبه و العمیقه"[1]
این سخن اگر به طور مطلق باشد محل تامل است زیرا قرآن - بنابر روایات و بنابر نظر صاحبنظرانی همچون ابن رشد - دو نوع محتوا دارد: ظاهر و باطن. که این سخن راجع باطن قرآن می تواند صحیح باشد. اما به نسبت ظاهر استعمالی آن - به ادله مختلف - قابل قبول نیست از جمله اینکه با خود آیاتی که قرآن را واضح و آسان برای تذکر و هدایت می داند سازگار نیست؛ در این راستا در سوره قمر ۴ مرتبه عبارت: وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ وارد شده است و همچنین در بیش از ۴۰ جای دیگر قرآن با تعابیر مختلف به واضح و روشنگر بودن آن تصریح شده است: الر تلک آیات الکتاب المبین[2] علاوه بر اینکه در این راستا ملاحظه می شود که خداوند در قرآن، خود را مکررا به صورت محسوس معرفی فرموده است از جمله در این آیات: بل یداه مبسوطتان[3]، خلقت بیدیّ[4]، خَلَقْنَا لَهُم مِّمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينَا أَنْعَامًا[5] و آیات دیگری مانند آن که کاشف از تسهیل آیات قرآن جهت تعلیم به عوام از مردم است. قابل توجه است که در این زمینه روایات معتبری هست که بدون نیاز به واسطه کسی، مردم را به قرآن و سنت ارجاع می دهند: «من دخل في هذا الدين بالرجال ، أخرجه منه الرجال كما أدخلوه فيه ، ومن دخل فيه بالكتاب والسنّة ، زالت الجبال قبل أن يزول»[6]
بنابراین وجه ثقیل بودن قرآن از جهت مفهوم ظاهری آن نیست[7] بلکه چنانچه در روایات و تفاسیر متعددی آمده است، وجه ثقیل بودن آن مربوط به ثقیل بودن اجر تلاوت آن در کفه میزان اعمال[8] و یا ثقیل بودن عمل کردن به آن از جمله شرکت در جهاد[9] و خواندن نماز شب[10] و یا ثقیل بودن پذیرش آن برای کفار و منافقان[11] و یا سنگین بودن تبلیغ آن بر پیامبر صی الله علیه و آله و یا سنگین بودن آن برای ایشان در هنگام اخذ وحی[12] - در عین آسان بودن فهم آن - می باشد.
نقد چهارم: نقد و بررسی ثقیل بودن مفاهیم قرآن
در جای دیگر این تفسیر گرانقدر درباره محتاج بودن قرآن به تفسیر، اینگونه سخن به میان آمده است که مطالب قرآن بدیهی نیست لذا برای دیدن و انتفاع از نور قرآن، دیدگاه علمی عمیق نیاز است : "القرآن الکریم و ان کان نورا ... لکن هو نور ثقیل و وزین و لیس ضعیفا تافها کما قال تعالی: "انا سنلقی علیک قولا ثقیلا" و لذلک فانه لاجل رویه مثل هذا النور لا توجد هناک وسیله الا ان یمتلک الانسان البصر الحدید و الرویه العلمیه الثاقبه و العمیقه"[1]
این سخن اگر به طور مطلق باشد محل تامل است زیرا قرآن - بنابر روایات و بنابر نظر صاحبنظرانی همچون ابن رشد - دو نوع محتوا دارد: ظاهر و باطن. که این سخن راجع باطن قرآن می تواند صحیح باشد. اما به نسبت ظاهر استعمالی آن - به ادله مختلف - قابل قبول نیست از جمله اینکه با خود آیاتی که قرآن را واضح و آسان برای تذکر و هدایت می داند سازگار نیست؛ در این راستا در سوره قمر ۴ مرتبه عبارت: وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ وارد شده است و همچنین در بیش از ۴۰ جای دیگر قرآن با تعابیر مختلف به واضح و روشنگر بودن آن تصریح شده است: الر تلک آیات الکتاب المبین[2] علاوه بر اینکه در این راستا ملاحظه می شود که خداوند در قرآن، خود را مکررا به صورت محسوس معرفی فرموده است از جمله در این آیات: بل یداه مبسوطتان[3]، خلقت بیدیّ[4]، خَلَقْنَا لَهُم مِّمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينَا أَنْعَامًا[5] و آیات دیگری مانند آن که کاشف از تسهیل آیات قرآن جهت تعلیم به عوام از مردم است. قابل توجه است که در این زمینه روایات معتبری هست که بدون نیاز به واسطه کسی، مردم را به قرآن و سنت ارجاع می دهند: «من دخل في هذا الدين بالرجال ، أخرجه منه الرجال كما أدخلوه فيه ، ومن دخل فيه بالكتاب والسنّة ، زالت الجبال قبل أن يزول»[6]
بنابراین وجه ثقیل بودن قرآن از جهت مفهوم ظاهری آن نیست[7] بلکه چنانچه در روایات و تفاسیر متعددی آمده است، وجه ثقیل بودن آن مربوط به ثقیل بودن اجر تلاوت آن در کفه میزان اعمال[8] و یا ثقیل بودن عمل کردن به آن از جمله شرکت در جهاد[9] و خواندن نماز شب[10] و یا ثقیل بودن پذیرش آن برای کفار و منافقان[11] و یا سنگین بودن تبلیغ آن بر پیامبر صی الله علیه و آله و یا سنگین بودن آن برای ایشان در هنگام اخذ وحی[12] - در عین آسان بودن فهم آن - می باشد.
نقد پنجم: نقد امکان مواجهه مردم با دلیل عقلی برهانی در خلال تفسیر و فهم قرآن
در بخش معرفی مصادر تفسیر در قسمت معرفی برهان، به عنوان یکی از مصادر، می فرمایند: "اذا ما اثبت العقل البرهانی امرا ما او نفاه فان من الموکد فی تفسیر القرآن ان یکون ذلک الامر الثابت محفوظا و لا ینفیه ظاهر ایّه آیه، و ان یکون الامر المنفی بالبرهان منتفیا فی تفسیر القرآن و لا یثبته ظاهر ایّه آیه"[1]
این درست است که ظاهر آیات قرآن اگر چیزی را اثبات یا نفی کند لازم است با معیار عقل برهانی سنجیده شود ولی این در مقام تحقیقی است. اما در مقام عرفی و در مواجهه با مردم عادی، ظاهر آیات برای ایشان سودمند است و علی القاعده نباید با در نظر گرفتن داده های برهانی به تاویل رود. از نظر ابن رشد جمهور مردم با ظاهر استعمالی امور سروکار دارند و کلام نیز هنگامی می تواند در آنها موثر واقع شود که بر معنای ظاهری استعمالی دلالت داشته باشد لذا جمهور مردم تنها از طریق درک معانی ظاهری استعمالی و محسوس، تحت تاثیر الفاظ و کلمات قرار می گیرند. در این صورت ظاهر استعمالی شرع در حد امور محسوس برای جمهور مردم کافی و سودمند است و نباید تاویل های انجام شده از نصوص دینی برای مردم عادی بازگو گردد بلکه لازم است مسائل تاویل پذیر و تاویل های انجام شده، صرفا در کتب برهانی که جایگاه استدلال های عقلانی است ثبت گردند تا فقط در اختیار اهل برهان باشند زیرا مقدمات و براهین این نتایج، در اندیشه جمهور مردم تحقق ندارد بنابراین جایز نیست به چیزی از نتایج حکمت اشاره شود و سپس برای کسانی مطرح شود که با مقدمات و براهین آن آشنایی ندارند و گرنه باعث کفر و تفرقه می شود: "عن علی ابن ابیطالب رضی الله عنه انه قال: حدثوا الناس بما یعرفون ا تریدون ان یکذب الله و رسوله...ان الصنف من الناس الذین لا یقع لهم التصدیق الا من قبل التخیل اعنی انهم لا یصدقون بشیء الا من جهه ما یتخیلونه یعسر وقوع التصدیق لهم بموجود لیس منسوبا الی شیء متخیل...و لهذا یجب ان لا تثبت التاویلات الا فی کتب البراهین لانها اذا کانت فی کتب البراهین لم یصل الیها الا من هو من اهل البرهان...ان التاویل یتضمن شیئا من ابطال الظاهر و اثبات الموول فاذا بطل الظاهر عند من هو من اهل الظاهر و لم یثبت الموول عنده اداه ذلک الی الکفر ان کان فی اصول الشریعه فالتاولات لیس ینبغی ان یصرح بها للجمهور...اولت المعتزله آیات کثیره و احادیث کثیره و صرحوا بتاویلهم للجمهور و کذلک فعلت الاشعریه و ان کانت اقل تاویلا فاوقعوا الناس من قبل ذلک فی شنآن و تباغض و حروب و مزقوا الشرع و فرقوا الناس کل التفریق"[2] لازم به ذکر است که در نظر نگارنده در مواردی که ظاهر استعمالی آیات، مؤدی جسمانیت خدا باشد لازم است حتی برای مردم عادی، اجمالا به تاویل رفته و از جسمانیت تنزیه گردد.[3] بنابراین آن تاویلی که ابن رشد آن را منحصرا برای اهل تحقیق می داند، تاویل تفصیلی است.
نقد ششم: راجع تخییل نور بودن قرآن
در جایی از این تفسیر شریف، راجع عدم نیاز قرآن به مبین آمده است: "ان مقتضی کون القرآن نورا هو انه لا یحتاج الی الاخر لا فی کونه نیرا بنفسه و لا فی انارته لغیره لانه لو کان محتاجا الی مبین آخر فان ذلک المبین سیکون هو الاصل و سیکون القرآن الکریم فرعا و تابعا له، و کون القرآن فرعا و تابعا لا یتلاءم مع کونه نورا"[1]
این کلام از این جهت می تواند مورد انتقاد قرار گیرد که
اولا: با کلامی که در چند سطر قبل از آن آمده، متعارض است که در آن بر استمداد از عقل برهانی جهت تفسیر قرآن تصریح شده : "اذا کانت هناک آیه فیها عده احتمالات، و جمیعها منتفیه عقلا باستثناء محتمل معین واحد، فهنا یجب حمل الآیه فی مورد البحث علی ذلک المحتمل و ذلک بالاستمداد من العقل البرهانی"[2] بر این اساس، در مباحثی که در حریم عقل برهانی است اگر با معیار قرار گرفتن عقل برهانی و با استمداد از آن، برای الفاظ قرآن معنایی گزینش شود، نتیجه آن این است که قرآن در آن مباحث، فرع برهان گردد نه اصل! نظیر این انتقاد به قائلان طب اسلامی وارد است که با وجود غیر معتبر بودن اکثر روایات طبی، دم از طب اسلامی می زنند در حالی که معیار گزینش و قبول بعضی از این روایات، روایت بودن و اسلامی بودن آن نیست بلکه معیار پذیرش آن در طب، تجربه کردن آن روایات می باشد و اینکه به کمک تجربه، از آن روایات نتیجه گرفته می شود. بر این اساس، این طب تجربی است نه اسلامی. البته از مساله سازی این روایات برای طب نباید غفلت کرد چنانچه از مساله سازی قرآن نیز برای مباحث عقلی برهانی نباید غافل بود. نکته ای که لازم است اکنون تذکر داده شود این است که تمسک به برهان جهت فهم قرآن، مربوط به تاویل و باطن قرآن است و گرنه ظاهر آن محتاج چیز دیگری که از دسترس مردم عادی خارج باشد نیست و حال آنکه دسترسی به برهان برای مردم عادی وجود ندارد زیرا چنانچه گذشت مقدمات پیچیده و مفصلی دارد که در وسع درک سطحی مردم عادی نیست.
لطفا نظر خود را درج نمایید