خطبه -36 نهج البلاغه : کتبه للأشتر النخعی رحمه الله،
حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند:
کتبه للأشتر النخعی رحمه الله،
به نام خداوند بخشنده مهربان، این فرمان بنده خدا علی امیر مومنان، به مالکاشتر پسر حارث است، در عهدی که با او دارد، هنگامی که او را به فرمانداری مصر برمیگزیند تا خراج آن دیار را جمع آورد، و با دشمنانش نبرد کند، کار مردم را اصلاح، و شهرهای مصر را آباد سازد. ضرورت خودسازی او را به ترس از خدا فرمان میدهد، و اینکه اطاعت خدا را بر دیگر کارها مقدم دارد، و آنچه که در کتاب خدا آمده، از واجبات و سنتها را پیروی کند، دستوراتی که جز با پیروی آن رستگار نخواهد شد، و جز با نشناختن و ضایع کردن آن جنایتکار نخواهد گردید. به او فرمانی میدهد که خدا را با دل و دست و زبان یاری کند، زیرا خداوند پیروزی کسی را تضمین کند که او را یاری دهد، و بزرگ دارد آن کس را که او بزرگ شمارد. و به او فرمان میدهد تا نفس خود را از پیروی آرزوها باز دارد، و به هنگام سرکش رامش نماید، که (همانا نفس همواره به بدی وامیدارد جز آنکه خدا رحمت آورد.) پس ای مالک بدان! من تو را به سوی شهرهایی فرستادم که پیش از تو دولتهای عادل یا ستمگری بر آن حکم راندند، و مردم در کارهای تو چنان مینگرند که تو در کارهای حاکمان پیش از خود مینگری، و درباره تو آن میگویند که تو نسبت به زمامداران گذشته میگویی، و همانا نیکوکاران را به نام نیکی توان شناخت که خدا از آنان بر زبان بندگانش جاری ساخت. پس نیکوترین اندوخته تو باید اعمال صالح و درست باشد، هوای نفس را در اختیار گیر، و از آنچه حلال نیست خویشتن داری بکن، زیرا بخل ورزیدن به نفس خویش، آن است که در آنچه دوست دارد، یا برای او ناخوشایند است، راه انصاف پیمایی. اخلاق رهبری (روش برخورد با مردم) مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار ده، و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چونان حیوان شکاری باشی که خوردن آنان را غنیمت دانی، زیرا مردم دو دستهاند، دستهای برادر دینی تو، و دسته دیگر همانند تو در آفرینش میباشند، اگر گناهی از آنان سر میزند، یا علتهایی بر آنان عارض میشود، یا خواسته و ناخواسته، اشتباهی مرتکب میگردند، آنان را ببخشای و بر آنان آسان گیر، آن گونه که دوست داری خدا تو را ببخشاید و بر تو آسان گیرد. همانا تو از آنان برتر، و امام تو از تو برتر، و خدا بر آن کس که تو را فرمانداری مصر داد والاتر است، که انجام امور مردم مصر را به تو واگذارده، و آنان را وسیله آزمودن تو قرار داده است، هرگز با خدا مستیز، که تو را از کیفر او نجاتی نیست، و از بخشش و رحمت او بینیاز نخواهی بود، بر بخشش دیگران پشیمان مباش، و از کیفر کردن شادی مکن، و از خشمی که توانی از آن رها گردی شتاب نداشته باش، به مردم نگو، به من فرمان دادند و من نیز فرمان میدهم، باید اطاعت شود، که این گونه خود بزرگ بینی دل را فاسد، و دین را پژمرده، و موجب زوال نعمتهاست. و اگر با مقام و قدرتی که داری، دچار تکبر یا خود بزرگ بینی شدی به بزرگی حکومت پروردگار که برتر از تو است بنگر، که تو را از آن سرکشی نجات میدهد، و تندروی تو را فرو مینشاند، و عقل و اندیشهات را به جایگاه اصلی باز میگرداند. پرهیز از غرور و خودپسندی بپرهیز که در بزرگی خود را همانند خداوند پنداری، و در شکوه خداوندی همانند او دانی، زیرا خداوند هر سرکشی را خوار میسازد، و هر خودپسندی را بیارزش میکند، با خدا و با مردم، و با خویشاوندان نزدیک، و با افرادی از رعیت خود که آنان را دوست داری، انصاف را رعایت کن. که اگر چنین نکنی ستم روا داشتی، و کسی که به بندگان خدا ستم روا دارد خدا بجای بندگانش دشمن او خواهد بود، و آن را که خدا دشمن شود، دلیل او را ستمکاری نعمت خدا را دگرگون نمیکند، و کیفر او را نزدیک نمیسازد، که خدا دعای ستمدیدگان را میشنود، و در کمین ستمکاران است. مردمگرایی، حقگرایی دوست داشتنیترین چیزها در نزد تو، در حق میانهترین، و در عدل فراگیرترین، و در جلب خشنودی مردم گستردهترین باشد، که همانا خشم عمومی مردم خشنودی خواص را از بین میبرد، اما خشم خواص را خشنودی همگان بیاثر میکند. خواص جامعه همواره بار سنگینی را بر حکومت تحمیل میکنند زیرا در روزگار سختی یاریشان کمتر، و در اجرای عدالت از همه ناراضیتر، و در خواسته هایشان پافشارتر، و در عطا و بخششها کمسپاستر، و به هنگام منع خواسته ها دیر عذر پذیرتر، و در برابر مشکلات کماستقامت تر میباشند. در صورتیکه ستونهای استوار دین، و اجتماعات پرشور مسلمین، و نیروهای ذخیره دفاعی، عموم مردم میباشند، پس به آنها گرایش داشته و اشتیاق تو با آنان باشد. ضرورت رازداری از رعیت، آنان که عیبجوترند از خود دور کن، زیرا مردم عیوبی دارند که والی در پنهان داشتن آن از همه سزاوارتر است، پس مبادا آنچه بر تو پنهان است آشکار گردانی، و آنچه که هویداست بپوشانی، که داوری در آنچه از تو پنهان است با خدای جهان میباشد، پس چندان که میتوانی زشتیها را بپوشان، تا آن را که دوست داری بر رعیت پوشیده ماند خدا بر تو بپوشاند، گره هر کینهای را در مردم بگشای، و رشته هر نوع دشمنی را قطع کن، و از آنچه که در نظر روشن نیست کناره گیر، در تصدیق سخنچین شتاب مکن، زیرا سخنچین گرچه در لباس اندرزدهنده ظاهر میشود اما خیانتکار است. جایگاه صحیح مشورت بخیل را در مشورت کردن، دخالت نده، که تو را از نیکوکاری باز میدارد، و از تنگدستی میترساند، ترسو را در مشورت کردن دخالت نده، که در انجام کارها روحیه تو را سست میکند. حریص را در مشورت کردن دخالت نده، که حرص را با ستمکاری در نظرت زینت میدهد. همانا بخل و ترس و حرص، غرائز گوناگونی هستند که ریشه آنها بدگمانی به خدای بزرگ است. بدترین وزیران تو، کسی است که پیش از تو وزیر بدکاران بوده، و در گناهان آنان شرکت داشت، پس مبادا چنین افرادی محرم راز تو باشند، زیرا که آنان یاوران گناهکاران، و یاری دهندگان ستمکارانند، تو باید جانشینانی بهتر از آنان داشته باشی که قدرت فکری امثال آنها را داشته اما گناهان و کردار زشت آنها را نداشته باشند. کسانی که ستمکاری را بر ستمی یاری نکرده، و گناهکاری را در گناهی کمک نرسانده باشند، هزینه این گونه از افراد بر تو سبکتر، و یاریشان بهتر، و مهربانیشان بیشتر، و دوستی آنان جز با تو کمتر است، آنان را از خواص، و دوستان نزدیک، و رازداران خود قرار ده، سپس از میان آنان افرادی را که در حقگویی از همه صریحترند، و در آنچه را که خدا برای دوستانش نمیپسندد تو را مددکار نباشند، انتخاب کن، چه خوشایند تو باشد یا ناخوشایند. اصول روابط اجتماعی رهبران تا میتوانی با پرهیزکاران و راستگویان بپیوند، و آنان را چنان پرورش ده که تو را فراوان نستایند، و تو را برای اعمال زشتی که انجام ندادهای تشویق نکنند، که ستایش بیاندازه خودپسندی میآورد، و انسان را به سرکشی وامیدارد. هرگز نیکوکار و بدکار در نظرت یکسان نباشند. زیرا نیکوکاری در نیکوکاری بیرغبت، و بدکاران در بدکاری تشویق میگردند، پس هر کدام از آنان را بر اساس کردارشان پاداش ده. بدان ای مالک! هیچ وسیلهای برای جلب اعتماد والی به رعیت بهتر از نیکوکاری به مردم، و تخفیف مالیات، و عدم اجبار مردم به کاری که دوست ندارند، نمیباشد، پس در این راه آنقدر بکوش تا به وفاداری رعیت، خوشبین شوی، که این خوشبینی بار سنگین رنجآور مشکلات را از تو برمیدارد، پس به آنان که بیشتر احساس کردی بیشتر خوشبین باش، و به آنان که بدرفتاری نمودی بدگمانتر باش. و آداب پسندیدهای را که بزرگان این امت به آن عمل کردند، و ملت اسلام با آن پیوند خورده، و رعیت با آن اصلاح شدند، بر هم مزن، و آدابی که به سنتهای خوب گذشته زیان وارد میکند، پدید نیاور، که پاداش برای آورنده سنت، و کیفر آن برای تو باشد که آنها را درهم شکستی. با دانشمندان، فراوان گفتگو کن، و با حکیمان فراوان بحث کن، که مایه آبادانی و اصلاح شهرها، و برقراری نظم و قانونی است که در گذشته نیز وجود داشت. شناخت اقشار گوناگون اجتماعی ای مالک بدان! مردم از گروههای گوناگونی میباشند که اصلاح هر یک جز با دیگری امکان ندارد، و هیچ یک از گروهها از گروه دیگر بینیاز نیست. از آن قشرها، لشگریان خدا، و نویسندگان عمومی و خصوصی، قضات دادگستر، کارگزاران عدل و نظم اجتماعی، جزیهدهندگان، پرداخت کنندگان مالیات، تجار و بازرگانان، صاحبان صنعت و پیشهوران، و طبقه پایین جامعه از نیازمندان و مستمندان میباشند، که برای هر یک خداوند سهمی مقرر داشته، و مقدار واجب آن را در قرآن یا سنت پیامبر صلی الله علیه واله تعیین کرده، که پیمانی از طرف خداست و نگهداری آن بر ما لازم است. پس سپاهیان به فرمان خدا، پناهگاه استوار رعیت، و زینت و وقار زمامداران، شکوه دین، و راههای تحقق امنیت کشورند، امور مردم جز با سپاهیان استوار نگردد، و پایداری سپاهیان جز به خراج و مالیات رعیت انجام نمیشود که با آن برای جهاد با دشمن تقویت گردند، و برای اصلاح امور خویش به آن تکیه کنند، و نیازمندیهای خود را برطرف سازند. سپس سپاهیان و مردم، جز با گروه سوم نمیتوانند پایدار باشند، و آن قضات، و کارگزاران دولت، و نویسندگان حکومتند، که قراردادها و معاملات را استوار میکنند، و آنچه به سود مسلمانان است فراهم میآورند، و در کارهای عمومی و خصوصی مورد اعتمادند. و گروههای یادشده بدون بازرگانان، و صاحبان صنایع نمیتوانند دوام بیاورند، زیرا آنان وسائل زندگی را فراهم میآورند، و در بازارها عرضه میکنند، و بسیاری از وسایل زندگی را با دست میسازند که از توان دیگران خارج است. قشر دیگر، طبقه پایین از نیازمندان و مستمندانند که باید به آنها بخشش و یاری کرد. برای تمام اقشار گوناگون یادشده، در پیشگاه خدا گشایشی است، و همه آنان به مقداری که امورشان اصلاح شود بر زمامدار حقی مشخص دارند، و زمامدار از انجام آنچه خدا بر واجب کرده است نمیتواند موفق باشد جز آنکه تلاش فراوان نماید، و از خدا یاری بطلبد، و خود را برای انجام حق آماده سازد، و در همه کارها، آسان باشد یا دشوار، شکیبایی ورزد. برای فرماندهی سپاه کسی را برگزین که خیرخواهی او برای خدا و پیامبر صلی الله علیه واله و امام تو بیشتر، و دامن او پاکتر، شکیبایی او برتر باشد، از کسانی که دیر به خشم آید، و عذر پذیرتر باشد، و بر ناتوان رحمت آورد، و با قدرتمندان، با قدرت برخورد نماید، درشتی او را به تجاوز نکشاند، و ناتوانی او را از حرکت باز ندارد. سپس در نظامیان با خانواده های ریشهدار، دارای شخصیت حسابشده، خاندانی پارسا، دارای سوابقی نیکو و درخشان، که دلاور و سلحشور و بخشنده و بلندنظرند، روابط نزدیک برقرار کن، آنان همه بزرگواری را در خود جمع کرده، و نیکیها را در خود گرد آوردهاند، پس در کارهای آنان بگونهای بیندیش که پدری مهربان درباره فرزندش میاندیشد، و مبادا آنچه را که آنان را نیرومند میکند در دیدهات بزرگ جلوه کند، و نیکوکاری تو نسبت به آنان هرچند اندک باشد را خوار مپندار، زیرا نیکی آنان را به خیرخواهی تو خواند، و گمانشان رانسبت به تو نیکو گرداند، و رسیدگی به امور کوچک آنان را به اعتماد رسیدگی به کارهای بزرگشان وامگذار، زیرا نیکی اندک تو را جایگاهی است که از آن سود میبرند و نیکیهای بزرگ تو را جایی است که از آن بینیاز نیستند. برگزیدهترین فرماندهان سپاه تو، کسی باشد که: از همه بیشتر به سربازان کمک رساند، و از امکانات مالی خود بیشتر در اختیارشان گذارد، به اندازهای که خانواده هایشان در پشت جبهه، و خودشان در آسایش کامل باشند، تا در نبرد با دشمن، سربازان اسلام تنها به یک چیز بیندیشند. همانا مهربانی تو نسبت به سربازان، دلهایشان را به تو میکشاند، و همانا، روشنی چشم زمامداران، برقراری عدل در شهرها و آشکار شدن محبت مردم نسبت به والی است، که محبت دلهای رعیت جز با پاکی قلبها پدید نمیآید، و خیرخواهی آنان زمانی است که با رغبت و شوق پیرامون والی را گرفته، و حکومت بار سنگینی را بر دوش رعیت نگذاشته باشد، و طولانی شدن مدت زمامداری بر ملت ناگوار نباشد. پس آرزوهای سپاهیان را برآور، و همواره از آنان ستایش کن، و کارهای مهمی که انجام دادهاند بر شمار، زیرا یادآوری کارهای ارزشمند آنان، شجاعان را برمیانگیزاند، و ترسوها را به تلاش وامیدارد، انشاءالله. و در یک ارزشیابی دقیق، رنج و زحمات هر یک از آنان را شناسایی کن، و هرگز تلاش و رنج کسی را به حساب دیگری مگذار، و ارزش خدمت او را ناچیز مشمار، تا شرافت و بزرگی کسی موجب نگردد که کار کوچکش را بزرگ بشماری، یا گمنامی کسی باعث شود که کار بزرگ او را ناچیز بدانی مشکلاتی که در احکام نظامیان برای تو پدید میآید، و اموری که برای تو شبههناکند، به خدا، و رسول خدا صلی الله علیه واله بازگردان، زیرا خدا برای مردمی که علاقه داشت هدایتشان کند فرمود. (ای کسانی که ایمان آوردید، از خدا و رسول و امامانی که از شما هستند اطاعت کنید، و اگر در چیزی نزاع دارید، آن را به خدا و رسولش باز گردانید.) پس بازگرداندن چیزی به خدا یعنی عمل کردن به قرآن، و بازگرداندن به پیامبر صلی الله علیه واله یعنی عمل کردن به سنت او که وحدت بخش است، نه عامل پراکندگی. سپس از میان مردم! برترین فرد نزد خود را برای قضاوت انتخاب کن، کسانی که مراجعه فراوان، آنها را به ستوه نیاورد، و برخورد مخالفان با یکدیگر او را خشمناک نسازد، در اشتباهاتش پافشاری نکند، و بازگشت به حق پس از آگاهی برای او دشوار نباشد، طمع را از دل ریشهکن کند، و در شناخت مطالب با تحقیقی اندک رضایت ندهد، و در شبهات از همه بااحتیاط تر عمل کند، و در یافتن دلیل اصرار او از همه بیشتر باشد، و در مراجعه پیاپی شاکیان خسته نشود، در کشف امور از همه شکیباتر، و پس از آشکار شدن حقیقت در فصل خصومت از همه برندهتر باشد، کسی که ستایش فراوان او را فریب ندهد، و چربزبانی او را منحرف نسازد و چنین کسانی بسیار اندکند!! پس از انتخاب قاضی، هر چه بیشتر در قضاوتهای او بیندیش، و آنقدر به او ببخش که نیازهای او برطرف گردد، و به مردم نیازمند نباشد، و از نظر مقام و منزلت آنقدر او را گرامی دار که نزدیکان تو به نفوذ در او طمع نکنند، تا از توطئه آنان در نزد تو درامان باشد. در دستوراتی که دادم نیک بنگر که همانا این دین در دست بدکاران گرفتار آمده بود، که با نام دین به هواپرستی پرداخته، و دنیای خود را به دست میآوردند. سپس در امور کارمندانت بیندیش، و پس از آزمایش به کارشان بگمار، و با میل شخصی، و بدون مشورت با دیگران آنان را به کارهای مختلف وادار نکن، زیرا نوعی ستمگری و خیانت است. کارگزاران دولتی را از میان مردمی باتجربه و باحیا، از خاندانهای پاکیزه و باتقوی، که در مسلمانی سابقه درخشانی داردند انتخاب کن، زیرا اخلاق آنان گرامیتر، و آبرویشان محفوظتر، و طمعورزیشان کمتر، و آیندهنگری آنان بیشتر است. سپس روزی فراوان بر آنان ارزانی دار، که با گرفتن حقوق کافی در اصلاح خود بیشتر میکوشند، و با بینیازی، دست به اموال بیتالمال نمیزنند، و اتمام حجتی است بر آنان اگر فرمانت را نپذیرند یا در امانت تو خیانت کنند. سپس رفتار کارگزاران را بررسی کن، و جاسوسانی راستگو، و وفاپیشه بر آنان بگمار، که مراقبت و بازرسی پنهانی تو از کار آنان، سبب امانتداری، و مهربانی با رعیت خواهد بود. و از همکاران نزدیکت سخت مراقبت کن، و اگر یکی از آنان دست به خیانت زد، و گزارش جاسوسان تو هم آن خیانت را تایید کرد، به همین مقدار گواهی قناعت کرده او را با تازیانه کیفر کن، و آنچه از اموال که در اختیار دارد از او بازپس گیر، سپس او را خوار دار، و خیانتکار بشمار، و طوق بدنامی به گردنش بیافکن. مالیات و بیتالمال را بگونهای وارسی کن که صلاح مالیات دهندگان باشد، زیرا بهبودی مالیات و مالیات دهندگان، عامل اصلاح امور دیگر اقشار جامعه میباشد، و تا امور مالیات دهندگان اصلاح نشود کار دیگران نیز سامان نخواهد گرفت. زیرا همه مردم نانخور مالیات و مالیات دهندگانند، باید تلاش تو در آبادانی زمین بیشتر از جمعآوری خراج باشد که خراج جز با آبادانی فراهم نمیگردد، و آن کس که بخواهد خراج را بدون آبادانی مزارع به دست آورد، شهرها را خراب، و بندگان خدا را نابود، و حکومتش جز اندک مدتی دوام نیاورد. پس اگر مردم شکایت کردند، از سنگینی مالیات، یا آفتزدگی، یا خشک شدن آب چشمه ها، یا کمی باران، یا خراب شدن زمین در سیلابها، یا خشکسالی، در گرفتن مالیات به میزانی تخفیف ده تا امورشان سامان گیرد، و هرگز تخفیف دادن در خراج تو را نگران نسازد. زیرا آن، اندوختهای است که در آبادانی شهرهای تو، و آراستن ولایتهای تو نقش دارد، و رعیت تو را میستایند، و تو از گسترش عدالت میان مردم خشنود خواهی شد، و به افزایش قوت آنان تکیه خواهی کرد، بدانچه در نزدشان اندوختی و به آنان بخشیدی، و با گسترش عدالت در بین مردم، و مهربانی با رعیت، به آنان اطمینان خواهی داشت. آنگاه اگر در آینده کاری پیش آید و به عهدهشان بگذاری، با شادمانی خواهند پذیرفت، زیرا عمران و آبادی قدرت تحمل مردم را زیاد میکند. همانا ویرانی زمین به جهت تنگدستی کشاورزان است که به آینده حکومتشان اعتماد ندارند، و از تاریخ گذشتگان عبرت نمیگیرند. سپس در امور نویسندگان و منشیان به درستی بیندیش، و کارهایت را به بهترین آنان واگذار، و نامه های محرمانه، که دربردارنده سیاستها و اسرار تو است، از میان نویسندگان به کسی اختصاص ده که صالحتر از دیگران باشد، کسی که گرامی داشتن او را به سرکشی و تجاوز نکشاند تا در حضور دیگران با تو مخالفت کند، و در رساندن نامه کارگزارانت به تو، یا رساندن پاسخهای تو به آنان کوتاهی نکند، و در آنچه برای تو میستاند یا از طرف تو به آنان تحویل میدهد. فراموشکار نباشد. و در تنظیم هیچ قراردادی سستی نورزد، و در برهم زدن قراردادی که به زیان توست کوتاهی نکند، و منزلت و قدر خویش را بشناسد، همانا آنکه از شناخت قدر خویش عاجز باشد، در شناخت قدر دیگران جاهلتر است مبادا در گزینش نویسندگان و منشیان، بر تیزهوشی و اطمینان شخصی و خوشباوری خود تکیه نمایی، زیرا افراد زیرک با ظاهرسازی و خوش خدمتی، نظر زمامداران را به خود جلب مینمایند، که در پس این ظاهرسازیها، نه خیرخواهی وجود دارد، و نه از امانتداری نشانی یافت میشود. لکن آنها را با خدماتی که برای زمامداران شایسته و پیشین انجام دادهاند بیازمای، به کاتبان و نویسندگانی اعتماد داشته باش که در میان مردم آثاری نیکو گذاشته، و به امانتداری از همه مشهورترند، که چنین انتخاب درستی نشاندهنده خیرخواهی تو برای خدا، و مردمی است که حاکم آنانی. برای هر یک از کارهایت سرپرستی برگزین که بزرگی کار بر او چیرگی نیابد، و فراوانی کار او را درمانده نسازد، و بدان که هرگاه در کار نویسندگان و منشیان تو کمبودی وجود داشته باشد که تو بیخبر باشی خطرات آن دامنگیر تو خواهد بود. سپس سفارش مرا به بازرگانان و صاحبان صنایع بپذیر، و آنها را به نیکوکاری سفارش کن، بازرگانانی که در شهر ساکنند، یا آنان که همواره در سیر و کوچ کردن میباشند، و بازرگانانی که با نیروی جسمانی کار میکنند، چرا که آنان منابع اصلی منفعت، و پدیدآورندگان وسایل زندگی و آسایش، و آورندگان وسایل زندگی از نقاط دوردست و دشوار میباشند، از بیابانها و دریاها، و دشتها و کوهستانها، جاهای سختی که مردم در آن اجتماع نمیکنند، یا برای رفتن به آنجاها شجاعت ندارند. بازرگانان مردمی آرامند، و از ستیزهجویی آنان ترسی وجود نخواهد داشت، مردمی آشتیطلبند که فتنهانگیزی ندارند، در کار آنها بیندیش چه در شهری باشند که تو به سر میبری، یا در شهرهای دیگر، با توجه به آنچه که تذکر دادم این را هم بدان که در میان بازرگانان، هستند کسانی که تنگنظر و بدمعامله و بخیل و احتکارکنندهاند، که تنها با زورگوئی به سود خود میاندیشند. و کالا را به هر قیمتی که میخواهند میفروشند، که این سودجوئی و گرانفروشی برای همه افراد جامعه زیانبار، و عیب بزرگی بر زمامدار است. پس از احتکار کالا جلوگیری کن، که رسول خدا صلی الله علیه واله از آن جلوگیری میکرد، باید خرید و فروش در جامعه اسلامی، به سادگی و با موازین عدالت انجام گیرد، با نرخهایی که بر فروشنده و خریدار زیانی نرساند، کسی که پس از منع تو احتکار کند، او را کیفر ده تا عبرت دیگران شود اما در کیفر او اسراف نکن. سپس خدا را! خدا را! در خصوص طبقات پایین و محروم جامعه که هیچ چارهای ندارند، از زمینگیران، نیازمندان، گرفتاران، دردمندان، همانا در این طبقه محروم گروهی خویشتنداری نموده، و گروهی به گدایی دست نیاز برمیدارند، پس برای خدا پاسدار حقی باش که خداوند برای این طبقه معین فرموده است، بخشی از بیتالمال، و بخشی از غله های زمینهای غنیمتی اسلام را در هر شهری به طبقات پایین اختصاص ده، زیرا برای دورترین مسلمانان همانند نزدیکترینشان سهمی مساوی وجود دارد و تو مسوول رعایت آن میباشی، مبادا سرمستی حکومت تو را از رسیدگی به آنان بازدارد، که هرگز انجام کارهای فراوان و مهم عذری برای ترک مسوولیتهای کوچکتر نخواهد بود، همواره در فکر مشکلات آنان باش، و از آنان روی برمگردان، به ویژه امور کسانی را از آنان بیشتر رسیدگی کن که از کوچکی به چشم نمیآیند و دیگران آنان را کوچک میشمارند و کمتر به تو دسترسی دارند، برای این گروه از افراد مورد اطمینان خود که خداترس و فروتنند انتخاب کن، تا پیرامونشان تحقیق و مسائل آنان را به تو گزارش کنند. سپس در رفع مشکلاتشان بگونهای عمل کن که در پیشگاه خدا عذری داشته باشی، زیرا این گروه، در میان رعیت بیشتر از دیگران به عدالت نیازمندند، و حق آنان را بگونهای بپرداز که در نزد خدا معذور باشی، از یتیمان خردسال، و پیران سالخورده که راه چارهای ندارند. و دست نیاز برنمیدارند، پیوسته دلجویی کن که مسوولیتی سنگین بر دوش زمامداران است. اگرچه حق، تمامش سنگین است اما خدا آن را بر مردمی آسان میکند که آخرت میطلبند، نفس را به شکیبایی وامیدارند، و به وعده های پروردگار اطمینان دارند. پس بخشی از وقت خود را به کسانی اختصاص ده که به تو نیاز دارند، تا شخصا به امور آنان رسیدگی نمایی، و در مجلس عمومی با آنان بنشین و در برابر خدایی که تو را آفریده فروتن باش، و سربازان و یاران و نگهبانان خود را از سر راهشان دور کن تا سخنگوی آنان بدون اضطراب در سخن گفتن با تو گفتگو کند، من از رسول خدا صلی الله علیه واله بارها شنیدم که میفرمود: (ملتی که حق ناتوانان را از زورمندان، بی اضطراب و بهانهای بازنستاند، رستگار نخواهد شد.) پس درشتی و سخنان ناهموار آنان را بر خود هموار کن، و تنگخویی و خود بزرگ بینی را از خود دور ساز تا خدا درهای رحمت خود را به روی تو بگشاید، و تو را پاداش اطاعت ببخشاید، آنچه به مردم میبخشی بر تو گوارا باشد، و اگر چیزی را از کسی باز میداری با مهربانی و پوزش خواهی همراه باشد. اخلاق اختصاصی رهبری بخشی از کارها بگونهای است که خود باید انجام دهی، مانند پاسخ دادن به کارگزاران دولتی، در آنجا که منشیان تو از پاسخ دادن به آنها درماندهاند و دیگر، برآوردن نیاز مردم در همان روزی که به تو عرضه میدارند، و یارانت در رفع نیاز آنان ناتوانند، کار هر روز را در همان روز انجام ده، زیرا هر روزی، کاری مخصوص به خود دارد. نیکوترین وقتها و بهترین ساعات شب و روزت را برای خود و خدای خود انتخاب کن، اگرچه همه وقت برای خداست، آنگاه که نیت درست و رعیت در آسایش قرار داشته باشد. از کارهایی که به خدا اختصاص دارد و باید بااخلاص انجام دهی، انجام واجباتی است که ویژه پروردگار است، پس در بخشی از شب و روز، تن را به پرستش خدا اختصاص ده، و آنچه تو را به خدا نزدیک میکند بی عیب و نقصانی انجام ده، اگر چه دچار خستگی جسم شوی. هنگامی که نماز به جماعت میخوانی، نه با طولانی کردن نماز مردم را بپراکنی و نه آنکه آن را تباه سازی، زیرا در میان مردم، بیمار یا صاحب حاجتی وجود دارد، آنگاه که پیامبر صلی الله علیه واله مرا به یمن میفرستاد از او پرسیدم، با مردم چگونه نماز بخوانم؟ فرمود: (در حد توان ناتوانان نماز بگذار و بر مومنان مهربان باش.) هیچگاه خود را فراوان از مردم پنهان مدار، که پنهان بودن والیان، نمونهای از تنگخویی و کماطلاعی در امور جامعه میباشد. نهان شدن از رعیت، زمامداران را از دانستن آنچه بر آنان پوشیده است باز میدارد، پس کار بزرگ، اندک، و کار اندک بزرگ جلوه میکند، زیبا زشت، و زشت زیبا مینماید، و باطل به لباس حق درآید، همانا زمامدار، آنچه را که مردم از او پوشیده دارند نمیداند، و حق را نیز نشانهای نباشد تا با آن راست از دروغ شناخته شود، و تو به هر حال یکی از آن دو نفر میباشی: یا خود را برای جانبازی در راه حق آماده کردی پس نسبت به حق واجبی که باید بپردازی یا کار نیکی که باید انجام دهی ترسی نداری، پس چرا خود را پنهان میداری؟ و یا مردی بخیل و تنگنظری، پس مردم چون تو را بنگرند مایوسشده از درخواست کردن بازمانند. با اینکه بسیاری از نیازمندیهای مردم رنجی برای تو نخواهد داشت، که شکایت از ستم دارند یا خواستار عدالتند، یا در خرید و فروش خواهان انصافند. اخلاق رهبری با خویشاوندان همانا زمامداران را خواص و نزدیکانی است که خودخواه و چپاولگرند، و در معاملات انصاف ندارند، ریشه ستمکاریشان را با بریدن اسباب آن بخشکان، و به هیچکدام از اطرافیان و خویشاوندانت زمین را واگذار مکن، و بگونهای با آنان رفتار کن که قراردادی به سودشان منعقد نگردد که به مردم زیان رساند، مانند آبیاری مزارع، یا زراعت مشترک، که هزینه های آن را بر دیگران تحمیل کنند، در آن صورت سودش برای آنان، و عیب و ننگش در دنیا و آخرت برای تو است. حق را مال هر کس که باشد، نزدیک یا دور بپرداز، و در این کار شکیبا باش، و این شکیبایی را به حساب خدا بگذار، گرچه اجرای حق مشکلاتی برای نزدیکانت فراهم آورد، تحمل سنگینی آن را به یاد قیامت بر خود هموار ساز. و هرگاه رعیت بر تو بدگمان گردد، افشاگری نموده عذر خویش را آشکارا در میان بگذار، و با اینکار از بدگمانی نجاتشان ده، که این کار ریاضتی برای خودسازی تو، و مهربانی کردن نسبت به رعیت است، و این پوزش خواهی تو آنان را به حق وامیدارد. روش برخورد با دشمن هرگز پیشنهاد صلح از طرف دشمن را که خشنودی خدا در آن است رد مکن، که آسایش رزمندگان، و آرامش فکری تو، و امنیت کشور در صلح تامین میگردد. لکن زنهار! زنهار! از دشمن خود پس از آشتی کردن، زیرا گاهی دشمن نزدیک میشود تا غافلگیر کند، پس دوراندیش باش، و خوشبینی خود را متهم کن. حال اگر پیمانی بین تو و دشمن منعقد گردید، یا در پناه خود او را امان دادی، به عهد خویش وفادار باش، و آنچه برعهده گرفتی امانتدار باش، و جان خود را سپر پیمان خود گردان، زیرا هیچ یک از واجبات الهی همانند وفای به عهد نیست که همه مردم جهان با تمام اختلافاتی که در افکار و تمایلات دارند، در آن اتفاق نظر داشته باشند. تا آنجا که مشرکین زمان جاهلیت به عهد و پیمانی که با مسلمانان داشتند وفادار بودند، زیرا که آینده ناگوار پیمانشکنی را آزمودند، پس هرگز پیمانشکن مباش، و در عهد خود خیانت مکن، و دشمن را فریب مده، زیرا کسی جز نادان بدکار، بر خدا گستاخی روا نمیدارد، خداوند عهد و پیمانی که با نام او شکل میگیرد با رحمت خود مایه آسایش بندگان، و پناهگاه امنی برای پناهآورندگان قرار داده است، تا همگان به حریم امن آن روی بیاورند. پس فساد، خیانت، فریب، در عهد و پیمان راه ندارد، مبادا قراردادی را امضا کنی که در آن برای دغلکاری و فریب راههایی وجود دارد، و پس از محکمکاری و دقت در قرارداد نامه، دست از بهانهجویی بردار، مبادا مشکلات پیمانی که بر عهدهات قرار گرفته، و خدا آن را بر گردنت نهاده، تو را به پیمانشکنی وادارد، زیرا شکیبایی تو در مشکلات پیمانها که امید پیروزی در آینده را به همراه دارد، بهتر از پیمانشکنی است که از کیفر آن میترسی، و در دنیا و آخرت نمیتوانی پاسخگوی پیمانشکنی باشی. هشدارها اول- هشدار از خون ناحق از خونریزی بپرهیز، و از خون ناحق پروا کن، که هیچ چیز همانند خون ناحق کیفر الهی را نزدیک، مجازات را بزرگ، و نابودی نعمتها را سرعت، و زوال حکومت را نزدیک نمیگرداند، و روز قیامت خدای سبحان قبل از رسیدگی اعمال بندگان، نسبت به خونهای ناحق ریختهشده داوری خواهد کرد، پس با ریختن خونی حرام، حکومت خود را تقویت مکن. زیرا خون ناحق حکومت را سست، و پست، و بنیاد آن را برکنده به دیگری منتقل سازد، و تو، نه در نزد من، و نه در پیشگاه خداوند، عذری در خون ناحق نخواهی داشت چرا که کیفر آن قصاص است و از آن گریزی نیست، اگر به خطا خون کسی ریختی، یا تازیانه یا شمشیر، یا دستت دچار تندروی شد، که گاه مشتی سبب کشتن کسی میگردد، چه رسد به بیش از آن، مبادا غرور قدرت تو را از پرداخت خونبها به بازماندگان مقتول باز دارد! دوم- هشدار از خودپسندی مبادا هرگز! دچار خودپسندی گردی! و به خوبیهای خود اطمینان کنی، و ستایش را دوست داشته باشی، که اینها همه از بهترین فرصتهای شیطان برای هجوم آوردن به توست، و کردار نیک، نیکوکاران را نابود سازد. سوم- هشدار از منت گذاری مبادا هرگز! با خدمتهایی که انجام دادی بر مردم منت گذاری، یا آن چه را انجام دادهای بزرگ بشماری، یا مردم را وعدهای داده، سپس خلف وعده نمایی، منت نهادن، پاداش نیکوکاری را از بین میبرد، و کاری را بزرگ شمردن، نور حق را خاموش گرداند، و خلاف وعده عمل کردن، خشم خدا و مردم را برمیانگیزاند که خدای بزرگ فرمود: (دشمنی بزرگ نزد خدا آنکه بگویید و عمل نکنید.) چهارم- هشدار از شتابزدگی مبادا هرگز! در کاری که وقت آن فرا نرسیده شتاب کنی، یا کاری که وقت آن رسیده سستی ورزی، و یا در چیزی که روشن نیست ستیزهجویی نمایی و یا در کارهای روشن کوتاهی کنی، تلاش کن تا هر کاری را در جای خود، و در زمان مخصوص به خود، انجام دهی. پنجم- هشدار از امتیازخواهی مبادا هرگز! در آنچه که با مردم مساوی هستی امتیازی خواهی، و از اموری که بر همه روشن است، غفلت نداشته باش، زیرا به هر حال نسبت به آن در برابر مردم مسئولی، و به زودی پرده از کارها یک سو رود، و انتقام ستمدیده از تو باز میگیرند، باد غرورت، جوشش خشمت، تجاوز دستت، تندی زبانت، را در اختیار خود گیر، و با پرهیز از شتابزدگی، و فروخوردن خشم، خود را آرامش ده تا خشم فرونشیند و اختیار نفس در دست تو باشد. و تو بر نفس مسلط نخواهی شد مگر با یاد فراوان قیامت، و بازگشت به سوی خدا. آنچه بر تو لازم است آن که، حکومتهای دادگستر پیشین، سنتهای باارزش گذشتگان، روشهای پسندیده رفتگان، و آثار پیامبر صلی الله علیه واله و واجباتی که در کتاب خداست، را همواره به یاد آوری، و به آنچه ما عمل کردهایم پیروی کنی، و برای پیروی از فرامین این عهدنامهای که برای تو نوشتهام، و با آن حجت را بر تو تمام کردهام، تلاش کن، زیرا اگر نفس سرکشی کرد و بر تو چیره شد عذری نزد من نداشته باشی. از خداوند بزرگ با رحمت گسترده، و قدرت برترش در انجام تمام خواسته ها، درخواست میکنیم که به آنچه موجب خشنودی اوست ما و تو را موفق فرماید، که نزد او و خلق او، دارای عذری روشن باشیم، برخوردار از ستایش بندگان، یادگار نیک در شهرها، رسیدن به همه نعمتها، و کرامتها بوده، و اینکه پایان عمر من و تو را به شهادت و رستگاری ختم فرماید، که همانا به سوی او باز میگردیم، با درود به پیامبر اسلام صلی الله علیه واله و اهل بیت پاکیزه و پاک او، درودی فراوان و پیوسته. با درود.
لما ولاه علی مصر وأعمالها حین اضطرب أمرمحمد بن أبی بکر رحمه الله، وهو أطول عهد کتبه وأجمعه للمحاسن بسم الله الرحمن الرحیم هذا ما أمر به عبد الله علی أمیرالمؤمنین، مالک بن الحارث الأشتر فی عهده إلیه، حین ولاه مصر: جبایة خراجها، وجهاد عدوها، واستصلاح أهلها، وعمارة بلادها. أمره بتقوی الله، وإیثار طاعته، واتباع ما أمر به فی کتابه: من فرائضه وسننه، التی لا یسعد أحد إلا باتباعها، ولا یشقی إلا مع جحودها وإضاعتها، وأن ینصر الله سبحانه بیده وقلبه ولسانه، فإنه، جل اسمه، قد تکفل بنصر من نصره، وإعزاز من أعزه. وأمره أن یکسر نفسه من الشهوات، ویزعها عند الجمحات، فإن النفس أمارة بالسوء، إلا ما رحم الله. ثم اعلم یا مالک، أنی قد وجهتک إلی بلاد قد جرت علیها دول قبلک، من عدل وجور، وأن الناس ینظرون من أمورک فی مثل ما کنت تنظر فیه من أم ور الولاة قبلک، ویقولون فیک ما کنت تقول فیهم، إنما یستدل علی الصالحین بما یجری الله لهم علی ألسن عباده. فلیکن أحب الذخائر إلیک ذخیرة العمل الصالح، فاملک هواک، وشح بنفسک عما لا یحل لک، فإن الشح بالنفس الإنصاف منها فیما أحببت وکرهت. وأشعر قلبک الرحمة للرعیة، والمحبة لهم، واللطف بهم، ولا تکونن علیهم سبعاً ضاریاً تغتنم أکلهم، فإنهم صنفان: إما أخ لک فی الدین، وإما نظیر لک فی الخلق، یفرط منهم الزلل، وتعرض لهم العلل،یؤتی علی أیدیهم فی العمد والخطاء، فأعطهم من عفوک وصفحک مثل الذی تحب أن یعطیک الله من عفوه وصفحه، فإنک فوقهم، و والی الأمر علیک فوقک، والله فوق من ولاک! وقد استکفاک أمرهم، وابت لاک بهم. ولا تنصبن نفسک لحرب الله، فإنه لاید لک بنقمته، ولا غنی بک عن عفوه ورحمته. ولا تندمن علی عفو، ولا تبجحن بعقوبة، ولا تسرعن إلی بادرة وجدت منها مندوحةً، ولا تقولن: إنی مؤمر آمر فأطاع، فإن ذلک إدغال فی القلب، ومنهکة للدین، وتقرب من الغیر. وإذا أحدث لک ما أنت فیه من سلطانک أبهةً أو مخیلةً، فانظر إلی عظم ملک الله فوقک، وقدرته منک علی ما لا تقدر علیه من نفسک، فإن ذلک یطامن إلیک من طماحک، ویکف عنک من غربک، یفیء إلیک بما عزب عنک من عقلک! إیاک ومساماة الله فی عظمته، والتشبه به فی جبروته، فإن الله یذل کل جبار، ویهین کل مختال. أنصف الله وأنصف الناس من نفسک، ومن خاصة أهلک، ومن لک فیه هوی من رعیتک، فإنک إلا تفعل تظلم، ومن ظلم عباد الله کان الله خصمه دون عباده، ومن خاصمه الله أدحض حج ته، وکان لله حرباً حتی ینزع ویتوب. ولیس شیء أدعی إلی تغییر نعمة الله وتعجیل نقمته من إقامة علی ظلم، فإن الله سمیع دعوة المضطهدین، وهو للظالمین بالمرصاد. ولیکن أحب الأمور إلیک أوسطها فی الحق، وأعمها فی العدل، وأجمعها لرضی الرعیة، فإن سخط العامة یجحف برضی الخاصة، وإن سخط الخاصة یغتفر مع رضی العامة. ولیس أحد من الرعیة، أثقل علی الوالی مؤونةً فی الرخاء، وأقل معونةً له فی البلاء، وأکره للإنصاف، وأسأل بالإلحاف، وأقل شکراً عند الإعطاء، وأبطأ عذراً عند المنع، وأضعف صبراً عند ملمات الدهر من أهل الخاصة. وإنما عمود الدین، وجماع المسلمین، والعدة للأعداء، العامة من الأمة، فلیکن صغوک لهم، ومیلک معهم. ولیکن أبعد رعیتک منک، وأشنأهم عندک، أطلبهم لمعائب الناس، فإن فی الناس عیوباً، الوالی أحق من سترها، فلا تکشفن عما غاب عنک منها، فإنما علیک تطهیر ما ظهر لک، والله یحکم علی ما غاب عنک، فاستر العورة ما استطعت یستر الله منک ما تحب ستره من رعیتک. أطلق عن الناس عقدة کل حقد، واقطع عنک سبب کل وتر، وتغاب عن کل ما لا یضح لک، ولا تعجلن إلی تصدیق ساع، فإن الساعی غاش، وإن تشبه بالناصحین. ولا تدخلن فی مشورتک بخیلاً یعدل بک عن الفضل، ویعدک الفقر، ولا جباناً یضعفک عن الأمور، ولا حریصاً یزین لک الشره بالجور، فإن البخل والجبن والحرص غرائز شتی یجمعها سوء الظن بالله. شر وزرائک من کان للأشرار قبلک وزیراً، ومن شرکهم فی الآثام، فلا یکونن لک بطانةً، فإنهم أعوان الأثمة، وإخوان الظلمة، وأنت واجد منهم خیر الخلف ممن له مثل آرائهم ونفاذهم، ولیس علیه مثل آصارهم وأوزارهم و آثامهم، ممن لم یعاون ظالماً علی ظلمه، ولا آثماً علی إثمه: أولئک أخف علیک مؤونةً، وأحسن لک معونةً، وأحنی علیک عطفاً، وأقل لغیرک إلفاً، فاتخذ أولئک خاصةً لخلواتک حفلاتک، ثم لیکن آثرهم عندک أقولهم بمر الحق لک، وأقلهم مساعدةً فیما یکون منک مما کره الله لأولیائه، واقعاً ذلک من هواک حیث وقع. والصق بأهل الورع والصدق، ثم رضهم علی ألا یطروک ولا یبجحوک بباطل لم تفعله، فإن کثرة الإطراء تحدث الزهو، وتدنی من العزة. ولا یکونن المحسن والمسیء عندک بمنزلة سواء، فإن فی ذلک تزهیداً لأهل الإحسان فی الإحسان، تدریباً لأهل الإساءة علی الإساءة، وألزم کلا منهم ما ألزم نفسه. واعلم أنه لیس شیء بأدعی إلی حسن ظن راع برعیته من إحسانه إلیهم، وتخفیفه المؤونات علیهم، وترک استکراهه إیاهم علی ما لیس له قبلهم. فلیکن منک فی ذلک أمر یجتمع لک به حسن الظن برعیتک، فإن حسن الظن یقطع عنک نصباً طویلاً. وإن أحق من حسن ظنک به لمن حسن بلاؤک عنده، وإن أحق من ساء ظنک به لمن ساء بلاؤک عنده. ولا تنقض سنةً صالحةً عمل بها صدور هذه الأمة، واجتمعت بها الألفة، وصلحت علیها الرعیة. ولا تحدثن سنةً تضر بشیء من ماضی تلک السنن، فیکون الأجر بمن سنها، والوزر علیک بما نقضت منها. وأکثر مدارسة العلماء، ومناقشة الحکماء، فی تثبیت ما صلح علیه أمر بلادک، وإقامة ما استقام به الناس قبلک. واعلم أن الرعیة طبقات لا یصلح بعضه ا إلا ببعض، ولا غنی ببعضها عن بعض: فمنها جنود الله، منها کتاب العامة والخاصة، ومنها قضاة العدل، ومنها عمال الإنصاف والرفق، ومنها أهل الجزیة والخراج من أهل الذمة ومسلمة الناس، ومنها التجار وأهل الصناعات، ومنها الطبقة السفلی من ذوی الحاجة والمسکنة، وکل قد سمی الله سهمه، ووضع علی حده وفریضتهً فی کتابه أو سنة نبیه -صلی الله علیه وآله و سلم- عهداً منه عندنا محفوظاً. فالجنود، بإذن الله، حصون الرعیة، وزین الولاة، وعز الدین، وسبل الأمن، ولیس تقوم الرعیة إلا بهم. ثم لا قوام للجنود إلا بما یخرج الله لهم من الخراج الذی یقوون به فی جهاد عدوهم، ویعتمدون علیه فیما یصلحهم، ویکون من وراء حاجتهم. ثم لا قوام لهذین الص نفین إلا بالصنف الثالث من القضاة والعمال والکتاب، لما یحکمون من المعاقد، ویجمعون من المنافع، ویؤتمنون علیه من خواص الأمور وعوامها. ولا قوام لهم جمیعاً إلا بالتجار وذوی الصناعات، فیما یجتمعون علیه من مرافقهم، ویقیمونه من أسواقهم، ویکفونهم من الترفق بأیدیهم ما لا یبلغه رفق غیرهم. ثم الطبقة السفلی من أهل الحاجة والمسکنة الذین یحق رفدهم ومعونتهم. وفی الله لکل سعة، ولکل علی الوالی حق بقدر ما یصلحه. ولیس یخرج الوالی من حقیقة ما ألزمه الله من ذلک إلا بالإهتمام والإستعانة بالله، وتوطین نفسه علی لزوم الحق. والصبر علیه فیما خف علیه أو ثقل. فول من جنودک أنصحهم فی نفسک لله ولرسوله ولإمامک، وأنقاهم جیباً، وأفضلهم حلماً ممن یبطیء عن الغضب، ویستریح إلی العذر، ویرأف بالضعفاء، وینبو علی الأقویاء، وممن لا یثیره العنف، ولا یقعد به الضعف. ثم الصق بذوی المروءات والأحساب، وأهل البیوتات الصالحة، والسوابق الحسنة، ثم أهل النجدة والشجاعة، والسخاء والسماحة، فإنهم جماع من الکرم، وشعب من العرف. ثم تفقد من أمورهم ما یتفقده الوالدان من ولدهما، ولا یتفاقمن فی نفسک شیء قویتهم به، ولا تحقرن لطفاً تعاهدتهم به وإن قل، فإنه داعیة لهم إلی بذل النصیحة لک، وحسن الظن بک. ولا تدع تفقد لطیف أمورهم اتکالاً علی جسیمها، فإن للیسیر من لطفک موضعاً ینتفعون به، وللجسیم موقعاً لا یستغنون عنه. ولیکن آثر رؤوس جندک عندک من واساهم فی معونته، وأفضل علیهم من جدته بما یسعهم یسع من وراءهم من خلوف أهلیهم، حتی یکون همهم هماً واحداً فی جهاد العدو، فإن عطفک علیهم یعطف قلوبهم علیک. وإن أفضل قرة عین الولاة استقامة العدل فی البلاد، وظهور مودة الرعیة. وإنه لا تظهر مودتهم إلا بسلامة صدورهم، ولا تصح نصیحتهم إلا بحیطتهم علی ولاة الأمور، وقلة استثقال دولهم، وترک استبطاء انقطاع مدتهم. فافسح فی آمالهم، وواصل فی حسن الثناء علیهم، وتعدید ما أبلی ذووالبلاء منهم، فإن کثرة الذکر لحسن أفعالهم تهز الشجاع، وتحرض الناکل، إن شاء الله. ثم اعرف لکل امریء منهم ما أبلی، ولا تضمن بلاء امریء إلی غیره، ولا تقصرن به دون غایة بلائه، ولا یدعونک شرف امریء إلی أن تعظم من بلائه ما کان صغیراً، ولاضعة امریء إلی أن تستصغر من بلائه ماکان عظیماً. واردد إلی الله ورسوله ما یضلعک من الخطوب، ویشتبه علیک من الأمور، فقد قال الله سبحانه لقوم أحب إرشادهم: (یا أیها الذین آمنوا أطیعوا الله وأطیعوا الرسول وأولی الأمر منکم فإن تنازعتم فی شیء فردوه إلی الله والرسول)، فالرد إلی الله: الأخذ بمحکم کتابه، والرد إلی الرسول: الأخذ بسنته الجامعة غیر المفرقة. ثم اختر للحکم بین الناس أفضل رعیتک فی نفسک، ممن لا تضیق به الأمور، ولا تمحکه الخصوم، ولا یتمادی فی الزلة، ولا یحصر من الفیء إلی الحق إذا عرفه، ولا تشرف نفسه علی طمع، ولا یکتفی بأدنی فهم دون أقصاه، أوقفهم فی الشبهات، وآخذهم بالحجج، وأقلهم تبرماً بمراجعة الخصم، وأصبرهم علی تکشف الأمور، وأصرمهم عند اتضاح الحکم، ممن لا یزدهیه إطراء، ولا یستمیله إغراء، أولئک قلیل. ثم أکثر تعاهد قضائه، وافسح له فی البذل ما یزیل علته، وتقل معه حاجته إلی الناس، وأعطه من المنزلة لدیک ما لا یطمع فیه غیره من خاصتک، لیأمن بذلک اغتیال الرجال له عندک. فانظر فی ذلک نظراً بلیغاً، فإن هذا الدین قد کان أسیراً فی أیدی الأشرار، یعمل فیه بالهوی، وتطلب به الدنیا. ثم انظر فی أمور عمالک، فاستعملهم اختباراً، ولا تولهم محاباةً وأثرةً، فإنهما جماع من شعب الجور والخیانة. وتوخ منهم أهل التجربة والحیاء، من أهل البیوتات الصالحة، والقدم فی الإسلام المتقدمة، فإنهم أکرم أخلاقاً، وأصح أعراضاً، وأقل فی المطامع إشرافاً، وأبلغ فی عواقب الأمور نظراً. ثم أسبغ علیهم الأرزاق، فإن ذلک قوة لهم علی استصلاح أنفسهم، وغنی لهم عن تناول ما تحت أیدیهم، وحجة علیهم إن خالفوا أمرک أو ثلموا أمانتک. ثم تفقد أعمالهم، وابعث العیون من أهل الصدق والوفاء علیهم، فإن تعاهدک فی السر لأمورهم حدوة لهم علی استعمال الأمانة، والرفق بالرعیة. وتحفظ من الأعوان، فإن أحد منهم بسط یده إلی خیانة اجتمعت بها علیه عندک أخبار عیونک، اکتفیت بذلک شاهداً، فبسطت علیه العقوبة فی بدنه، وأخذته بما أصاب من عمله، ثم نصبته بمقام المذلة، و وسمته بالخیانة، وقلدته عار التهمة. وتفقد أمر الخراج بما یصلح أهله، فإن فی صلاحه وصلاحهم صلاحاً لمن سواهم، ولا صلاح لمن سواهم إلا بهم، لأن الناس کلهم عیال علی الخراج وأهله. ولیکن نظرک فی عمارة الأرض أبلغ من نظرک فی استجلاب الخراج، لأن ذلک لا یدرک إلا بالعمارة، ومن طلب الخراج بغیر عمارة أخرب البلاد، وأهلک العباد، ولم یستقم أمره إلا قلیلاً. فإن شکوا ثقلاً أو علةً، أو انقطاع شرب أو بالة، أو إحالة أرض اغتمرها غرق، أو أجحف بها عطش، خففت عنهم بما ترجو أن یصلح به أمرهم، ولا یثقلن علیک شیء خففت به المؤونة عنهم، ف إنه ذخر یعودون به علیک فی عمارة بلادک، وتزیین ولایتک، مع استجلابک حسن ثنائهم، و تبجحک باستفاضة العدل فیهم، معتمداً فضل قوتهم، بما ذخرت عندهم من إجمامک لهم، والثقة منهم بما عودتهم من عدلک علیهم و رفقک بهم، فربما حدث من الأمور ما إذا عولت فیه علیهم من بعد احتملوه طیبةً أنفسهم به، فإن العمران محتمل ما حملته، وإنما یؤتی خراب الأرض من إعواز أهلها، إنما یعوز أهلها لإشراف أنفس الولاة علی الجمع، وسوء ظنهم بالبقاء، وقلة انتفاعهم بالعبر. ثم انظر فی حال کتابک، فول علی أمورک خیرهم، واخصص رسائلک التی تدخل فیها مکائدک وأسرارک بأجمعهم لوجود صالح الأخلاق ممن لا تبطره الکرامة، فیجتریء بها علیک فی خلاف لک بحضرة ملاء، ولا تقصر به الغفلة عن إیراد مکاتبات عمالک علیک، وإصدار جواباتها علی الصواب عنک، وفیما یأخذ لک ویعطی منک، ولا یضعف عقداً اعتقده لک، ولا یعجز عن إطلاق ما عقد علیک، ولا یجهل مبلغ قدر نفسه فی الأمور، فإن الجاهل بقدر نفسه یکون بقدر غیره أجهل. ثم لا یکن اختیارک إیاهم علی فراستک واستنامتک وحسن الظن منک، فإن الرجال یتعرفون لفراسات الولاة بتصنعهم وحسن خدمتهم، لیس وراء ذلک من النصیحة والأمانة شیء، ولکن اختبرهم بماولوا للصالحین قبلک، فاعمد لأحسنهم کان فی العامة أثراً، وأعرفهم بالأمانة وجهاً، فإن ذلک دلیل علی نصیحتک لله ولمن ولیت أمره. واجعل لرأس کل أمر من أمورک رأساً منهم، لا یقهره کبیرها، ولا یتشتت علیه کثیرها، ومهما کان فی کتابک من عیب فتغابیت عنه ألزمته. ثم استوص بالتجار وذوی الصناعات، وأوص بهم خیراً: المقیم منهم، والمضطرب بماله، والمترفق ببدنه، فإنهم مواد المنافع، وأسباب المرافق، وجلابها من المباعد والمطارح، فی برک وبحرک، وسهلک وجبلک، وحیث لا یلتئم الناس لمواضعها، ولا یجترئون علیها، فإنهم سلم لا تخاف بائقته، وصلح لا تخشی غائلته، وتفقد أمورهم بحضرتک وفی حواشی بلادک. واعلم مع ذلک أن فی کثیر منهم ضیقاً فاحشاً، وشحاً قبیحاً، واحتکاراً للمنافع، وتحکماً فی البیاعات، وذلک باب مضرة للعامة، وعیب علی الولاة. فامنع من الإحتکار، فإن رسول الله صلی الله علیه وآله منع منه. ولیکن البیع بیعاً سمحاً: بموازین عدل، وأسعار لا تجحف بالفریقین من البائع والمبتاع، فمن قارف حکرةً بعد نهیک إیاه فنکل به، وعاقبه فی غیر إسراف. ثم الله الله فی الطبقة السفلی من الذین لا حیلة لهم والمساکین والمحتاجین وأهل البؤسی والزمنی، فإن فی هذه الطبقة قانعاً ومعتراً، واحفظ لله ما استحفظک من حقه فیهم، واجعل لهم قسماً من بیت مالک، وقسماً من غلات صوافی الإسلام فی کل بلد، فإن للأقصی منهم مثل الذی للأدنی، وکل قد استرعیت حقه، فلا یشغلنک عنهم بطر، فإنک لا تعذر بتضییع التافه لإحکامک الکثیر المهم. فلا تشخص همک عنهم، ولا تصعر خدک لهم، وتفقد أمور من لا یصل إلیک منهم ممن تقتحمه العیون، وتحقره الرجال، ففرغ لأولئک ثقتک من أهل الخشیة والتواضع، فلیرفع إلیک أمورهم، ثم اعمل فیهم بالإعذار إلی الله تعالی یوم تلقاه، فإن هؤلاء من بین الرعیة أحوج إلی الإنصاف من غیرهم، وکل فأعذر إلی الله تعالی فی تأدیة حقه إلیه. وتعهد أهل الیتم وذوی الرقة فی السن ممن لاحیلة له، ولا ینصب للمسألة نفسه، وذلک علی الولاة ثقیل، والحق کله ثقیل، وقد یخففه الله علی أقوام طلبوا العاقبة فصبروا أنفسهم، ووثقوا بصدق موعود الله لهم. واجعل لذوی الحاجات منک قسماً تفرغ لهم فیه شخصک، وتجلس لهم مجلساً عاماً، فتتواضع فیه لله الذی خلقک، وتقعد عنهم جندک وأعوانک من أحراسک وشرطک، حتی یکلمک متکلمهم غیر متتعتع، فإنی سمعت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم یقول فی غیر موطن: "لن تقدس أمة لا یؤخذ للضعیف فیها حقه من القوی غیر متتعتع". ثم احتمل الخرق منهم والعی، ونح عنهم الضیق والأنف، یبسط الله علیک بذلک أکناف رحمته، ویوجب لک ثواب طاعته، وأعط ما أعطیت هنیئاً، وامنع فی إجمال وإعذار ! ثم أمور من أمورک لابد لک من مباشرتها: منها إجابة عمالک بما یعیا عنه کتابک، ومنها إصدار حاجات الناس یوم ورودها علیک مما تحرج به صدور أعوانک. وأمض لکل یوم عمله، فإن لکل یوم ما فیه، واجعل لنفسک فیما بینک وبین الله أفضل تلک المواقیت، وأجزل تلک الأقسام، وإن کانت کلها لله إذا صلحت فیها النیة، وسلمت منها الرعیة. ولیکن فی خاصة ما تخلص لله به دینک: إقامة فرائضه التی هی له خاصةً، فأعط الله من بدنک فی لیلک ونهارک، ووف ما تقربت به إلی الله من ذلک کاملاً غیر مثلوم ولا منقوص، بالغاً من بدنک ما بلغ. وإذا قمت فی صلاتک للناس، فلا تکونن منفراً ولا مضیعاً، فإن فی الناس من به العلة وله الحاجة. وقد سألت رسول الله -صلی الله علیه وآله وسلم- حین وجهنی إلی الیمن کیف أصلی بهم؟ فقال: "صل بهم کصلاة أضعفهم، وکن بالمؤمنین رحیماً". وأما بعد، فلا تطولن احتجابک عن رعیتک، فإن احتجاب الولاة عن الرعیة شعبة من الضیق، وقلة علم بالأمور، والإحتجاب منهم یقطع عنهم علم ما احتجبوا دونه فیصغر عندهم الکبیر، ویعظم الصغیر، ویقبح الحسن، ویحسن القبیح، ویشاب الحق بالباطل. وإنما الوالی بشر لا یعرف ما تواری عنه الناس به من الأمور، ولیست علی الحق سمات تعرف بها ضروب الصدق من الکذب، وإنما أنت أحد رجلین: إما امرؤ سخت نفسک بالبذل فی الحق، ففیم احتجابک من واجب حق تعطیه، أو فعل کریم تسدیه، أو مبتلی بالمنع، فما أسرع کف الناس عن مسألتک إذا أیسوا من بذلک! مع أن أکثر حاجات الناس إلیک مما لا مؤونة فیه علیک، من شکاة مظلمة، أو طلب إنصاف فی معاملة. ثم إن للوالی خاصةً وبطانةً، فیهم استئثار وتطاول، وقلة إنصاف فی معاملة، فاحسم مادة أولئک بقطع أسباب تلک الأحوال، ولا تقطعن لأحد من حاشیتک وحامتک قطیعةً، ولا یطمعن منک فی اعتقاد عقدة، تضر بمن یلیها من الناس، فی شرب أو عمل مشترک، یحملون مؤونته علی غیرهم، فیکون مهنأ ذلک لهم دونک، وعیبه علیک فی الدنیا والآخرة. وألزم الحق من لزمه من القریب والبعید، وکن فی ذلک صابراً محتسباً، واقعاً ذلک من قرابتک خاصتک حیث وقع، وابتغ عاقبته بما یثقل علیک منه، فإن مغبة ذلک محمودة. وإن ظنت الرعیة بک حیفاً، فأصحر لهم بعذرک، واعدل عنک ظنونهم بإصحارک، فإن فی ذلک ریاضةً منک لنفسک، ورفقاً برعیتک، و إعذاراً تبلغ فیه حاجتک من تقویمهم علی الحق. ولا تدفعن صلحاً دعاک إلیه عدو ک لله فیه رضی، فإن فی الصلح دعةً لجنودک، وراحةً من همومک، وأمناً لبلادک، ولکن الحذر کل الحذر من عدوک بعد صلحه، فإن العدو ربما قارب لیتغفل، فخذ بالحزم، واتهم فی ذلک حسن الظن. وإن عقدت بینک وبین عدو لک عقدةً، أو ألبسته منک ذمةً، فحط عهدک بالوفاء، وارع ذمتک بالأمانة، واجعل نفسک جنةً دون ما أعطیت، فإنه لیس من فرائض الله شیء الناس أشد علیه اجتماعاً، مع تفریق أهوائهم، وتشتیت آرائهم، من تعظیم الوفاء بالعهود. وقد لزم ذلک المشرکون فیما بینهم دون المسلمین لما استوبلوا من عواقب الغدر، فلا تغدرن بذمتک، ولا تخیسن بعهدک، ولا تختلن عدوک، فإنه لا یجتریء علی الله إلا جاهل شقی. وقد جعل الله عهده وذمته أمناً أفضاه بین العباد برحمته، وحریماً یسکنون إلی منعته، یستفیضون إلی جواره، فلا إدغال، ولا مدالسة، ولا خداع فیه، ولا تعقد عقداً تجوز فیه العلل، ولا تعولن علی لحن القول بعد التأکید والتوثقة، ولا یدعونک ضیق أمر لزمک فیه عهد الله، إلی طلب انفساخه بغیر الحق، فإن صبرک علی ضیق أمر ترجو انفراجه وفضل عاقبته، خیر من غدر تخاف تبعته، وأن تحیط بک من الله فیه طلبة، لاتستقیل فیها دنیاک ولا آخرتک. إیاک والدماء و سفکها بغیر حلها، فإنه لیس شیء أدعی لنقمة، ولا أعظم لتبعة، ولا أحری بزوال نعمة، وانقطاع مدة، من سفک الدماء بغیر حقها. والله سبحانه مبتدیء بالحکم بین العباد، فیما تسافکوا من الدماء یوم القیامة، فلا تقوین سلطانک بسفک دم حرام، فإن ذلک مما یضعفه ویوهنه، بل یزیله وینقله، ولا عذر لک عند الله ولا عندی فی قتل العمد، لأن فیه قود البدن، وإن ابتلیت بخطإ وأفرط علیک سوطک أو سیفک أو یدک بعقوبة، فإن فی الوکزة فما فوقها مقتلةً، فلا تطمحن بک نخوة سلطانک عن أن تؤدی إلی أولیاء المقتول حقهم. وإیاک والإعجاب بنفسک، والثقة بما یعجبک منها، وحب الإطراء، فإن ذلک من أوثق فرص الشیطان فی نفسه، لیمحق ما یکون من إحسان المحسنین. وإیاک والمن علی رعیتک بإحسانک، أو التزید فیما کان من فعلک، أو أن تعدهم فتتبع موعدک بخلفک، فإن المن یبطل الإحسان، والتزید یذهب بنور الحق، والخلف یوجب المقت عندالله والناس، قال الله سبحانه: (کبر مقتاً عند الله أن تقولوا ما لا تفعلون) و إیاک والعجلة بالأمور قبل أوانها، أو التساقط فیها عند إمکانها، أو اللجاجة فیها إذا تنکرت، أو الوهن عنها إذا استوضحت، فضع کل أمر موضعه، وأوقع کل أمر موقعه. وإیاک والإستئثار بما الناس فیه أسوة، والتغابی عما تعنی به مما قد وضح للعیون، فإنه مأخوذ منک لغیرک، وعما قلیل تنکشف عنک أغطیة الأمور، وینتصف منک للمظلوم، املک حمیة أنفک، وسورة حدک، وسطوة یدک، وغرب لسانک، واحترس من کل ذلک بکف البادرة، وتأخیر السطوة، حتی یسکن غضبک فتملک الإختیار: ولن تحکم ذلک من نفسک حتی تکثر همومک بذکر المعاد إلی ربک. والواجب علیک أن تتذکر ما مضی لمن تقدمک من حکومة عادلة، أو سنة فاضلة، أو أثر عن نبینا-صلی الله علیه وآله وسلم- أوفریضة فی کتاب الله، فتقتدی بما شاهدت مما عملنا به فیها، وتجتهد لنفسک فی اتباع ما عهدت إلیک فی عهدی هذا، واستوثقت به من الحجة لنفسی علیک، لکیلا تکون لک علة عند تسرع نفسک إلی هواها. وأنا أسأل الله بسعة رحمته، وعظیم قدرته علی إعطاء کل رغبة، أن یوفقنی وإیاک لما فیه رضاه من الإقامة علی العذر الواضح إلیه وإلی خلقه، مع حسن الثناء فی العباد، وجمیل الأثر فی البلاد، وتمام النعمة، وتضعیف الکرامة، وأن یختم لی ولک بالسعادة والشهادة، (إنا إلیه راجعون)، والسلام علی رسول الله -صلی الله علیه وآله وسلم-الطیبین الطاهرین, وسلم تسلیمًا کثیراً والسلام.
خطبه -36 نهج البلاغه
https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=533
مطالبی دیگر با همین موضوع :
نامه 1 نهج البلاغه : افشای سران ناکثین
از بنده خدا، علی امیر مومنان، به مردم کوفه، که در میان انصار پایهای ارزشمند، و در عرب مقامی والا دارند. پس از ستایش پروردگار! همانا شما را از کار عثمان چنان آگاهی دهم که شنیدن آن چونان دیدن باشد، مردم برعثمان عیب گرفتند، و من تنها کسی از مهاجران بودم که او را برای جلب رضایت مردم واداشته، و کمتر به سرزنش او زبان گشودم، اما طلحه و زبیر، آسانترین کارشان آن بود که بر او بتازند، و او را برنجانند، و ناتوانش سازند، عایشه نیز ناگهان بر او خشم گرفت، عدهای به تنگ آمده او را کشتند، آنگاه مردم بدون اکراه و اجبار، بلکه به اطاعت و اختیار، با من بیعت کردند. آگاه باشید! مدینه مردم را یکپارچه بیرون رانده، و مردم نیز او را برای سرکوبی آشوب فاصله گرفتند، دیگ آشوب به جوش آمده، و فتنه ها بر پایه های خود ایستاد، پس به سوی فرمانده خود بشتابید، و در جهاد با دشمن بر یکدیگر پیشی گیرید، به خواست خدای عزیز و بزرگ
من عبد الله علی أمیرالمؤمنین إلی أهل الکوفة، جبهة الأنصار وسنام العرب. أما بعد، فإنی أخبرکم عن أمر عثمان حتی یکون سمعه کعیانه: إن الناس طعنوا علیه، فکنت رجلاً من المهاجرین أکثر استعتابه، وأقل عتابه، وکان طلحة والزبیر أهون سیرهما فیه الوجیف، وأرفق حدائهما العنیف، وکان من عائشة فیه فلتة غضب، فأتیح له قوم فقتلوه، وبایعنی الناس غیر مستکرهین ولا مجبرین، بل طائعین مخیرین. واعلموا أن دار الهجرة قد قلعت بأهلها وقلعوا بها، وجاشت جیش المرجل، وقامت الفتنة علی القطب، فأسرعوا إلی أمیرکم، وبادروا جهاد عدوکم، إن شاء الله عزوجل.
https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=481
نامه 2 نهج البلاغه : تشکر از مجاهدان از جنگ برگشته
خداوند شما مردم کوفه را از سوی اهل بیت پیامبر صلی الله علیه واله پاداش نیکو دهد، بهترین پاداشی که به بندگان فرمانبردار، و سپاسگزاران نعمتش عطا میفرماید، زیرا شما دعوت ما را شنیدید و اطاعت کردید، به جنگ فرا خوانده شدید و بسیج گردیدید.
وجزاکم الله من أهل مصر عن أهل بیت نبیکم أحسن ما یجزی العاملین بطاعته، والشاکرین لنعمته، فقد سمعتم وأطعتم، ودعیتم فأجبتم.
https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=482
نامه 3 نهج البلاغه : برخورد قاطعانه باخیانت کارگزاران
به من خبر دادند که خانهای به هشتاد دینار خریدهای، و سندی برای آن نوشتهای، و گواهانی آن را امضا کردهاند. (شریح گفت: آری ای امیر مومنان امام علیه السلام نگاه خشمآلودی به او کرد و فرمود) ای شریح! به زودی کسی به سراغت میآید که به نوشتهات نگاه نمیکند، و از گواهانت نمیپرسد، تا تو را از آن خانه بیرون کرده و تنها به قبر بسپارد. ای شریح! اندیشه کن که آن خانه را با مال دیگران یا با پول حرام نخریده باشی، که آنگاه خانه دنیا و آخرت را از دست دادهای. اما اگر هنگام خرید خانه، نزد من آمده بودی، برای تو سندی مینوشتم که دیگر برای خرید آن به درهمی یا بیشتر، رغبت نمیکردی و آن سند را چنین مینوشتم: هشدار از بیاعتباری دنیای حرام این خانهای است که بندهای خوارشده، و مردهای آماده کوچ کردن، آن را خریده، خانهای از سرای غرور، که در محله نابودشوندگان، و کوچه هلاک شدگان قرار دارد، این خانه به چهار جهت منتهی میگردد. یک سوی آن به آفتها و بلاها، سوی دوم آن به مصیبتها، و سوی سوم به هوا و هوسهای سستکننده، و سوی چهارم آن به شیطان گمراهکننده ختم میشود، و در خانه به روی شیطان گشوده است. این خانه را فریب خورده آزمند، از کسیکه خود به زودی از جهان رخت برمیبندد، به مبلغی که او را از عزت و قناعت خارج و به خواری و دنیاپرستی کشانده، خریداری نموده است. هرگونه نقصی در این معامله باشد، بر عهده پروردگاری است که اجساد پادشاهان را پوسانده، و جان جباران را گرفته، و سلطنت فرعونها چون (کسری) و (قیصر) و (تبع) و (حمیر) را نابود کرده است. عبرت از گذشتگان و آنان که مال فراوان گرد آوردند، و بر آن افزودند، و آنان که قصرها ساختند، و محکمکاری کردند، طلاکاری نمودند، و زینت دادند، فراوان اندوختند، و نگهداری کردند، و به گمان خود برای فرزندان خود گذاشتند، اما همگی آنان به پای حسابرسی الهی، و جایگاه پاداش و کیفر رانده میشوند، آنگاه که فرمان داوری و قضاوت نهایی صادر شود (پس تبهکاران زیان خواهند دید.) به این واقعیتها عقل گواهی میدهد هرگاه که از اسارت هوای نفس نجات یافته، و از دنیاپرستی به سلامت بگذرد.
روی أن شریح بن الحارث قاضی أمیرالمؤمنین علیه السلام اشتری علی عهده داراً بثمانین دیناراً، فبلغه ذلک، فاستدعی شریحاً، وقال له: بلغنی أنک ابتعت داراً بثمانین دیناراً، وکتبت لها کتاباً، وأشهدت فیه شهوداً. فقال له شریح: قد کان ذلک یا أمیرالمؤمنین. قال: فنظر إلیه نظر مغضب ثم قال له: یا شریح، أما إنه سیأتیک من لا ینظر فی کتابک، ولا یسألک عن بینتک، حتی یخرجک منها شاخصاً، ویسلمک إلی قبرک خالصاً. فانظر یا شریح لا تکون ابتعت هذه الدار من غیر مالک، أو نقدت الثمن من غیر حلالک! فإذا أنت قد خسرت دار الدنیا ودار الآخرة! أما إنک لو کنت أتیتنی عند شرائک ما اشتریت لکتبت لک کتاباً علی هذه النسخة، فلم ترغب فی شراء هذه الدار بدرهم فما فوق. والنسخة هذه: هذا ما اشتری عبد ذلیل، من میت قد أزعج للرحیل، اشتری منه داراً من د ار الغرور، من جانب الفانین، وخطة الهالکین، وتجمع هذه الدار حدود أربعة: الحد الأول ینتهی إلی دواعی الآفات، والحد الثانی ینتهی إلی دواعی المصیبات، والحد الثالث ینتهی إلی الهوی المردی، والحد الرابع ینتهی إلی الشیطان المغوی، وفیه یشرع باب هذه الدار. اشتری هذا المغتر بالأمل، من هذا المزعج بالأجل، هذه الدار بالخروج من عز القناعة، والدخول فی ذل الطلب والضراعة، فما أدرک هذا المشتری فیما اشتری منه من درک، فعلی مبلبل أجسام الملوک، وسالب نفوس الجبابرة، ومزیل ملک الفراعنة، مثل کسری وقیصر، وتبع وحمیر، ومن جمع المال علی المال فأکثر، ومن بنی وشید، وزخرف ونجد، وادخر واعتقد، ونظر بزعمه للولد، إشخاصهم جمیعاً إلی موقف العرض والحساب، وموضع الثواب والعقاب: إذا وقع الأمر بفصل القضاء (وخسر هنالک المبطلون) شهد علی ذلک العقل إذا خرج من أسر الهوی، وسلم من علائق الدنیا
https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=483
نامه 4 نهج البلاغه : روش گزینش نیروهای عملکننده
اگر دشمنان اسلام به سایه اطاعت باز گردند پس همان است که دوست داریم، و اگر کارشان به جدایی و نافرمانی کشید با کمک فرمانبرداران با مخالفان نبرد کن، و از آنان که فرمان میبرند برای سرکوب آنها که از یاری تو سر باز میزنند مدد گیر، زیرا آن کس که از جنگ کراهت دارد بهتر است که شرکت نداشته باشد، و شرکت نکردنش از یاری دادن اجباری بهتر است.
فإن عادوا إلی ظل الطاعة فذاک الذی نحب، وإن توافت الأمور بالقوم إلی الشقاق والعصیان فانهد بمن أطاعک إلی من عصاک، واستغن بمن انقاد معک عمن تقاعس عنک، فإن المتکاره مغیبه خیر من مشهده، وقعوده أغنی من نهوضه.
https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=484
نامه 5 نهج البلاغه : هشدار از استفاده ناروای بیتالمال
همانا پست فرمانداری برای تو وسیله آب و نان نخواهد بود، بلکه امانتی است در گردن تو، باید از فرمانده و امامت اطاعت کنی، تو حق نداری نسبت به رعیت استبداد ورزی، و بدون دستور به کار مهمی اقدام نمایی، در دست تو اموالی از ثروتهای خدای بزرگ و عزیز است، و تو خزانهدار آنی تا به من بسپاری، امیدوارم برای تو بدترین زمامدار نباشم، با درود.
وإن عملک لیس لک بطعمة، ولکنه فی عنقک أمانة، وأنت مسترعًی لمن فوقک. لیس لک أن تفتات فی رعیة، ولا تخاطر إلا بوثیقة، وفی یدیک مال من مال الله عزوجل، وأنت من خزانه حتی تسلمه إلی، ولعلی ألا أکون شر ولاتک لک، والسلام.
https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=485
نامه 6 نهج البلاغه : علل مشروعیت حکومت امام
همانا کسانی با من بیعت کردهاند که با ابابکر و عمر و عثمان، با همان شرایط بیعت نمودند، پس آنکه در بیعت حضور داشت نمیتواند خلیفهای دیگر برگزیند، و آنکه غایب است نمی تواند بیعت مردم را نپذیرد، و همانا شورای مسلمین از آن مهاجرین و انصار است، پس اگر بر امامت کسی گرد آمدند، و او را امام خود خواندند، خشنودی خدا هم در آن است. حال اگر کسی کار آنان را نکوهش کند یا بدعتی پدید آورد، او را به جایگاه بیعت قانونی باز میگردانند، اگر سر باز زد با او پیکار میکنند، زیرا که به راه مسلمانان درنیامده، خدا هم او را در گمراهیش وامیگذارد. بجانم سوگند! ای معاویه اگر دور از هوای نفس، به دیده عقل بنگری، خواهی دید که من نسبت به خون عثمان پاکترین افرادم، و میدانی که من از آن دور بودهام، جز اینکه از راه خیانت مرا متهم کنی، و حق آشکاری را بپوشانی، با درود.
إنه بایعنی القوم الذین بایعوا أبا بکر وعمر وعثمان علی ما بایعوهم علیه، فلم یکن للشاهد أن یختار، ولا للغائب أن یرد، وإنما الشوری للمهاجرین والأنصار، فإن اجتمعوا علی رجل وسموه إماماً کان ذلک لله رضی، فإن خرج عن أمرهم خارج بطعن أوبدعة ردوه إلی ماخرج منه، فإن أبی قاتلوه علی اتباعه غیر سبیل المؤمنین، وولاه الله ما تولی. ولعمری، یا معاویة، لئن نظرت بعقلک دون هواک لتجدنی أبرأ الناس من دم عثمان، ولتعلمن أنی کنت فی عزلة عنه، إلا أن تتجنی; فتجن ما بدا لک! والسلام.
https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=486
نامه 7 نهج البلاغه : افشای چهره نفاق معاویه و مشروعیت بیعت
پس از نام خدا و درود! نامه پندآمیز تو به دستم رسید که دارای جملات به هم پیوسته، و زینت دادهشده که با گمراهی خود آن را آراسته، و با بداندیشی خاص امضاء کرده بودی، نامه مردی که نه خود آگاهی لازم دارد تا رهنمونش باشد، و نه رهبری دارد که هدایتش کند، تنها دعوت هوسهای خویش را پاسخ گفته، و گمراهی عنان او را گرفته و او اطاعت میکند، که سخن بیربط میگوید و در گمراهی سرگردان است. (از همین نامه است) همانا بیعت برای امام یک بار بیش نیست، و تجدید نظر در آن میسر نخواهد بود، و کسی اختیار از سرگرفتن آن را ندارد، آن کس که از این بیعت عمومی سر باز زند، طعنهزن و عیبجو خوانده میشود، و آن کس که نسبت به آن دودل باشد منافق است.
أما بعد، فقد أتتنی منک موعظة موصلة، ورسالة محبرة، نمقتها بضلالک، وأمضیتها بسوء رأیک، وکتاب امریء لیس له بصر یهدیه، ولا قائد یرشده، قد دعاه الهوی فأجابه، وقاده الضلال فاتبعه، فهجر لاغطاً، وضل خابطاً. و منه: لأنها بیعه واحدة لا یثنی فیها النظر، ولا یستأنف فیها الخیار. الخارج منها طاعن، والمروی فیها مداهن.
https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=487
نامه 8 نهج البلاغه : وادار ساختن معاویه به بیعت
پس از نام خدا و درود! هنگامی که نامهام به دستت رسید، معاویه را به یکسره کردن کار وادار، و با او برخوردی قاطع داشته باش، سپس او را آزاد بگذار در پذیرفتن جنگی که مردم را از خانه بیرون میریزد، یا تسلیم شدنی خوارکننده، پس اگر جنگ را برگزید، اماننامه او را بر زمین کوب، و اگر صلح خواست از او بیعت بگیر، با درود
أما بعد، فإذا أتاک کتابی فاحمل معاویة علی الفصل، وخذه بالأمر الجزم، ثم خیره بین حرب مجلیة، أو سلم مخزیة، فإن اختار الحرب فانبذ إلیه، وإن اختار السلم فخذ بیعته، والسلام.
https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=488
نامه 9 نهج البلاغه : افشای دشمنیهای قریش و استقامت پیامبر
خویشاوندان ما از قریش میخواستند پیامبرمان صلی الله علیه واله را بکشند، و ریشه ما را برکنند، و در این راه اندیشه ها از سرگذراندند، و هر چه خواستند نسبت به ما انجام دادند، و زندگی خوش را از ما سلب کردند، و با ترس و وحشت به هم آمیختند، و ما را به پیمودن کوه های صعبالعبور مجبور کردند، و برای ما آتش جنگ افروختند، اما خدا خواست که ما پاسدار دین او باشیم، و شر آنان را از حریم دین باز داریم، مومن ما در این راه خواستار پاداش بود، و کافر ما از خویشاوندان خود دفاع میکرد، دیگر افراد قریش که ایمان میآوردند و از تبار ما نبودند، یا به وسیله همپیمانهایشان و یا با نیروی قوم و قبیلهشان حمایتشده و در امان بودند، هرگاه آتش جنگ زبانه میکشید، و دشمنان هجوم میآوردند پیامبر اسلام صلی الله علیه واله اهل بیت خود را پیش میفرستاد تا به وسیله آنها، اصحابش را از سوزش شمشیرها و نیزه ها حفظ فرماید، چنانکه عبیده بن حارث در جنگ بدر، و حمزه در احد، و جعفر در موته، شهید گردیدند. کسانی هم بودند که اگر میخواستم نامشان را میآوردم، آنان که دوست داشتند چون شهیدان اسلام، شهید گردند، اما مقدر چنین بود که زنده بمانند، و مرگشان به تاخیر افتاد، شگفتا از روزگار! که مرا همسنگ کسی قرار داده که چون من پیشقدم نبوده، و مانند من سابقه در اسلام و هجرت نداشته است، کسی را سراغ ندارم چنین ادعایی کند، مگر ادعاکنندهای که نه من او را میشناسم و نه فکر میکنم خدا، او را بشناسد، در هر حال خدا را سپاسگزارم. افشای ادعای دروغین معاویه در خونخواهی عثمان اینکه از من خواستی تا قاتلان عثمان را به تو واگذارم، پیرامون آن فکر کردم و دیدم که توان سپردن آنها را به تو یا غیر تو ندارم، سوگند بجان خودم! اگر دست از گمراهی و تفرقه برنداری، به زودی آنها را خواهی یافت که تو را میجویند، بی آنکه تو را فرصت دهند تا در خشکی و دریا و کوه و صحرا زحمت پیدا کردنشان را بر خود هموار کنی. و اگر در جستجوی آنان برآیی بدان که شادمان نخواهی شد، و زیارتشان تو را خوشحال نخواهد کرد، و درود بر اهل آن.
فأراد قومنا قتل نبینا، واجتیاح أصلنا، وهموا بنا الهموم، وفعلوا بنا الأفاعیل، ومنعونا العذب، وأحلسونا الخوف، واضطرونا إلی جبل وعر، وأوقدوا لنا نار الحرب، فعزم الله لنا علی الذب عن حوزته، والرمی من وراء حرمته. مؤمننا یبغی بذلک الأجر، وکافرنا یحامی عن الأصل، ومن أسلم من قریش خلو مما نحن فیه بحلف یمنعه، أو عشیرة تقوم دونه، فهو من القتل بمکان أمن. وکان رسول الله-صلی الله علیه وآله- إذا احمر البأس، وأحجم الناس، قدم أهل بیته فوقی بهم أصحابه حر السیوف والأسنة، فقتل عبیدة بن الحارث یوم بدر، وقتل حمزة یوم أحد، وقتل جعفر یوم مؤتة، وأراد من لو شئت ذکرت اسمه مثل الذی أرادوا من الشهادة، ولکن آجالهم عجلت،منیته أجلت. فیاعجباً للدهر! إذ صرت یقرن بی من لم یسع بقدمی، ولم تکن له کسابقتی التی لا یدلی أحد بمثلها، إلا أن یدعی مدع ما لا أعرفه، ولا أظن الله یعرفه، والحمد لله علی کل حال. وأما ما سألت من دفع قتلة عثمان إلیک، فإنی نظرت فی هذا الأمر، فلم أره یسعنی دفعهم إلیک ولا إلی غیرک، ولعمری لئن لم تنزع عن غیک وشقاقک لتعرفنهم عن قلیل یطلبونک، لا یکلفونک طلبهم فی بر ولا بحر، ولا جبل ولا سهل، إلا أنه طلب یسوءک وجدانه، وزور لا یسرک لقیانه، والسلام لأهله.
https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=489
اشعــار دوبیتــی زیبــا
- دوبیتی های شهادت امام حسین علیه السلام 50 شعر و پیامک
- دوبیتی های شهادت حضرت عباس علیه السلام 30 شعر و اس ام اس
- پیامک های شهادت دردانه ابی عبداله بیش از 20 شعر
مفـــاتیح الجنـــان
- زیارت عاشورا همراه با ترجمه فارسی بیش از 17 میلیون بازدید
- متن کامل زیارت وارث بیش از 2 میلیون بازدید
- متن کامل زیارت ناحیه مقدسه بیش از 1 میلیون بازدید
معرفی نهج البلاغه
محمد بن ابی احمد، کنیه اش ابوالحسن و مشهور به "سید رضی" مولف کتاب نهج البلاغه می باشد .
ساختار نهج البلاغه، سخنانی شگفت انگیز در مورد توحید، عدل، خلقت، زن و مرد، تقوا، مذمت دنیا، شیطان، نکوهش بعضی از صحابه پیغمبر و صدها موضوع دیگر است که هر کدام تشنگان معرفت را سیراب خواهد کرد. سخنان حضرت در طرح اینگونه بحث ها، همچون قرآن کریم است که به زبان موعظت، از هر پدیده محسوس یا معقولی نمونه ای روشن و قابل درک در جلوی چشم شنونده قرار می دهد، بعد کم کم و آرام آرام، او را با خود به سر منزلی میبرد که باید بدان برسد.
سخنان آن حضرت در این کتاب بر مدار سه اصل است:
باب اول: خطبه ها و اوامر
باب دوم: نامه ها و رسائل و وصایا
باب سوم: کلمات قصار، حکمت آمیز و مواعظ
سرفصل اصلی
حکمت های نهج البلاغه
-
حکمت های 1 تا 50
- 1. روش برخورد با فتنه ها
- 2. شناخت ضدّ ارزشها
- 3. شناخت ضدّ ارزشها
- 4. ارزشهاى اخلاقى و ضدّ ارزشها
- 5. شناخت ارزشهاى اخلاقى
- 6. ارزش راز دارى و خوشرویى
- 7. ایثار اقتصادى و آخرت گرایى
- 8. شگفتى هاى تن آدمى
- 9. شناخت ره آورد اقبال و ادبار دنیا
- 10. روش زندگى با مردم
- 11. روش برخورد با دشمن
- 12. آیین دوست یابى
- 13. روش استفاده از نعمتها
- 14. روش برخورد با خویشاوندان
- 15. روش برخورد با فریب خوردهگان
- 16. شناخت جایگاه جبر و اختیار
- 17. ضرورت رنگ کردن موها
- 18. ره آورد شوم فرار از جنگ
- 19. ره آورد شوم هواپرستى
- 20. روش برخورد با جوانمردان
- 21. ارزشها و ضدّ ارزشها
- 22. روش گرفتن حق
- 23. ضرورت عمل گرایى
- 24. روش یارى کردن مردم
- 25. ترس از خدا در فزونى نعمتها
- 26. نقش روحیات در تن آدمى
- 27. روش درمان دردها
- 28. برترین پارسایى
- 29. ضرورت یاد مرگ
- 30. پرهیز از غفلت زدگى
- 31. تعریف ایمان
- 32. ارزش و والایى انجام دهنده کارهاى خیر
- 33. اعتدال در بخشش و حسابرسى
- 34. راه بی نیازى
- 35. ضرورت موقعیت شناسى
- 36. آرزوهاى طولانى و بزهکارى
- 37. ضرورت ترک آداب جاهلى
- 38. ارزشها و آداب معاشرت با مردم
- 39. جایگاه واجبات و مستحبّات
- 40. راه شناخت عاقل و احمق
- 41. راه شناخت عاقل و احمق
- 42. بیمارى و پاک شدن گناهان
- 43. الگوهاى انسانى
- 44. ارزش آخرت گرایى
- 45. راه شناخت مؤمن و منافق
- 46. ارزش پشیمانى و زشتى غرور زدگى
- 47. شناخت ارزشها
- 48. راز دارى و پیروزى
- 49. شناخت بزرگوار و پست فطرت
- 50. راه جذب دلها
-
حکمت های 51 تا 100
- 51. قدرت و عیب پوشى
- 52. روش برخورد با شکست خوردگان
- 53. شناخت جایگاه سخاوت و ایثارگرى
- 54. رزشهاى اخلاقى
- 55. اقسام بردبارى
- 56. تهیدستى و تنهایى
- 57. ارزش قناعت و خود کفایى
- 58. توانگرى و شهوتها
- 59. ارزش تذکّر دادن اشتباهات
- 60. ضرورت کنترل زبان
- 61. شیرینى آزار زن
- 62. روش پاسخ دادن به ستایشها و نیکی ها
- 63. ارزش شفاعت
- 64. غفلت دنیا پرستان
- 65. ترک دوستان و تنهایى
- 66. روش خواستن
- 67. ارزش ایثار اقتصادى
- 68. ره آورد عفّت و شکرگذارى
- 69. حفظ روح امیدوارى
- 70. روانشناسى جاهل
- 71. نشانه کمال عقل
- 72. رابطه دنیا و انسان
- 73. ضرورت خودسازى رهبران و مدیران
- 74. ضرورت یاد مرگ
- 75. توجّه به فنا پذیرى دنیا
- 76. روش تحلیل رویدادها
- 77. دنیا شناسى (امام و ترک دنیاى حرام
- 78. شناخت جایگاه جبر و اختیار
- 79. ارزش حکمت و بی لیاقتى منافق
- 80. مؤمن و ارزش حکمت
- 81. میزان ارزش انسانها
- 82. ارزشهاى والاى انسانى
- 83. روش برخورد با چاپلوسان
- 84. مردم پس از جنگها
- 85. پرهیز از ادّعاهاى علمى
- 86. برترى تجربه پیرامون از قدرتمندى جوانان
- 87. ارزش استغفار
- 88. دو عامل ایمنى مسلمین
- 89. راه اصلاح دنیا و آخرت
- 90. شناخت عالم آگاه
- 91. راه درمان روان
- 92. والاترین دانش
- 93. فلسفه آزمایشها
- 94. شناخت نیکی ها و خوبیها
- 95. تقوى و ارزش أعمال
- 96. ارزش علم و بندگى
- 97. ارزش یقین
- 98. ضرورت عمل کردن به روایات
- 99. تفسیر الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا
- 100. روش مناجات کردن
-
حکمت های 101 تا 150
- 101. روش بر طرف کردن نیازهاى مردم
- 102. آینده و مسخ ارزشها
- 103. روش برخورد با دنیا
- 104. سیره اهل زهد در دنیا
- 105. احترام گذاشتن به مرزها و حدود احکام الهى
- 106. ره آورد شوم دین گریزى
- 107. علل سقوط عالمان بى عمل
- 108. شگفتی هاى روح آدمى
- 109. ارزش والاى اهل بیت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم
- 110. شرائط تحقّق اوامر الهى
- 111. عشق تحمّل ناشدنى امام على علیه السّلام
- 112. مشکلات شیعه بودن
- 113. ارزشهاى والاى اخلاقى
- 114. جایگاه خوشبینى و بد بینى در جامعه
- 115. توجّه به پایان پذیرى دنیا
- 116. انسان و انواع آزمایشها
- 117. پرهیز از افراط و تفریط در دوستى با امام علیه السّلام
- 118. استفاده از فرصتها
- 119. ضرورت شناخت دنیا
- 120. روانشناسى قبائل قریش
- 121. ارزیابى عملها
- 122. عبرت از مرگ یاران
- 123. الگوهاى کامل انسانیت
- 124. روانشناسى زن و مرد
- 125. امام و شناساندن اسلام
- 126. شگفتى ضدّ ارزشها
- 127. نکوهش از سستى در عمل
- 128. تأثیر عوامل زیست محیطى در سلامت
- 129. شناخت عظمت پروردگار
- 130. توجّه به فنا پذیرى دنیا
- 131. نکوهش دنیا
- 132. ضرورت یاد مرگ
- 133. اقسام مردم و دنیا
- 134. حقوق دوستان
- 135. چهار ارزش برتر
- 136. فلسفه احکام الهى
- 137. صدقه راه نزول روزى
- 138. نقش یا دانش الهى در انفاق
- 139. تناسب امداد الهى با نیازها
- 140. قناعت و بی نیازى
- 141. راه آسایش
- 142. دوستی ها و خردمندى
- 143. غمها و پیرى زودرس
- 144. تناسب بردبارى با مصیبتها
- 145. عبادتهاى بىحاصل
- 146. ارزش دعا، صدقه و زکات دادن
- 147. اقسام مردم
- 148. نقش سخن در شناخت انسان (رفتار شناسى)
- 149. ضرورت خودشناسى
- 150. ضدّ ارزشها و هشدارها
-
حکمت های 151 تا 200
- 151. ضرورت آینده نگرى
- 152. توجه به فنا پذیرى
- 153. صبر و پیروزى
- 154. اهمیت نیتها
- 155. ضرورت پایبندى به عهد و پیمان
- 156. ضرورت خدا شناسى و اطاعت
- 157. فراهم بودن راه هاى هدایت
- 158. روش برخورد با دوستان بد
- 159. پرهیز از مواضع اتّهام
- 160. قدرت و زورگویى
- 161. ارزش مشورت و پرهیز از خودمحورى
- 162. ضرورت راز دارى
- 163. فقر و نابودى
- 164. روش بر خورد با متجاوزان
- 165. پرهیز از نا فرمانى خدا
- 166. پرهیز از تجاوز به حقوق دیگران
- 167. خود پسندى و محرومیتها
- 168. توجّه به فنا پذیرى دنیا
- 169. آینده نگرى
- 170. ضرورت ترک گناه
- 171. ره آورد شوم حرام خوارى
- 172. نادانى و دشمنی ها
- 173. ارزش مشورتها
- 174. ارزش خشم در راه خدا
- 175. راه درمان ترس
- 176. ابزار ریاست (بردبارى فراوان)
- 177. روش برخورد با بدان
- 178. روش نابود کردن بدی ها
- 179. لجاجت و سستى اراده
- 180. طمع ورزى و بردگى
- 181. ارزش دوراندیشى و پرهیز از کوتاهى
- 182. شناخت جایگاه سخن و سکوت
- 183. باطل گرایى و اختلاف
- 184. ویژگی هاى اعتقادى امام علیه السّلام
- 185. ویژگی هاى اعتقادى امام على علیه السّلام
- 186. آینده سخت ستمکاران
- 187. ضرورت یاد قیامت
- 188. ضرورت حق گرایى
- 189. ارزش صبر و خطر بی تابى
- 190. معیار امامت
- 191. مشکلات دنیا
- 192. پرهیز از زراندوزى
- 193. راه به کار گرفتن قلب
- 194. ضرورت پرهیز از خشم و انتقام
- 195. پرهیز از بخل ورزى
- 196. عبرت آموزى از إتلاف اموال
- 197. روش درمان روح (روانشناسى بالینى)
- 198. ضرورت حکومت
- 199. نکوهش اوباش (انسانهاى شرور)
- 200. نکوهش انسانهاى شرور
-
حکمت های 201 تا 250
- 201. امدادهاى الهى و حفظ انسان
- 202. واقع نگرى در مسائل سیاسى
- 203. یاد مرگ و پرهیزکارى
- 204. بی توجّهى به سپاسگذارى مردم
- 205. گنجایش نامحدود ظرف علم
- 206. ره آورد حلم و بردبارى
- 207. ارزش همانند شدن با خوبان
- 208. مراحل خودسازى
- 209. خبر از ظهور حضرت مهدى علیه السّلام
- 210. لگوهاى پرهیزکارى
- 211. ارزشهاى اخلاقى
- 212. خودپسندى آفت عقل
- 213. تحمّل مشکلات و خشنودى
- 214. نرمخویى و کامیابى
- 215. اختلاف آفت اندیشه
- 216. قدرت و تجاوزکارى
- 217. دگرگونى روزگار و شناخت انسانها
- 218. حسادت آفت دوستى
- 219. آرزوها آفت اندیشه
- 220. عدالت در قضاوت
- 221. آینده دردناک ستمکاران
- 222. بی توجّهى به بدى بدکاران
- 223. حیاء و عیب پوشى
- 224. برخى از ارزشهاى اخلاقى
- 225. حسادت و بیمارى
- 226. طمعورزى و خوارى
- 227. ارکان ایمان
- 228. ارزشها و ضدّ ارزشها
- 229. ارزش قناعت و خوش خلقى
- 230. راه به دست آوردن روزى
- 231. تعریف عدل و إحسان
- 232. ره آورد إنفاق
- 233. پرهیز از آغازگرى در مبارزه
- 234. تفاوت اخلاقى مردان و زنان
- 235. نشانه خردمندى
- 236. زشتى دنیاى حرام
- 237. اقسام عبادت
- 238. مشکلات تشکیل خانواده
- 239. زشتى سستى و سخن چینى
- 240. غصب و ویرانى
- 241. آینده دردناک ستمکاران
- 242. ارزش ترس از خداوند
- 243. روش صحیح پاسخگویى
- 244. مسؤولیت نعمتهاى الهى
- 245. کاستى قدرت و کنترل شهوت
- 246. هشدار از پشت کردن نعمتها
- 247. رهآورد سخاوت
- 248. تقویت خوشبینی ها
- 249. بهترین عملها
- 250. خداشناسى در حوادث روزگار
-
حکمت های 251 تا 300
- 251. تلخی هاى و شیرینی هاى دنیا و آخرت
- 252. فلسفه احکام الهى
- 253. روش سوگند دادن ستمکار
- 254. تلاش در انفاقهاى اقتصادى
- 255. تندخویى و جنون
- 256. حسادت و بیمارى
- 257. راه شاد کردن دیگران (اخلاق خانواده)
- 258. صدقه و توانگرى
- 259. شناخت جایگاه وفادارى
- 260. پرهیز از مهلت دادنهاى خدا
- 261. مظلومیت امام على علیه السّلام
- 262. مشکل حقّ ناشناسى
- 263. مشکل هم نشینى با قدرتمندان
- 264. نیکى به بازماندگان دیگران
- 265. گفتار حکیمان و درمان
- 266. روش صحیح پاسخ دادن
- 267. پرهیز از حرص ورزى در کسب روزى
- 268. اعتدال در دوستی ها و دشمنی ها
- 269. روش برخورد با دنیا
- 270. ضرورت حفظ اموال کعبه
- 271. روش صحیح قضاوت
- 272. ضرورت استقامت در برداشتن کجی ها
- 273. ضرورت توکّل به خداوند
- 274. ضرورت عمل گرایى
- 275. ضدّ ارزشهاى اخلاقى
- 276. پرهیز از دورویی ها
- 277. سوگند امام علیه السّلام
- 278. ارزش تداوم عمل
- 279. شناخت جایگاه واجبات و مستحبّات
- 280. یاد قیامت و آمادگى
- 281. برترى عقل از مشاهده چشم
- 282. غرور، آفت پندپذیرى
- 283. علل سقوط جامعه
- 284. دانش نابود کننده عذرها
- 285. ضرورت استفاده از فرصتها
- 286. سرانجام خوشی ها
- 287. مشکل درک قضا و قدر
- 288. جهل و خوارى
- 289. الگوى کامل انسانیت
- 290. مسؤولیت نعمتها
- 291. روش تسلیت گفتن
- 292. عزاى پیامبر علیه السّلام و بی تابی ها
- 293. دوستى با احمق هرگز
- 294. فاصله میان شرق و غرب
- 295. شناخت دوستان و دشمنان
- 296. پرهیز از دشمنی ها
- 297. ضرورت عبرت گرفتن
- 298. اعتدال در دشمنی ها
- 299. نماز در نگرانی ها
- 300. شگفتى روزى بندگان
-
حکمت های 301 تا 350
- 301. احتیاط در فرستادن پیکها و نامه ها
- 302. نیاز انسان به دعا
- 303. ارزش دنیا دوستى
- 304. ضرورت پاسخ دادن به درخواستها
- 305. غیرتمندى و ترک زنا
- 306. نگهدارندگى أجل
- 307. مشکل مال غارت شده
- 308. ره آورد دوستى پدران
- 309. رزش گمان مؤمن
- 310. ضرورت اطمینان به وعده هاى الهى
- 311. نفرین امام علیه السّلام
- 312. روانشناسى عبادات
- 313. جامعیت قرآن
- 314. روش برخورد با متجاوز
- 315. روش نویسندگى
- 316. پیشوایى مؤمنان و تبهکاران
- 317. ختلاف مسلمین و انحراف یهودیان
- 318. قاطعیت در مبارزات
- 319. رهآورد شوم تهیدستى
- 320. روش صحیح پرسیدن
- 321. قاطعیت رهبرى در مشورت
- 322. ضرورت تقویت روحیه مردم پس از جنگ
- 323. علل انحراف خوارج
- 324. خداترس در خلوتگاهها
- 325. اندوه عزاى محمد بن ابى بکر
- 326. مهلت پذیرش توبه
- 327. پیروزیهاى دروغین
- 328. وظیفه سرمایهداران
- 329. بی نیازى از عذر خواهى
- 330. مسؤولیت نعمتها
- 331. ارزش اطاعت و بندگى
- 332. مسؤولیت رهبرى
- 333. روانشناسى مؤمن
- 334. یاد مرگ و آرزوها
- 335. آفات اموال
- 336. مسؤولیت وعده دادن
- 337. ضرورت عمل گرایى
- 338. اقسام علم
- 339. قدرت و حاکمیت اندیشه
- 340. ارزش پاکدامنى و شکرگزارى
- 341. روز دردناک ظالم
- 342. راه بی نیازى
- 343. شناخت مردم و ضدّ ارزشها
- 344. ضرورت توجّه به فنا پذیرى دنیا
- 345. یکى از راههاى پاک ماندن
- 346. مشکلات درخواست کردن
- 347. جایگاه ستایش
- 348. سختترین گناه
- 349. الگوى انسان کامل
- 350. روانشناسى مردان ستمکار
-
حکمت های 351 تا 400
- 351. امیدوارى در سختی ها
- 352. اعتدال در پرداخت به امور خانواده
- 353. بزرگترین عیب
- 354. روش تبریک گفتن در تولّد فرزند
- 355. پرهیز از تجمّل گرایى
- 356. قدرت خداوند در روزى رسانى
- 357. روش تسلیت گفتن
- 358. مسؤولیت نعمتها
- 359. راه خودسازى
- 360. ضرورت پرهیز از بدگمانى
- 361. روش خواستن از خدا
- 362. ضرورت پرهیز از جدال و درگیرى
- 363. نشانه بی خردى
- 364. جایگاه پرسیدن
- 365. ارزشهاى اخلاقى
- 366. هماهنگى علم و عمل
- 367. روش برخورد با دنیا
- 368. فلسفه کیفر و پاداش
- 369. خبر از مسخ ارزشها
- 370. هدفدارى انسان و ضرورت تقوا
- 371. ارزشهاى والاى اخلاقى
- 372. عوامل استحکام دین و دنیا
- 373. مراحل امر به معروف و نهى از منکر
- 374. مراحل امر به معروف و نهى از منکر
- 375. مراحل شکست در مبارزه
- 376. سر انجام حق و باطل
- 377. ضرورت ترسیدن از عذاب الهى
- 378. آثار شوم بخل ورزى
- 379. اقسام روزى و پرهیز از حرص زدن
- 380. ضرورت یاد مرگ
- 381. ضرورت راز دارى و کنترل زبان
- 382. ارزش سکوت
- 383. تلاش در اطاعت و بندگى
- 384. راه چگونه زیستن
- 385. دنیا شناسى
- 386. ضرورت استقامت
- 387. شناخت خوبی ها و بدی ها
- 388. فقر زدایى و سلامت
- 389. ضرورت عمل گرایى
- 390. برنامه ریزى صحیح در زندگى
- 391. ضرورت ترک حرام و غفلت زدگ
- 392. راه شناخت انسانها (سخن گفتن)
- 393. روش برخورد با دنیا
- 394. ارزش سخن
- 395. ارزش قناعت
- 396. راه خوب زیستن
- 397. عطر خوب
- 398. ترک غرور و یاد مرگ
- 399. حقوق متقابل پدر و فرزند
- 400. شناخت واقعیتها و خرافات
-
حکمت های 401 تا 450
- 401. ضرورت هماهنگى با مردم
- 402. ضرورت موقعیت شناسى
- 403. پرهیز از کارهاى گوناگون
- 404. تفسیر لا حول و لا قوة الّا باللَّه
- 405. جاهلان متظاهر به دین
- 406. اخلاق تهیدستان و توانگران
- 407. ارزش عقل
- 408. سر انجام حق ستیزى
- 409. هماهنگى قلب و چشم
- 410. ارزش پرهیزگارى
- 411. احترام به استاد
- 412. راه خود سازى
- 413. راه تحمّل مصیبتها
- 414. راه تحمّل مصیبتها
- 415. دنیا شناسى
- 416. روش برخورد با دنیا
- 417. شرائط توبه و استغفار
- 418. ره آورد حلم
- 419. مشکلات انسان
- 420. راه درمان شهوت، و عفو اهانت کننده
- 421. ره آورد عقل
- 422. ارزش نیکوکارى
- 423. ره آورد خودسازى
- 424. ارزش عقل و بردبارى
- 425. مسؤولیت توانگران
- 426. دو چیز ناپایدار
- 427. جایگاه شکوه کردن
- 428. شناخت روز عید
- 429. اندوه سرمایهداران
- 430. اندوه زر اندوزى
- 431. اقسام روزى
- 432. ویژگی هاى دوستان خدا
- 433. ضرورت توجّه به فنا پذیرى لذّتها
- 434. آزمودن انسانها
- 435. ارزشهاى والاى اخلاقى
- 436. راه شناخت بزرگواران
- 437. شناخت عدل و بخشش
- 438. جهل و دشمنى
- 439. تعریف زهد و پارسایى
- 440. نقش خوابدیدنها در زندگى
- 441. تجربه کارى و شناخت مدیران
- 442. راه انتخاب شهرها براى زندگى
- 443. ویژگی هاى مالک اشتر
- 444. ارزش تداوم کار
- 445. انسان شناسى
- 446. ضرورت پرداخت دیون مردم
- 447. ضرورت فقه در تجارت
- 448. راه برخورد با مصیبتها
- 449. راه مبارزه با هوا پرستى
- 450. پرهیز از شوخى کردن
-
حکمت های 451 تا 480
- 451. روش برخورد با مردم
- 452. معیار شناخت فقر و غنا
- 453. علل انحراف زبیر
- 454. راه غرور زدایى
- 455. راه شناخت بزرگترین شاعر
- 456. بهاى جان آدمى
- 457. تشنگان مال و علم
- 458. نشانه هاى ایمان
- 459. شناخت جایگاه جبر و اختیار
- 460. ارزش صبر و تحمّل
- 461. غیبت نشانه ناتوانى
- 462. پرهیز از غرور زدگى در ستایش
- 463. دنیا براى آخرت است
- 464. سرانجام دردناک بنى امیه
- 465. ارزشهاى والاى انصار
- 466. دقّت در مشاهدات
- 467. وصف یکى از رهبران الهى
- 468. مسؤولیت سرمایهدارى
- 469. پرهیز از افراط و تفریط نسبت به امام علیه السّلام
- 470. تعریف توحید و عدل
- 471. شناخت جایگاه سخن و سکوت
- 472. دعاى باران
- 473. ارزش رنگ کردن و آرایش
- 474. ارزش عفّت و پاکدامنى
- 475. ارزش قناعت
- 476. راه کشور دارى
- 477. بزرگترین گناه
- 478. مسؤولیت آگاهان
- 479. بدترین دوست
- 480. آفت دوستى
خطبه های نهج البلاغه
- آغاز آفرینش آسمان و زمین و آفرینش آدم ان شالله بزودی تکمیل می شود
نامه های نهج البلاغه
-
نامه های 1 تا 10 نهج البلاغه
- 1. افشای سران ناکثین
- 2. تشکر از مجاهدان از جنگ برگشته
- 3. برخورد قاطعانه باخیانت کارگزاران
- 4. روش گزینش نیروهای عملکننده
- 5. هشدار از استفاده ناروای بیتالمال
- 6. علل مشروعیت حکومت امام
- 7. افشای چهره نفاق معاویه و مشروعیت بیعت
- 8. وادار ساختن معاویه به بیعت
- 9. افشای دشمنیهای قریش و استقامت پیامبر
- 10. افشای چهره معاویه
- نامه های 11 تا 20 نهج البلاغه
- نامه های 21 تا 30 نهج البلاغه
- نامه های 31 تا 40 نهج البلاغه
- نامه های 41 تا 50 نهج البلاغه
- نامه های 51 تا 60 نهج البلاغه
- نامه های 61 تا 70 نهج البلاغه
-
نامه های 71 تا 79 نهج البلاغه
- 20.برخورد قاطع با متخلف
- 22.پرهیز از غم و شادی برای دنیا
- 23.وصیت امیرالمؤمنین هنگام شهادت
- 24.وصیت امیرالمؤمنین در اموال شخصى
- 25.بخش اول: توصیههای اخلاقی به ماموران زکات
- 26.بخش اول: اخلاق کارگزاران نظام اسلامی
- 27.بخش اول: حسن خلق و عدالت کارگزاران
- 28. بخش اول: پاسخ به ادعاهاى دروغین معاویه
- 29.هشدار به مخالفان حکومت حق
تقویم و اوقات شرعی
حدیث روزانه
رسول خدا صلي الله عليه واله می فرمایند :
هیچ قطرهای نزد خداوند متعال محبوبتر از قطرۀ خون ریخته شده در راه او نیست.
مَا مِنْ قَطْرَةٍ أحَبُّ إلَی اللهِ عَزَّ وَجَلَّ مِنْ قَطرَةِ دَمٍ فِی سَبِیلِ اللهِ.
وسائل الشیعه، جلد 15، صفحه 14
حکمت روز
حکمت 247 نهج البلاغه
بخشش بیش از خویشاوندى محبّت آورد.
نمایش متن عربی حکمت
الْكَرَمُ أَعْطَفُ مِنَ الرَّحِمِ
تقویم شیعه
2. شهادت شهيد اول(شيخ محمد بن مكي العاملي)(786ق)به نقلي
- دانلود نرم افزار نهج البلاغه برای آندروید 1401/03/08
- باد صبا برنامه تقویم اذان گو 1401 1401/05/30
- دانلود اپلیکیشن زائر 1401/05/30
- شباهت قوم بنی اسماعیل و بنی اسرائیل 1392/07/13
- عسکری درست است یا عسگری ؟ 1395/09/18
- تاريخ واقعه عاشورا از مدينه تا شهادت 1393/03/07
- نامه عمل 1395/03/05
- کبر و غرور 1395/05/20
- احترام به والدین 1394/10/30
- نجف اشرف 1392/12/03
- کاظمین 1392/12/22
- دمشق ـ بارگاه حضرت زینب و حضرت رقیه 1393/02/20
- حجر بن عدي 1393/02/21
- زهیربن قین 1393/06/24
- حضرت عباس علیه السلام 1392/12/20
برنامه های مجمع
در تمام رده های سنی
در رشته های :
خواهران : چهارشنبه ها ساعت 19
برادران : چهارشنبه ها ساعت 21:30
همراه با سخنرانی استاد حوزه
آمار بازدید و محتویات
تعداد افراد آنلاین : 305
تعداد بازدید امروز : 1,506,558
تعداد احادیث و روایات : 4,142
تعداد مقالات سایت : 16
تعداد بقاع متبرکه : 15
تعداد سخنرانی ها : 45
تعداد اشعار دوبیتی : 2,547
تعداد شخصیت ها : 7
- اصفهان ـ زینبیه
روبروی حرم مطهر حضرت زینب - 0913 320 38 33
- 0913 805 55 04