خطبه -36 نهج البلاغه : کتبه للأشتر النخعی رحمه الله،

حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند:

در میان متن کلمه , عبارت را جستجو کن.
تعداد بازدید این مطلب : 17076                                           تعداد مطالب یافت شده : 1

کتبه للأشتر النخعی رحمه الله،

به نام خداوند بخشنده مهربان، این فرمان بنده خدا علی امیر مومنان، به مالک‏اشتر پسر حارث است، در عهدی که با او دارد، هنگامی که او را به فرمانداری مصر برمی‏گزیند تا خراج آن دیار را جمع آورد، و با دشمنانش نبرد کند، کار مردم را اصلاح، و شهرهای مصر را آباد سازد. ضرورت خودسازی او را به ترس از خدا فرمان می‏دهد، و اینکه اطاعت خدا را بر دیگر کارها مقدم دارد، و آنچه که در کتاب خدا آمده، از واجبات و سنتها را پیروی کند، دستوراتی که جز با پیروی آن رستگار نخواهد شد، و جز با نشناختن و ضایع کردن آن جنایتکار نخواهد گردید. به او فرمانی می‏دهد که خدا را با دل و دست و زبان یاری کند، زیرا خداوند پیروزی کسی را تضمین کند که او را یاری دهد، و بزرگ دارد آن کس را که او بزرگ شمارد. و به او فرمان می‏دهد تا نفس خود را از پیروی آرزوها باز دارد، و به هنگام سرکش رامش نماید، که (همانا نفس همواره به بدی وامی‏دارد جز آنکه خدا رحمت آورد.) پس ای مالک بدان! من تو را به سوی شهرهایی فرستادم که پیش از تو دولتهای عادل یا ستمگری بر آن حکم راندند، و مردم در کارهای تو چنان می‏نگرند که تو در کارهای حاکمان پیش از خود می‏نگری، و درباره تو آن می‏گویند که تو نسبت به زمامداران گذشته می‏گویی، و همانا نیکوکاران را به نام نیکی توان شناخت که خدا از آنان بر زبان بندگانش جاری ساخت. پس نیکوترین اندوخته تو باید اعمال صالح و درست باشد، هوای نفس را در اختیار گیر، و از آنچه حلال نیست خویشتن داری بکن، زیرا بخل ورزیدن به نفس خویش، آن است که در آنچه دوست دارد، یا برای او ناخوشایند است، راه انصاف پیمایی. اخلاق رهبری (روش برخورد با مردم) مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار ده، و با همه دوست و مهربان باش. مبادا هرگز، چونان حیوان شکاری باشی که خوردن آنان را غنیمت دانی، زیرا مردم دو دسته‏اند، دسته‏ای برادر دینی تو، و دسته دیگر همانند تو در آفرینش می‏باشند، اگر گناهی از آنان سر می‏زند، یا علتهایی بر آنان عارض می‏شود، یا خواسته و ناخواسته، اشتباهی مرتکب می‏گردند، آنان را ببخشای و بر آنان آسان گیر، آن گونه که دوست داری خدا تو را ببخشاید و بر تو آسان گیرد. همانا تو از آنان برتر، و امام تو از تو برتر، و خدا بر آن کس که تو را فرمانداری مصر داد والاتر است، که انجام امور مردم مصر را به تو واگذارده، و آنان را وسیله آزمودن تو قرار داده است، هرگز با خدا مستیز، که تو را از کیفر او نجاتی نیست، و از بخشش و رحمت او بی‏نیاز نخواهی بود، بر بخشش دیگران پشیمان مباش، و از کیفر کردن شادی مکن، و از خشمی که توانی از آن رها گردی شتاب نداشته باش، به مردم نگو، به من فرمان دادند و من نیز فرمان می‏دهم، باید اطاعت شود، که این گونه خود بزرگ بینی دل را فاسد، و دین را پژمرده، و موجب زوال نعمتهاست. و اگر با مقام و قدرتی که داری، دچار تکبر یا خود بزرگ بینی شدی به بزرگی حکومت پروردگار که برتر از تو است بنگر، که تو را از آن سرکشی نجات می‏دهد، و تندروی تو را فرو می‏نشاند، و عقل و اندیشه‏ات را به جایگاه اصلی باز می‏گرداند. پرهیز از غرور و خودپسندی بپرهیز که در بزرگی خود را همانند خداوند پنداری، و در شکوه خداوندی همانند او دانی، زیرا خداوند هر سرکشی را خوار می‏سازد، و هر خودپسندی را بی‏ارزش می‏کند، با خدا و با مردم، و با خویشاوندان نزدیک، و با افرادی از رعیت خود که آنان را دوست داری، انصاف را رعایت کن. که اگر چنین نکنی ستم روا داشتی، و کسی که به بندگان خدا ستم روا دارد خدا بجای بندگانش دشمن او خواهد بود، و آن را که خدا دشمن شود، دلیل او را ستمکاری نعمت خدا را دگرگون نمی‏کند، و کیفر او را نزدیک نمی‏سازد، که خدا دعای ستمدیدگان را می‏شنود، و در کمین ستمکاران است. مردم‏گرایی، حق‏گرایی دوست داشتنی‏ترین چیزها در نزد تو، در حق میانه‏ترین، و در عدل فراگیرترین، و در جلب خشنودی مردم گسترده‏ترین باشد، که همانا خشم عمومی مردم خشنودی خواص را از بین می‏برد، اما خشم خواص را خشنودی همگان بی‏اثر می‏کند. خواص جامعه همواره بار سنگینی را بر حکومت تحمیل می‏کنند زیرا در روزگار سختی یاریشان کمتر، و در اجرای عدالت از همه ناراضی‏تر، و در خواسته هایشان پافشارتر، و در عطا و بخشش‏ها کم‏سپاس‏تر، و به هنگام منع خواسته ها دیر عذر پذیرتر، و در برابر مشکلات کم‏استقامت تر می‏باشند. در صورتیکه ستونهای استوار دین، و اجتماعات پرشور مسلمین، و نیروهای ذخیره دفاعی، عموم مردم می‏باشند، پس به آنها گرایش داشته و اشتیاق تو با آنان باشد. ضرورت رازداری از رعیت، آنان که عیبجوترند از خود دور کن، زیرا مردم عیوبی دارند که والی در پنهان داشتن آن از همه سزاوارتر است، پس مبادا آنچه بر تو پنهان است آشکار گردانی، و آنچه که هویداست بپوشانی، که داوری در آنچه از تو پنهان است با خدای جهان می‏باشد، پس چندان که می‏توانی زشتی‏ها را بپوشان، تا آن را که دوست داری بر رعیت پوشیده ماند خدا بر تو بپوشاند، گره هر کینه‏ای را در مردم بگشای، و رشته هر نوع دشمنی را قطع کن، و از آنچه که در نظر روشن نیست کناره گیر، در تصدیق سخن‏چین شتاب مکن، زیرا سخن‏چین گرچه در لباس اندرزدهنده ظاهر می‏شود اما خیانتکار است. جایگاه صحیح مشورت بخیل را در مشورت کردن، دخالت نده، که تو را از نیکوکاری باز می‏دارد، و از تنگدستی می‏ترساند، ترسو را در مشورت کردن دخالت نده، که در انجام کارها روحیه تو را سست می‏کند. حریص را در مشورت کردن دخالت نده، که حرص را با ستمکاری در نظرت زینت می‏دهد. همانا بخل و ترس و حرص، غرائز گوناگونی هستند که ریشه آنها بدگمانی به خدای بزرگ است. بدترین وزیران تو، کسی است که پیش از تو وزیر بدکاران بوده، و در گناهان آنان شرکت داشت، پس مبادا چنین افرادی محرم راز تو باشند، زیرا که آنان یاوران گناهکاران، و یاری دهندگان ستمکارانند، تو باید جانشینانی بهتر از آنان داشته باشی که قدرت فکری امثال آنها را داشته اما گناهان و کردار زشت آنها را نداشته باشند. کسانی که ستمکاری را بر ستمی یاری نکرده، و گناهکاری را در گناهی کمک نرسانده باشند، هزینه این گونه از افراد بر تو سبک‏تر، و یاریشان بهتر، و مهربانیشان بیشتر، و دوستی آنان جز با تو کمتر است، آنان را از خواص، و دوستان نزدیک، و رازداران خود قرار ده، سپس از میان آنان افرادی را که در حق‏گویی از همه صریح‏ترند، و در آنچه را که خدا برای دوستانش نمی‏پسندد تو را مددکار نباشند، انتخاب کن، چه خوشایند تو باشد یا ناخوشایند. اصول روابط اجتماعی رهبران تا می‏توانی با پرهیزکاران و راستگویان بپیوند، و آنان را چنان پرورش ده که تو را فراوان نستایند، و تو را برای اعمال زشتی که انجام نداده‏ای تشویق نکنند، که ستایش بی‏اندازه خودپسندی می‏آورد، و انسان را به سرکشی وامی‏دارد. هرگز نیکوکار و بدکار در نظرت یکسان نباشند. زیرا نیکوکاری در نیکوکاری بی‏رغبت، و بدکاران در بدکاری تشویق می‏گردند، پس هر کدام از آنان را بر اساس کردارشان پاداش ده. بدان ای مالک! هیچ وسیله‏ای برای جلب اعتماد والی به رعیت بهتر از نیکوکاری به مردم، و تخفیف مالیات، و عدم اجبار مردم به کاری که دوست ندارند، نمی‏باشد، پس در این راه آنقدر بکوش تا به وفاداری رعیت، خوشبین شوی، که این خوشبینی بار سنگین رنج‏آور مشکلات را از تو برمی‏دارد، پس به آنان که بیشتر احساس کردی بیشتر خوشبین باش، و به آنان که بدرفتاری نمودی بدگمان‏تر باش. و آداب پسندیده‏ای را که بزرگان این امت به آن عمل کردند، و ملت اسلام با آن پیوند خورده، و رعیت با آن اصلاح شدند، بر هم مزن، و آدابی که به سنتهای خوب گذشته زیان وارد می‏کند، پدید نیاور، که پاداش برای آورنده سنت، و کیفر آن برای تو باشد که آنها را درهم شکستی. با دانشمندان، فراوان گفتگو کن، و با حکیمان فراوان بحث کن، که مایه آبادانی و اصلاح شهرها، و برقراری نظم و قانونی است که در گذشته نیز وجود داشت. شناخت اقشار گوناگون اجتماعی ای مالک بدان! مردم از گروههای گوناگونی می‏باشند که اصلاح هر یک جز با دیگری امکان ندارد، و هیچ یک از گروهها از گروه دیگر بی‏نیاز نیست. از آن قشرها، لشگریان خدا، و نویسندگان عمومی و خصوصی، قضات دادگستر، کارگزاران عدل و نظم اجتماعی، جزیه‏دهندگان، پرداخت کنندگان مالیات، تجار و بازرگانان، صاحبان صنعت و پیشه‏وران، و طبقه پایین جامعه از نیازمندان و مستمندان می‏باشند، که برای هر یک خداوند سهمی مقرر داشته، و مقدار واجب آن را در قرآن یا سنت پیامبر صلی الله علیه واله تعیین کرده، که پیمانی از طرف خداست و نگهداری آن بر ما لازم است. پس سپاهیان به فرمان خدا، پناهگاه استوار رعیت، و زینت و وقار زمامداران، شکوه دین، و راههای تحقق امنیت کشورند، امور مردم جز با سپاهیان استوار نگردد، و پایداری سپاهیان جز به خراج و مالیات رعیت انجام نمی‏شود که با آن برای جهاد با دشمن تقویت گردند، و برای اصلاح امور خویش به آن تکیه کنند، و نیازمندیهای خود را برطرف سازند. سپس سپاهیان و مردم، جز با گروه سوم نمی‏توانند پایدار باشند، و آن قضات، و کارگزاران دولت، و نویسندگان حکومتند، که قراردادها و معاملات را استوار می‏کنند، و آنچه به سود مسلمانان است فراهم می‏آورند، و در کارهای عمومی و خصوصی مورد اعتمادند. و گروههای یادشده بدون بازرگانان، و صاحبان صنایع نمی‏توانند دوام بیاورند، زیرا آنان وسائل زندگی را فراهم می‏آورند، و در بازارها عرضه می‏کنند، و بسیاری از وسایل زندگی را با دست می‏سازند که از توان دیگران خارج است. قشر دیگر، طبقه پایین از نیازمندان و مستمندانند که باید به آنها بخشش و یاری کرد. برای تمام اقشار گوناگون یادشده، در پیشگاه خدا گشایشی است، و همه آنان به مقداری که امورشان اصلاح شود بر زمامدار حقی مشخص دارند، و زمامدار از انجام آنچه خدا بر واجب کرده است نمی‏تواند موفق باشد جز آنکه تلاش فراوان نماید، و از خدا یاری بطلبد، و خود را برای انجام حق آماده سازد، و در همه کارها، آسان باشد یا دشوار، شکیبایی ورزد. برای فرماندهی سپاه کسی را برگزین که خیرخواهی او برای خدا و پیامبر صلی الله علیه واله و امام تو بیشتر، و دامن او پاکتر، شکیبایی او برتر باشد، از کسانی که دیر به خشم آید، و عذر پذیرتر باشد، و بر ناتوان رحمت آورد، و با قدرتمندان، با قدرت برخورد نماید، درشتی او را به تجاوز نکشاند، و ناتوانی او را از حرکت باز ندارد. سپس در نظامیان با خانواده‏ های ریشه‏دار، دارای شخصیت حساب‏شده، خاندانی پارسا، دارای سوابقی نیکو و درخشان، که دلاور و سلحشور و بخشنده و بلندنظرند، روابط نزدیک برقرار کن، آنان همه بزرگواری را در خود جمع کرده، و نیکی‏ها را در خود گرد آورده‏اند، پس در کارهای آنان بگونه‏ای بیندیش که پدری مهربان درباره فرزندش می‏اندیشد، و مبادا آنچه را که آنان را نیرومند می‏کند در دیده‏ات بزرگ جلوه کند، و نیکوکاری تو نسبت به آنان هرچند اندک باشد را خوار مپندار، زیرا نیکی آنان را به خیرخواهی تو خواند، و گمانشان رانسبت به تو نیکو گرداند، و رسیدگی به امور کوچک آنان را به اعتماد رسیدگی به کارهای بزرگشان وامگذار، زیرا نیکی اندک تو را جایگاهی است که از آن سود می‏برند و نیکی‏های بزرگ تو را جایی است که از آن بی‏نیاز نیستند. برگزیده‏ترین فرماندهان سپاه تو، کسی باشد که: از همه بیشتر به سربازان کمک رساند، و از امکانات مالی خود بیشتر در اختیارشان گذارد، به اندازه‏ای که خانواده هایشان در پشت جبهه، و خودشان در آسایش کامل باشند، تا در نبرد با دشمن، سربازان اسلام تنها به یک چیز بیندیشند. همانا مهربانی تو نسبت به سربازان، دلهایشان را به تو می‏کشاند، و همانا، روشنی چشم زمامداران، برقراری عدل در شهرها و آشکار شدن محبت مردم نسبت به والی است، که محبت دلهای رعیت جز با پاکی قلبها پدید نمی‏آید، و خیرخواهی آنان زمانی است که با رغبت و شوق پیرامون والی را گرفته، و حکومت بار سنگینی را بر دوش رعیت نگذاشته باشد، و طولانی شدن مدت زمامداری بر ملت ناگوار نباشد. پس آرزوهای سپاهیان را برآور، و همواره از آنان ستایش کن، و کارهای مهمی که انجام داده‏اند بر شمار، زیرا یادآوری کارهای ارزشمند آنان، شجاعان را برمی‏انگیزاند، و ترسوها را به تلاش وامی‏دارد، ان‏شاءالله. و در یک ارزشیابی دقیق، رنج و زحمات هر یک از آنان را شناسایی کن، و هرگز تلاش و رنج کسی را به حساب دیگری مگذار، و ارزش خدمت او را ناچیز مشمار، تا شرافت و بزرگی کسی موجب نگردد که کار کوچکش را بزرگ بشماری، یا گمنامی کسی باعث شود که کار بزرگ او را ناچیز بدانی مشکلاتی که در احکام نظامیان برای تو پدید می‏آید، و اموری که برای تو شبهه‏ناکند، به خدا، و رسول خدا صلی الله علیه واله بازگردان، زیرا خدا برای مردمی که علاقه داشت هدایتشان کند فرمود. (ای کسانی که ایمان آوردید، از خدا و رسول و امامانی که از شما هستند اطاعت کنید، و اگر در چیزی نزاع دارید، آن را به خدا و رسولش باز گردانید.) پس بازگرداندن چیزی به خدا یعنی عمل کردن به قرآن، و بازگرداندن به پیامبر صلی الله علیه واله یعنی عمل کردن به سنت او که وحدت بخش است، نه عامل پراکندگی. سپس از میان مردم! برترین فرد نزد خود را برای قضاوت انتخاب کن، کسانی که مراجعه فراوان، آنها را به ستوه نیاورد، و برخورد مخالفان با یکدیگر او را خشمناک نسازد، در اشتباهاتش پافشاری نکند، و بازگشت به حق پس از آگاهی برای او دشوار نباشد، طمع را از دل ریشه‏کن کند، و در شناخت مطالب با تحقیقی اندک رضایت ندهد، و در شبهات از همه بااحتیاط تر عمل کند، و در یافتن دلیل اصرار او از همه بیشتر باشد، و در مراجعه پیاپی شاکیان خسته نشود، در کشف امور از همه شکیباتر، و پس از آشکار شدن حقیقت در فصل خصومت از همه برنده‏تر باشد، کسی که ستایش فراوان او را فریب ندهد، و چربزبانی او را منحرف نسازد و چنین کسانی بسیار اندکند!! پس از انتخاب قاضی، هر چه بیشتر در قضاوتهای او بیندیش، و آنقدر به او ببخش که نیازهای او برطرف گردد، و به مردم نیازمند نباشد، و از نظر مقام و منزلت آنقدر او را گرامی دار که نزدیکان تو به نفوذ در او طمع نکنند، تا از توطئه آنان در نزد تو درامان باشد. در دستوراتی که دادم نیک بنگر که همانا این دین در دست بدکاران گرفتار آمده بود، که با نام دین به هواپرستی پرداخته، و دنیای خود را به دست می‏آوردند. سپس در امور کارمندانت بیندیش، و پس از آزمایش به کارشان بگمار، و با میل شخصی، و بدون مشورت با دیگران آنان را به کارهای مختلف وادار نکن، زیرا نوعی ستمگری و خیانت است. کارگزاران دولتی را از میان مردمی باتجربه و باحیا، از خاندانهای پاکیزه و باتقوی، که در مسلمانی سابقه درخشانی داردند انتخاب کن، زیرا اخلاق آنان گرامی‏تر، و آبرویشان محفوظتر، و طمع‏ورزیشان کمتر، و آینده‏نگری آنان بیشتر است. سپس روزی فراوان بر آنان ارزانی دار، که با گرفتن حقوق کافی در اصلاح خود بیشتر می‏کوشند، و با بی‏نیازی، دست به اموال بیت‏المال نمی‏زنند، و اتمام حجتی است بر آنان اگر فرمانت را نپذیرند یا در امانت تو خیانت کنند. سپس رفتار کارگزاران را بررسی کن، و جاسوسانی راستگو، و وفاپیشه بر آنان بگمار، که مراقبت و بازرسی پنهانی تو از کار آنان، سبب امانتداری، و مهربانی با رعیت خواهد بود. و از همکاران نزدیکت سخت مراقبت کن، و اگر یکی از آنان دست به خیانت زد، و گزارش جاسوسان تو هم آن خیانت را تایید کرد، به همین مقدار گواهی قناعت کرده او را با تازیانه کیفر کن، و آنچه از اموال که در اختیار دارد از او بازپس گیر، سپس او را خوار دار، و خیانتکار بشمار، و طوق بدنامی به گردنش بیافکن. مالیات و بیت‏المال را بگونه‏ای وارسی کن که صلاح مالیات دهندگان باشد، زیرا بهبودی مالیات و مالیات دهندگان، عامل اصلاح امور دیگر اقشار جامعه می‏باشد، و تا امور مالیات دهندگان اصلاح نشود کار دیگران نیز سامان نخواهد گرفت. زیرا همه مردم نان‏خور مالیات و مالیات دهندگانند، باید تلاش تو در آبادانی زمین بیشتر از جمع‏آوری خراج باشد که خراج جز با آبادانی فراهم نمی‏گردد، و آن کس که بخواهد خراج را بدون آبادانی مزارع به دست آورد، شهرها را خراب، و بندگان خدا را نابود، و حکومتش جز اندک مدتی دوام نیاورد. پس اگر مردم شکایت کردند، از سنگینی مالیات، یا آفت‏زدگی، یا خشک شدن آب چشمه ها، یا کمی باران، یا خراب شدن زمین در سیلابها، یا خشکسالی، در گرفتن مالیات به میزانی تخفیف ده تا امورشان سامان گیرد، و هرگز تخفیف دادن در خراج تو را نگران نسازد. زیرا آن، اندوخته‏ای است که در آبادانی شهرهای تو، و آراستن ولایتهای تو نقش دارد، و رعیت تو را می‏ستایند، و تو از گسترش عدالت میان مردم خشنود خواهی شد، و به افزایش قوت آنان تکیه خواهی کرد، بدانچه در نزدشان اندوختی و به آنان بخشیدی، و با گسترش عدالت در بین مردم، و مهربانی با رعیت، به آنان اطمینان خواهی داشت. آنگاه اگر در آینده کاری پیش آید و به عهده‏شان بگذاری، با شادمانی خواهند پذیرفت، زیرا عمران و آبادی قدرت تحمل مردم را زیاد می‏کند. همانا ویرانی زمین به جهت تنگدستی کشاورزان است که به آینده حکومتشان اعتماد ندارند، و از تاریخ گذشتگان عبرت نمی‏گیرند. سپس در امور نویسندگان و منشیان به درستی بیندیش، و کارهایت را به بهترین آنان واگذار، و نامه های محرمانه، که دربردارنده سیاستها و اسرار تو است، از میان نویسندگان به کسی اختصاص ده که صالح‏تر از دیگران باشد، کسی که گرامی داشتن او را به سرکشی و تجاوز نکشاند تا در حضور دیگران با تو مخالفت کند، و در رساندن نامه کارگزارانت به تو، یا رساندن پاسخهای تو به آنان کوتاهی نکند، و در آنچه برای تو می‏ستاند یا از طرف تو به آنان تحویل می‏دهد. فراموشکار نباشد. و در تنظیم هیچ قراردادی سستی نورزد، و در برهم زدن قراردادی که به زیان توست کوتاهی نکند، و منزلت و قدر خویش را بشناسد، همانا آنکه از شناخت قدر خویش عاجز باشد، در شناخت قدر دیگران جاهل‏تر است مبادا در گزینش نویسندگان و منشیان، بر تیزهوشی و اطمینان شخصی و خوش‏باوری خود تکیه نمایی، زیرا افراد زیرک با ظاهرسازی و خوش خدمتی، نظر زمامداران را به خود جلب می‏نمایند، که در پس این ظاهرسازی‏ها، نه خیرخواهی وجود دارد، و نه از امانتداری نشانی یافت می‏شود. لکن آنها را با خدماتی که برای زمامداران شایسته و پیشین انجام داده‏اند بیازمای، به کاتبان و نویسندگانی اعتماد داشته باش که در میان مردم آثاری نیکو گذاشته، و به امانتداری از همه مشهورترند، که چنین انتخاب درستی نشان‏دهنده خیرخواهی تو برای خدا، و مردمی است که حاکم آنانی. برای هر یک از کارهایت سرپرستی برگزین که بزرگی کار بر او چیرگی نیابد، و فراوانی کار او را درمانده نسازد، و بدان که هرگاه در کار نویسندگان و منشیان تو کمبودی وجود داشته باشد که تو بی‏خبر باشی خطرات آن دامنگیر تو خواهد بود. سپس سفارش مرا به بازرگانان و صاحبان صنایع بپذیر، و آنها را به نیکوکاری سفارش کن، بازرگانانی که در شهر ساکنند، یا آنان که همواره در سیر و کوچ کردن می‏باشند، و بازرگانانی که با نیروی جسمانی کار می‏کنند، چرا که آنان منابع اصلی منفعت، و پدیدآورندگان وسایل زندگی و آسایش، و آورندگان وسایل زندگی از نقاط دوردست و دشوار می‏باشند، از بیابانها و دریاها، و دشتها و کوهستانها، جاهای سختی که مردم در آن اجتماع نمی‏کنند، یا برای رفتن به آنجاها شجاعت ندارند. بازرگانان مردمی آرامند، و از ستیزه‏جویی آنان ترسی وجود نخواهد داشت، مردمی آشتی‏طلبند که فتنه‏انگیزی ندارند، در کار آنها بیندیش چه در شهری باشند که تو به سر می‏بری، یا در شهرهای دیگر، با توجه به آنچه که تذکر دادم این را هم بدان که در میان بازرگانان، هستند کسانی که تنگنظر و بدمعامله و بخیل و احتکارکننده‏اند، که تنها با زورگوئی به سود خود می‏اندیشند. و کالا را به هر قیمتی که می‏خواهند می‏فروشند، که این سودجوئی و گران‏فروشی برای همه افراد جامعه زیانبار، و عیب بزرگی بر زمامدار است. پس از احتکار کالا جلوگیری کن، که رسول خدا صلی الله علیه واله از آن جلوگیری می‏کرد، باید خرید و فروش در جامعه اسلامی، به سادگی و با موازین عدالت انجام گیرد، با نرخهایی که بر فروشنده و خریدار زیانی نرساند، کسی که پس از منع تو احتکار کند، او را کیفر ده تا عبرت دیگران شود اما در کیفر او اسراف نکن. سپس خدا را! خدا را! در خصوص طبقات پایین و محروم جامعه که هیچ چاره‏ای ندارند، از زمین‏گیران، نیازمندان، گرفتاران، دردمندان، همانا در این طبقه محروم گروهی خویشتن‏داری نموده، و گروهی به گدایی دست نیاز برمی‏دارند، پس برای خدا پاسدار حقی باش که خداوند برای این طبقه معین فرموده است، بخشی از بیت‏المال، و بخشی از غله های زمینهای غنیمتی اسلام را در هر شهری به طبقات پایین اختصاص ده، زیرا برای دورترین مسلمانان همانند نزدیکترینشان سهمی مساوی وجود دارد و تو مسوول رعایت آن می‏باشی، مبادا سرمستی حکومت تو را از رسیدگی به آنان بازدارد، که هرگز انجام کارهای فراوان و مهم عذری برای ترک مسوولیتهای کوچک‏تر نخواهد بود، همواره در فکر مشکلات آنان باش، و از آنان روی برمگردان، به ویژه امور کسانی را از آنان بیشتر رسیدگی کن که از کوچکی به چشم نمی‏آیند و دیگران آنان را کوچک می‏شمارند و کمتر به تو دسترسی دارند، برای این گروه از افراد مورد اطمینان خود که خداترس و فروتنند انتخاب کن، تا پیرامونشان تحقیق و مسائل آنان را به تو گزارش کنند. سپس در رفع مشکلاتشان بگونه‏ای عمل کن که در پیشگاه خدا عذری داشته باشی، زیرا این گروه، در میان رعیت بیشتر از دیگران به عدالت نیازمندند، و حق آنان را بگونه‏ای بپرداز که در نزد خدا معذور باشی، از یتیمان خردسال، و پیران سالخورده که راه چاره‏ای ندارند. و دست نیاز برنمی‏دارند، پیوسته دلجویی کن که مسوولیتی سنگین بر دوش زمامداران است. اگرچه حق، تمامش سنگین است اما خدا آن را بر مردمی آسان می‏کند که آخرت می‏طلبند، نفس را به شکیبایی وامی‏دارند، و به وعده های پروردگار اطمینان دارند. پس بخشی از وقت خود را به کسانی اختصاص ده که به تو نیاز دارند، تا شخصا به امور آنان رسیدگی نمایی، و در مجلس عمومی با آنان بنشین و در برابر خدایی که تو را آفریده فروتن باش، و سربازان و یاران و نگهبانان خود را از سر راهشان دور کن تا سخنگوی آنان بدون اضطراب در سخن گفتن با تو گفتگو کند، من از رسول خدا صلی الله علیه واله بارها شنیدم که می‏فرمود: (ملتی که حق ناتوانان را از زورمندان، بی اضطراب و بهانه‏ای بازنستاند، رستگار نخواهد شد.) پس درشتی و سخنان ناهموار آنان را بر خود هموار کن، و تنگخویی و خود بزرگ بینی را از خود دور ساز تا خدا درهای رحمت خود را به روی تو بگشاید، و تو را پاداش اطاعت ببخشاید، آنچه به مردم می‏بخشی بر تو گوارا باشد، و اگر چیزی را از کسی باز می‏داری با مهربانی و پوزش خواهی همراه باشد. اخلاق اختصاصی رهبری بخشی از کارها بگونه‏ای است که خود باید انجام دهی، مانند پاسخ دادن به کارگزاران دولتی، در آنجا که منشیان تو از پاسخ دادن به آنها درمانده‏اند و دیگر، برآوردن نیاز مردم در همان روزی که به تو عرضه می‏دارند، و یارانت در رفع نیاز آنان ناتوانند، کار هر روز را در همان روز انجام ده، زیرا هر روزی، کاری مخصوص به خود دارد. نیکوترین وقتها و بهترین ساعات شب و روزت را برای خود و خدای خود انتخاب کن، اگرچه همه وقت برای خداست، آنگاه که نیت درست و رعیت در آسایش قرار داشته باشد. از کارهایی که به خدا اختصاص دارد و باید بااخلاص انجام دهی، انجام واجباتی است که ویژه پروردگار است، پس در بخشی از شب و روز، تن را به پرستش خدا اختصاص ده، و آنچه تو را به خدا نزدیک می‏کند بی عیب و نقصانی انجام ده، اگر چه دچار خستگی جسم شوی. هنگامی که نماز به جماعت می‏خوانی، نه با طولانی کردن نماز مردم را بپراکنی و نه آنکه آن را تباه سازی، زیرا در میان مردم، بیمار یا صاحب حاجتی وجود دارد، آنگاه که پیامبر صلی الله علیه واله مرا به یمن می‏فرستاد از او پرسیدم، با مردم چگونه نماز بخوانم؟ فرمود: (در حد توان ناتوانان نماز بگذار و بر مومنان مهربان باش.) هیچگاه خود را فراوان از مردم پنهان مدار، که پنهان بودن والیان، نمونه‏ای از تنگخویی و کم‏اطلاعی در امور جامعه می‏باشد. نهان شدن از رعیت، زمامداران را از دانستن آنچه بر آنان پوشیده است باز می‏دارد، پس کار بزرگ، اندک، و کار اندک بزرگ جلوه می‏کند، زیبا زشت، و زشت زیبا می‏نماید، و باطل به لباس حق درآید، همانا زمامدار، آنچه را که مردم از او پوشیده دارند نمی‏داند، و حق را نیز نشانه‏ای نباشد تا با آن راست از دروغ شناخته شود، و تو به هر حال یکی از آن دو نفر می‏باشی: یا خود را برای جانبازی در راه حق آماده کردی پس نسبت به حق واجبی که باید بپردازی یا کار نیکی که باید انجام دهی ترسی نداری، پس چرا خود را پنهان می‏داری؟ و یا مردی بخیل و تنگ‏نظری، پس مردم چون تو را بنگرند مایوس‏شده از درخواست کردن بازمانند. با اینکه بسیاری از نیازمندیهای مردم رنجی برای تو نخواهد داشت، که شکایت از ستم دارند یا خواستار عدالتند، یا در خرید و فروش خواهان انصافند. اخلاق رهبری با خویشاوندان همانا زمامداران را خواص و نزدیکانی است که خودخواه و چپاولگرند، و در معاملات انصاف ندارند، ریشه ستمکاریشان را با بریدن اسباب آن بخشکان، و به هیچکدام از اطرافیان و خویشاوندانت زمین را واگذار مکن، و بگونه‏ای با آنان رفتار کن که قراردادی به سودشان منعقد نگردد که به مردم زیان رساند، مانند آبیاری مزارع، یا زراعت مشترک، که هزینه های آن را بر دیگران تحمیل کنند، در آن صورت سودش برای آنان، و عیب و ننگش در دنیا و آخرت برای تو است. حق را مال هر کس که باشد، نزدیک یا دور بپرداز، و در این کار شکیبا باش، و این شکیبایی را به حساب خدا بگذار، گرچه اجرای حق مشکلاتی برای نزدیکانت فراهم آورد، تحمل سنگینی آن را به یاد قیامت بر خود هموار ساز. و هرگاه رعیت بر تو بدگمان گردد، افشاگری نموده عذر خویش را آشکارا در میان بگذار، و با اینکار از بدگمانی نجاتشان ده، که این کار ریاضتی برای خودسازی تو، و مهربانی کردن نسبت به رعیت است، و این پوزش خواهی تو آنان را به حق وامی‏دارد. روش برخورد با دشمن هرگز پیشنهاد صلح از طرف دشمن را که خشنودی خدا در آن است رد مکن، که آسایش رزمندگان، و آرامش فکری تو، و امنیت کشور در صلح تامین می‏گردد. لکن زنهار! زنهار! از دشمن خود پس از آشتی کردن، زیرا گاهی دشمن نزدیک می‏شود تا غافلگیر کند، پس دوراندیش باش، و خوشبینی خود را متهم کن. حال اگر پیمانی بین تو و دشمن منعقد گردید، یا در پناه خود او را امان دادی، به عهد خویش وفادار باش، و آنچه برعهده گرفتی امانت‏دار باش، و جان خود را سپر پیمان خود گردان، زیرا هیچ یک از واجبات الهی همانند وفای به عهد نیست که همه مردم جهان با تمام اختلافاتی که در افکار و تمایلات دارند، در آن اتفاق نظر داشته باشند. تا آنجا که مشرکین زمان جاهلیت به عهد و پیمانی که با مسلمانان داشتند وفادار بودند، زیرا که آینده ناگوار پیمان‏شکنی را آزمودند، پس هرگز پیمان‏شکن مباش، و در عهد خود خیانت مکن، و دشمن را فریب مده، زیرا کسی جز نادان بدکار، بر خدا گستاخی روا نمی‏دارد، خداوند عهد و پیمانی که با نام او شکل می‏گیرد با رحمت خود مایه آسایش بندگان، و پناهگاه امنی برای پناه‏آورندگان قرار داده است، تا همگان به حریم امن آن روی بیاورند. پس فساد، خیانت، فریب، در عهد و پیمان راه ندارد، مبادا قراردادی را امضا کنی که در آن برای دغلکاری و فریب راههایی وجود دارد، و پس از محکم‏کاری و دقت در قرارداد نامه، دست از بهانه‏جویی بردار، مبادا مشکلات پیمانی که بر عهده‏ات قرار گرفته، و خدا آن را بر گردنت نهاده، تو را به پیمان‏شکنی وادارد، زیرا شکیبایی تو در مشکلات پیمانها که امید پیروزی در آینده را به همراه دارد، بهتر از پیمان‏شکنی است که از کیفر آن می‏ترسی، و در دنیا و آخرت نمی‏توانی پاسخ‏گوی پیمان‏شکنی باشی. هشدارها اول- هشدار از خون ناحق از خونریزی بپرهیز، و از خون ناحق پروا کن، که هیچ چیز همانند خون ناحق کیفر الهی را نزدیک، مجازات را بزرگ، و نابودی نعمتها را سرعت، و زوال حکومت را نزدیک نمی‏گرداند، و روز قیامت خدای سبحان قبل از رسیدگی اعمال بندگان، نسبت به خونهای ناحق ریخته‏شده داوری خواهد کرد، پس با ریختن خونی حرام، حکومت خود را تقویت مکن. زیرا خون ناحق حکومت را سست، و پست، و بنیاد آن را برکنده به دیگری منتقل سازد، و تو، نه در نزد من، و نه در پیشگاه خداوند، عذری در خون ناحق نخواهی داشت چرا که کیفر آن قصاص است و از آن گریزی نیست، اگر به خطا خون کسی ریختی، یا تازیانه یا شمشیر، یا دستت دچار تندروی شد، که گاه مشتی سبب کشتن کسی می‏گردد، چه رسد به بیش از آن، مبادا غرور قدرت تو را از پرداخت خونبها به بازماندگان مقتول باز دارد! دوم- هشدار از خودپسندی مبادا هرگز! دچار خودپسندی گردی! و به خوبیهای خود اطمینان کنی، و ستایش را دوست داشته باشی، که اینها همه از بهترین فرصتهای شیطان برای هجوم آوردن به توست، و کردار نیک، نیکوکاران را نابود سازد. سوم- هشدار از منت گذاری مبادا هرگز! با خدمتهایی که انجام دادی بر مردم منت گذاری، یا آن چه را انجام داده‏ای بزرگ بشماری، یا مردم را وعده‏ای داده، سپس خلف وعده نمایی، منت نهادن، پاداش نیکوکاری را از بین می‏برد، و کاری را بزرگ شمردن، نور حق را خاموش گرداند، و خلاف وعده عمل کردن، خشم خدا و مردم را برمی‏انگیزاند که خدای بزرگ فرمود: (دشمنی بزرگ نزد خدا آنکه بگویید و عمل نکنید.) چهارم- هشدار از شتابزدگی مبادا هرگز! در کاری که وقت آن فرا نرسیده شتاب کنی، یا کاری که وقت آن رسیده سستی ورزی، و یا در چیزی که روشن نیست ستیزه‏جویی نمایی و یا در کارهای روشن کوتاهی کنی، تلاش کن تا هر کاری را در جای خود، و در زمان مخصوص به خود، انجام دهی. پنجم- هشدار از امتیازخواهی مبادا هرگز! در آنچه که با مردم مساوی هستی امتیازی خواهی، و از اموری که بر همه روشن است، غفلت نداشته باش، زیرا به هر حال نسبت به آن در برابر مردم مسئولی، و به زودی پرده از کارها یک سو رود، و انتقام ستمدیده از تو باز می‏گیرند، باد غرورت، جوشش خشمت، تجاوز دستت، تندی زبانت، را در اختیار خود گیر، و با پرهیز از شتابزدگی، و فروخوردن خشم، خود را آرامش ده تا خشم فرونشیند و اختیار نفس در دست تو باشد. و تو بر نفس مسلط نخواهی شد مگر با یاد فراوان قیامت، و بازگشت به سوی خدا. آنچه بر تو لازم است آن که، حکومتهای دادگستر پیشین، سنتهای باارزش گذشتگان، روشهای پسندیده رفتگان، و آثار پیامبر صلی الله علیه واله و واجباتی که در کتاب خداست، را همواره به یاد آوری، و به آنچه ما عمل کرده‏ایم پیروی کنی، و برای پیروی از فرامین این عهدنامه‏ای که برای تو نوشته‏ام، و با آن حجت را بر تو تمام کرده‏ام، تلاش کن، زیرا اگر نفس سرکشی کرد و بر تو چیره شد عذری نزد من نداشته باشی. از خداوند بزرگ با رحمت گسترده، و قدرت برترش در انجام تمام خواسته ها، درخواست می‏کنیم که به آنچه موجب خشنودی اوست ما و تو را موفق فرماید، که نزد او و خلق او، دارای عذری روشن باشیم، برخوردار از ستایش بندگان، یادگار نیک در شهرها، رسیدن به همه نعمتها، و کرامتها بوده، و اینکه پایان عمر من و تو را به شهادت و رستگاری ختم فرماید، که همانا به سوی او باز می‏گردیم، با درود به پیامبر اسلام صلی الله علیه واله و اهل بیت پاکیزه و پاک او، درودی فراوان و پیوسته. با درود.

لما ولاه علی مصر وأعمالها حین اضطرب أمرمحمد بن أبی بکر رحمه الله، وهو أطول عهد کتبه وأجمعه للمحاسن بسم الله الرحمن الرحیم هذا ما أمر به عبد الله علی أمیرالمؤمنین، مالک بن الحارث الأشتر فی عهده إلیه، حین ولاه مصر: جبایة خراجها، وجهاد عدوها، واستصلاح أهلها، وعمارة بلادها. أمره بتقوی الله، وإیثار طاعته، واتباع ما أمر به فی کتابه: من فرائضه وسننه، التی لا یسعد أحد إلا باتباعها، ولا یشقی إلا مع جحودها وإضاعتها، وأن ینصر الله سبحانه بیده وقلبه ولسانه، فإنه، جل اسمه، قد تکفل بنصر من نصره، وإعزاز من أعزه. وأمره أن یکسر نفسه من الشهوات، ویزعها عند الجمحات، فإن النفس أمارة بالسوء، إلا ما رحم الله. ثم اعلم یا مالک، أنی قد وجهتک إلی بلاد قد جرت علیها دول قبلک، من عدل وجور، وأن الناس ینظرون من أمورک فی مثل ما کنت تنظر فیه من أم ور الولاة قبلک، ویقولون فیک ما کنت تقول فیهم، إنما یستدل علی الصالحین بما یجری الله لهم علی ألسن عباده. فلیکن أحب الذخائر إلیک ذخیرة العمل الصالح، فاملک هواک، وشح بنفسک عما لا یحل لک، فإن الشح بالنفس الإنصاف منها فیما أحببت وکرهت. وأشعر قلبک الرحمة للرعیة، والمحبة لهم، واللطف بهم، ولا تکونن علیهم سبعاً ضاریاً تغتنم أکلهم، فإنهم صنفان: إما أخ لک فی الدین، وإما نظیر لک فی الخلق، یفرط منهم الزلل، وتعرض لهم العلل،یؤتی علی أیدیهم فی العمد والخطاء، فأعطهم من عفوک وصفحک مثل الذی تحب أن یعطیک الله من عفوه وصفحه، فإنک فوقهم، و والی الأمر علیک فوقک، والله فوق من ولاک! وقد استکفاک أمرهم، وابت لاک بهم. ولا تنصبن نفسک لحرب الله، فإنه لاید لک بنقمته، ولا غنی بک عن عفوه ورحمته. ولا تندمن علی عفو، ولا تبجحن بعقوبة، ولا تسرعن إلی بادرة وجدت منها مندوحةً، ولا تقولن: إنی مؤمر آمر فأطاع، فإن ذلک إدغال فی القلب، ومنهکة للدین، وتقرب من الغیر. وإذا أحدث لک ما أنت فیه من سلطانک أبهةً أو مخیلةً، فانظر إلی عظم ملک الله فوقک، وقدرته منک علی ما لا تقدر علیه من نفسک، فإن ذلک یطامن إلیک من طماحک، ویکف عنک من غربک، یفیء إلیک بما عزب عنک من عقلک! إیاک ومساماة الله فی عظمته، والتشبه به فی جبروته، فإن الله یذل کل جبار، ویهین کل مختال. أنصف الله وأنصف الناس من نفسک، ومن خاصة أهلک، ومن لک فیه هوی من رعیتک، فإنک إلا تفعل تظلم، ومن ظلم عباد الله کان الله خصمه دون عباده، ومن خاصمه الله أدحض حج ته، وکان لله حرباً حتی ینزع ویتوب. ولیس شیء أدعی إلی تغییر نعمة الله وتعجیل نقمته من إقامة علی ظلم، فإن الله سمیع دعوة المضطهدین، وهو للظالمین بالمرصاد. ولیکن أحب الأمور إلیک أوسطها فی الحق، وأعمها فی العدل، وأجمعها لرضی الرعیة، فإن سخط العامة یجحف برضی الخاصة، وإن سخط الخاصة یغتفر مع رضی العامة. ولیس أحد من الرعیة، أثقل علی الوالی مؤونةً فی الرخاء، وأقل معونةً له فی البلاء، وأکره للإنصاف، وأسأل بالإلحاف، وأقل شکراً عند الإعطاء، وأبطأ عذراً عند المنع، وأضعف صبراً عند ملمات الدهر من أهل الخاصة. وإنما عمود الدین، وجماع المسلمین، والعدة للأعداء، العامة من الأمة، فلیکن صغوک لهم، ومیلک معهم. ولیکن أبعد رعیتک منک، وأشنأهم عندک، أطلبهم لمعائب الناس، فإن فی الناس عیوباً، الوالی أحق من سترها، فلا تکشفن عما غاب عنک منها، فإنما علیک تطهیر ما ظهر لک، والله یحکم علی ما غاب عنک، فاستر العورة ما استطعت یستر الله منک ما تحب ستره من رعیتک. أطلق عن الناس عقدة کل حقد، واقطع عنک سبب کل وتر، وتغاب عن کل ما لا یضح لک، ولا تعجلن إلی تصدیق ساع، فإن الساعی غاش، وإن تشبه بالناصحین. ولا تدخلن فی مشورتک بخیلاً یعدل بک عن الفضل، ویعدک الفقر، ولا جباناً یضعفک عن الأمور، ولا حریصاً یزین لک الشره بالجور، فإن البخل والجبن والحرص غرائز شتی یجمعها سوء الظن بالله. شر وزرائک من کان للأشرار قبلک وزیراً، ومن شرکهم فی الآثام، فلا یکونن لک بطانةً، فإنهم أعوان الأثمة، وإخوان الظلمة، وأنت واجد منهم خیر الخلف ممن له مثل آرائهم ونفاذهم، ولیس علیه مثل آصارهم وأوزارهم و آثامهم، ممن لم یعاون ظالماً علی ظلمه، ولا آثماً علی إثمه: أولئک أخف علیک مؤونةً، وأحسن لک معونةً، وأحنی علیک عطفاً، وأقل لغیرک إلفاً، فاتخذ أولئک خاصةً لخلواتک حفلاتک، ثم لیکن آثرهم عندک أقولهم بمر الحق لک، وأقلهم مساعدةً فیما یکون منک مما کره الله لأولیائه، واقعاً ذلک من هواک حیث وقع. والصق بأهل الورع والصدق، ثم رضهم علی ألا یطروک ولا یبجحوک بباطل لم تفعله، فإن کثرة الإطراء تحدث الزهو، وتدنی من العزة. ولا یکونن المحسن والمسیء عندک بمنزلة سواء، فإن فی ذلک تزهیداً لأهل الإحسان فی الإحسان، تدریباً لأهل الإساءة علی الإساءة، وألزم کلا منهم ما ألزم نفسه. واعلم أنه لیس شیء بأدعی إلی حسن ظن راع برعیته من إحسانه إلیهم، وتخفیفه المؤونات علیهم، وترک استکراهه إیاهم علی ما لیس له قبلهم. فلیکن منک فی ذلک أمر یجتمع لک به حسن الظن برعیتک، فإن حسن الظن یقطع عنک نصباً طویلاً. وإن أحق من حسن ظنک به لمن حسن بلاؤک عنده، وإن أحق من ساء ظنک به لمن ساء بلاؤک عنده. ولا تنقض سنةً صالحةً عمل بها صدور هذه الأمة، واجتمعت بها الألفة، وصلحت علیها الرعیة. ولا تحدثن سنةً تضر بشیء من ماضی تلک السنن، فیکون الأجر بمن سنها، والوزر علیک بما نقضت منها. وأکثر مدارسة العلماء، ومناقشة الحکماء، فی تثبیت ما صلح علیه أمر بلادک، وإقامة ما استقام به الناس قبلک. واعلم أن الرعیة طبقات لا یصلح بعضه ا إلا ببعض، ولا غنی ببعضها عن بعض: فمنها جنود الله، منها کتاب العامة والخاصة، ومنها قضاة العدل، ومنها عمال الإنصاف والرفق، ومنها أهل الجزیة والخراج من أهل الذمة ومسلمة الناس، ومنها التجار وأهل الصناعات، ومنها الطبقة السفلی من ذوی الحاجة والمسکنة، وکل قد سمی الله سهمه، ووضع علی حده وفریضتهً فی کتابه أو سنة نبیه -صلی الله علیه وآله و سلم- عهداً منه عندنا محفوظاً. فالجنود، بإذن الله، حصون الرعیة، وزین الولاة، وعز الدین، وسبل الأمن، ولیس تقوم الرعیة إلا بهم. ثم لا قوام للجنود إلا بما یخرج الله لهم من الخراج الذی یقوون به فی جهاد عدوهم، ویعتمدون علیه فیما یصلحهم، ویکون من وراء حاجتهم. ثم لا قوام لهذین الص نفین إلا بالصنف الثالث من القضاة والعمال والکتاب، لما یحکمون من المعاقد، ویجمعون من المنافع، ویؤتمنون علیه من خواص الأمور وعوامها. ولا قوام لهم جمیعاً إلا بالتجار وذوی الصناعات، فیما یجتمعون علیه من مرافقهم، ویقیمونه من أسواقهم، ویکفونهم من الترفق بأیدیهم ما لا یبلغه رفق غیرهم. ثم الطبقة السفلی من أهل الحاجة والمسکنة الذین یحق رفدهم ومعونتهم. وفی الله لکل سعة، ولکل علی الوالی حق بقدر ما یصلحه. ولیس یخرج الوالی من حقیقة ما ألزمه الله من ذلک إلا بالإهتمام والإستعانة بالله، وتوطین نفسه علی لزوم الحق. والصبر علیه فیما خف علیه أو ثقل. فول من جنودک أنصحهم فی نفسک لله ولرسوله ولإمامک، وأنقاهم جیباً، وأفضلهم حلماً ممن یبطیء عن الغضب، ویستریح إلی العذر، ویرأف بالضعفاء، وینبو علی الأقویاء، وممن لا یثیره العنف، ولا یقعد به الضعف. ثم الصق بذوی المروءات والأحساب، وأهل البیوتات الصالحة، والسوابق الحسنة، ثم أهل النجدة والشجاعة، والسخاء والسماحة، فإنهم جماع من الکرم، وشعب من العرف. ثم تفقد من أمورهم ما یتفقده الوالدان من ولدهما، ولا یتفاقمن فی نفسک شیء قویتهم به، ولا تحقرن لطفاً تعاهدتهم به وإن قل، فإنه داعیة لهم إلی بذل النصیحة لک، وحسن الظن بک. ولا تدع تفقد لطیف أمورهم اتکالاً علی جسیمها، فإن للیسیر من لطفک موضعاً ینتفعون به، وللجسیم موقعاً لا یستغنون عنه. ولیکن آثر رؤوس جندک عندک من واساهم فی معونته، وأفضل علیهم من جدته بما یسعهم یسع من وراءهم من خلوف أهلیهم، حتی یکون همهم هماً واحداً فی جهاد العدو، فإن عطفک علیهم یعطف قلوبهم علیک. وإن أفضل قرة عین الولاة استقامة العدل فی البلاد، وظهور مودة الرعیة. وإنه لا تظهر مودتهم إلا بسلامة صدورهم، ولا تصح نصیحتهم إلا بحیطتهم علی ولاة الأمور، وقلة استثقال دولهم، وترک استبطاء انقطاع مدتهم. فافسح فی آمالهم، وواصل فی حسن الثناء علیهم، وتعدید ما أبلی ذووالبلاء منهم، فإن کثرة الذکر لحسن أفعالهم تهز الشجاع، وتحرض الناکل، إن شاء الله. ثم اعرف لکل امریء منهم ما أبلی، ولا تضمن بلاء امریء إلی غیره، ولا تقصرن به دون غایة بلائه، ولا یدعونک شرف امریء إلی أن تعظم من بلائه ما کان صغیراً، ولاضعة امریء إلی أن تستصغر من بلائه ماکان عظیماً. واردد إلی الله ورسوله ما یضلعک من الخطوب، ویشتبه علیک من الأمور، فقد قال الله سبحانه لقوم أحب إرشادهم: (یا أیها الذین آمنوا أطیعوا الله وأطیعوا الرسول وأولی الأمر منکم فإن تنازعتم فی شیء فردوه إلی الله والرسول)، فالرد إلی الله: الأخذ بمحکم کتابه، والرد إلی الرسول: الأخذ بسنته الجامعة غیر المفرقة. ثم اختر للحکم بین الناس أفضل رعیتک فی نفسک، ممن لا تضیق به الأمور، ولا تمحکه الخصوم، ولا یتمادی فی الزلة، ولا یحصر من الفیء إلی الحق إذا عرفه، ولا تشرف نفسه علی طمع، ولا یکتفی بأدنی فهم دون أقصاه، أوقفهم فی الشبهات، وآخذهم بالحجج، وأقلهم تبرماً بمراجعة الخصم، وأصبرهم علی تکشف الأمور، وأصرمهم عند اتضاح الحکم، ممن لا یزدهیه إطراء، ولا یستمیله إغراء، أولئک قلیل. ثم أکثر تعاهد قضائه، وافسح له فی البذل ما یزیل علته، وتقل معه حاجته إلی الناس، وأعطه من المنزلة لدیک ما لا یطمع فیه غیره من خاصتک، لیأمن بذلک اغتیال الرجال له عندک. فانظر فی ذلک نظراً بلیغاً، فإن هذا الدین قد کان أسیراً فی أیدی الأشرار، یعمل فیه بالهوی، وتطلب به الدنیا. ثم انظر فی أمور عمالک، فاستعملهم اختباراً، ولا تولهم محاباةً وأثرةً، فإنهما جماع من شعب الجور والخیانة. وتوخ منهم أهل التجربة والحیاء، من أهل البیوتات الصالحة، والقدم فی الإسلام المتقدمة، فإنهم أکرم أخلاقاً، وأصح أعراضاً، وأقل فی المطامع إشرافاً، وأبلغ فی عواقب الأمور نظراً. ثم أسبغ علیهم الأرزاق، فإن ذلک قوة لهم علی استصلاح أنفسهم، وغنی لهم عن تناول ما تحت أیدیهم، وحجة علیهم إن خالفوا أمرک أو ثلموا أمانتک. ثم تفقد أعمالهم، وابعث العیون من أهل الصدق والوفاء علیهم، فإن تعاهدک فی السر لأمورهم حدوة لهم علی استعمال الأمانة، والرفق بالرعیة. وتحفظ من الأعوان، فإن أحد منهم بسط یده إلی خیانة اجتمعت بها علیه عندک أخبار عیونک، اکتفیت بذلک شاهداً، فبسطت علیه العقوبة فی بدنه، وأخذته بما أصاب من عمله، ثم نصبته بمقام المذلة، و وسمته بالخیانة، وقلدته عار التهمة. وتفقد أمر الخراج بما یصلح أهله، فإن فی صلاحه وصلاحهم صلاحاً لمن سواهم، ولا صلاح لمن سواهم إلا بهم، لأن الناس کلهم عیال علی الخراج وأهله. ولیکن نظرک فی عمارة الأرض أبلغ من نظرک فی استجلاب الخراج، لأن ذلک لا یدرک إلا بالعمارة، ومن طلب الخراج بغیر عمارة أخرب البلاد، وأهلک العباد، ولم یستقم أمره إلا قلیلاً. فإن شکوا ثقلاً أو علةً، أو انقطاع شرب أو بالة، أو إحالة أرض اغتمرها غرق، أو أجحف بها عطش، خففت عنهم بما ترجو أن یصلح به أمرهم، ولا یثقلن علیک شیء خففت به المؤونة عنهم، ف إنه ذخر یعودون به علیک فی عمارة بلادک، وتزیین ولایتک، مع استجلابک حسن ثنائهم، و تبجحک باستفاضة العدل فیهم، معتمداً فضل قوتهم، بما ذخرت عندهم من إجمامک لهم، والثقة منهم بما عودتهم من عدلک علیهم و رفقک بهم، فربما حدث من الأمور ما إذا عولت فیه علیهم من بعد احتملوه طیبةً أنفسهم به، فإن العمران محتمل ما حملته، وإنما یؤتی خراب الأرض من إعواز أهلها، إنما یعوز أهلها لإشراف أنفس الولاة علی الجمع، وسوء ظنهم بالبقاء، وقلة انتفاعهم بالعبر. ثم انظر فی حال کتابک، فول علی أمورک خیرهم، واخصص رسائلک التی تدخل فیها مکائدک وأسرارک بأجمعهم لوجود صالح الأخلاق ممن لا تبطره الکرامة، فیجتریء بها علیک فی خلاف لک بحضرة ملاء، ولا تقصر به الغفلة عن إیراد مکاتبات عمالک علیک، وإصدار جواباتها علی الصواب عنک، وفیما یأخذ لک ویعطی منک، ولا یضعف عقداً اعتقده لک، ولا یعجز عن إطلاق ما عقد علیک، ولا یجهل مبلغ قدر نفسه فی الأمور، فإن الجاهل بقدر نفسه یکون بقدر غیره أجهل. ثم لا یکن اختیارک إیاهم علی فراستک واستنامتک وحسن الظن منک، فإن الرجال یتعرفون لفراسات الولاة بتصنعهم وحسن خدمتهم، لیس وراء ذلک من النصیحة والأمانة شیء، ولکن اختبرهم بماولوا للصالحین قبلک، فاعمد لأحسنهم کان فی العامة أثراً، وأعرفهم بالأمانة وجهاً، فإن ذلک دلیل علی نصیحتک لله ولمن ولیت أمره. واجعل لرأس کل أمر من أمورک رأساً منهم، لا یقهره کبیرها، ولا یتشتت علیه کثیرها، ومهما کان فی کتابک من عیب فتغابیت عنه ألزمته. ثم استوص بالتجار وذوی الصناعات، وأوص بهم خیراً: المقیم منهم، والمضطرب بماله، والمترفق ببدنه، فإنهم مواد المنافع، وأسباب المرافق، وجلابها من المباعد والمطارح، فی برک وبحرک، وسهلک وجبلک، وحیث لا یلتئم الناس لمواضعها، ولا یجترئون علیها، فإنهم سلم لا تخاف بائقته، وصلح لا تخشی غائلته، وتفقد أمورهم بحضرتک وفی حواشی بلادک. واعلم مع ذلک أن فی کثیر منهم ضیقاً فاحشاً، وشحاً قبیحاً، واحتکاراً للمنافع، وتحکماً فی البیاعات، وذلک باب مضرة للعامة، وعیب علی الولاة. فامنع من الإحتکار، فإن رسول الله صلی الله علیه وآله منع منه. ولیکن البیع بیعاً سمحاً: بموازین عدل، وأسعار لا تجحف بالفریقین من البائع والمبتاع، فمن قارف حکرةً بعد نهیک إیاه فنکل به، وعاقبه فی غیر إسراف. ثم الله الله فی الطبقة السفلی من الذین لا حیلة لهم والمساکین والمحتاجین وأهل البؤسی والزمنی، فإن فی هذه الطبقة قانعاً ومعتراً، واحفظ لله ما استحفظک من حقه فیهم، واجعل لهم قسماً من بیت مالک، وقسماً من غلات صوافی الإسلام فی کل بلد، فإن للأقصی منهم مثل الذی للأدنی، وکل قد استرعیت حقه، فلا یشغلنک عنهم بطر، فإنک لا تعذر بتضییع التافه لإحکامک الکثیر المهم. فلا تشخص همک عنهم، ولا تصعر خدک لهم، وتفقد أمور من لا یصل إلیک منهم ممن تقتحمه العیون، وتحقره الرجال، ففرغ لأولئک ثقتک من أهل الخشیة والتواضع، فلیرفع إلیک أمورهم، ثم اعمل فیهم بالإعذار إلی الله تعالی یوم تلقاه، فإن هؤلاء من بین الرعیة أحوج إلی الإنصاف من غیرهم، وکل فأعذر إلی الله تعالی فی تأدیة حقه إلیه. وتعهد أهل الیتم وذوی الرقة فی السن ممن لاحیلة له، ولا ینصب للمسألة نفسه، وذلک علی الولاة ثقیل، والحق کله ثقیل، وقد یخففه الله علی أقوام طلبوا العاقبة فصبروا أنفسهم، ووثقوا بصدق موعود الله لهم. واجعل لذوی الحاجات منک قسماً تفرغ لهم فیه شخصک، وتجلس لهم مجلساً عاماً، فتتواضع فیه لله الذی خلقک، وتقعد عنهم جندک وأعوانک من أحراسک وشرطک، حتی یکلمک متکلمهم غیر متتعتع، فإنی سمعت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم یقول فی غیر موطن: "لن تقدس أمة لا یؤخذ للضعیف فیها حقه من القوی غیر متتعتع". ثم احتمل الخرق منهم والعی، ونح عنهم الضیق والأنف، یبسط الله علیک بذلک أکناف رحمته، ویوجب لک ثواب طاعته، وأعط ما أعطیت هنیئاً، وامنع فی إجمال وإعذار ! ثم أمور من أمورک لابد لک من مباشرتها: منها إجابة عمالک بما یعیا عنه کتابک، ومنها إصدار حاجات الناس یوم ورودها علیک مما تحرج به صدور أعوانک. وأمض لکل یوم عمله، فإن لکل یوم ما فیه، واجعل لنفسک فیما بینک وبین الله أفضل تلک المواقیت، وأجزل تلک الأقسام، وإن کانت کلها لله إذا صلحت فیها النیة، وسلمت منها الرعیة. ولیکن فی خاصة ما تخلص لله به دینک: إقامة فرائضه التی هی له خاصةً، فأعط الله من بدنک فی لیلک ونهارک، ووف ما تقربت به إلی الله من ذلک کاملاً غیر مثلوم ولا منقوص، بالغاً من بدنک ما بلغ. وإذا قمت فی صلاتک للناس، فلا تکونن منفراً ولا مضیعاً، فإن فی الناس من به العلة وله الحاجة. وقد سألت رسول الله -صلی الله علیه وآله وسلم- حین وجهنی إلی الیمن کیف أصلی بهم؟ فقال: "صل بهم کصلاة أضعفهم، وکن بالمؤمنین رحیماً". وأما بعد، فلا تطولن احتجابک عن رعیتک، فإن احتجاب الولاة عن الرعیة شعبة من الضیق، وقلة علم بالأمور، والإحتجاب منهم یقطع عنهم علم ما احتجبوا دونه فیصغر عندهم الکبیر، ویعظم الصغیر، ویقبح الحسن، ویحسن القبیح، ویشاب الحق بالباطل. وإنما الوالی بشر لا یعرف ما تواری عنه الناس به من الأمور، ولیست علی الحق سمات تعرف بها ضروب الصدق من الکذب، وإنما أنت أحد رجلین: إما امرؤ سخت نفسک بالبذل فی الحق، ففیم احتجابک من واجب حق تعطیه، أو فعل کریم تسدیه، أو مبتلی بالمنع، فما أسرع کف الناس عن مسألتک إذا أیسوا من بذلک! مع أن أکثر حاجات الناس إلیک مما لا مؤونة فیه علیک، من شکاة مظلمة، أو طلب إنصاف فی معاملة. ثم إن للوالی خاصةً وبطانةً، فیهم استئثار وتطاول، وقلة إنصاف فی معاملة، فاحسم مادة أولئک بقطع أسباب تلک الأحوال، ولا تقطعن لأحد من حاشیتک وحامتک قطیعةً، ولا یطمعن منک فی اعتقاد عقدة، تضر بمن یلیها من الناس، فی شرب أو عمل مشترک، یحملون مؤونته علی غیرهم، فیکون مهنأ ذلک لهم دونک، وعیبه علیک فی الدنیا والآخرة. وألزم الحق من لزمه من القریب والبعید، وکن فی ذلک صابراً محتسباً، واقعاً ذلک من قرابتک خاصتک حیث وقع، وابتغ عاقبته بما یثقل علیک منه، فإن مغبة ذلک محمودة. وإن ظنت الرعیة بک حیفاً، فأصحر لهم بعذرک، واعدل عنک ظنونهم بإصحارک، فإن فی ذلک ریاضةً منک لنفسک، ورفقاً برعیتک، و إعذاراً تبلغ فیه حاجتک من تقویمهم علی الحق. ولا تدفعن صلحاً دعاک إلیه عدو ک لله فیه رضی، فإن فی الصلح دعةً لجنودک، وراحةً من همومک، وأمناً لبلادک، ولکن الحذر کل الحذر من عدوک بعد صلحه، فإن العدو ربما قارب لیتغفل، فخذ بالحزم، واتهم فی ذلک حسن الظن. وإن عقدت بینک وبین عدو لک عقدةً، أو ألبسته منک ذمةً، فحط عهدک بالوفاء، وارع ذمتک بالأمانة، واجعل نفسک جنةً دون ما أعطیت، فإنه لیس من فرائض الله شیء الناس أشد علیه اجتماعاً، مع تفریق أهوائهم، وتشتیت آرائهم، من تعظیم الوفاء بالعهود. وقد لزم ذلک المشرکون فیما بینهم دون المسلمین لما استوبلوا من عواقب الغدر، فلا تغدرن بذمتک، ولا تخیسن بعهدک، ولا تختلن عدوک، فإنه لا یجتریء علی الله إلا جاهل شقی. وقد جعل الله عهده وذمته أمناً أفضاه بین العباد برحمته، وحریماً یسکنون إلی منعته، یستفیضون إلی جواره، فلا إدغال، ولا مدالسة، ولا خداع فیه، ولا تعقد عقداً تجوز فیه العلل، ولا تعولن علی لحن القول بعد التأکید والتوثقة، ولا یدعونک ضیق أمر لزمک فیه عهد الله، إلی طلب انفساخه بغیر الحق، فإن صبرک علی ضیق أمر ترجو انفراجه وفضل عاقبته، خیر من غدر تخاف تبعته، وأن تحیط بک من الله فیه طلبة، لاتستقیل فیها دنیاک ولا آخرتک. إیاک والدماء و سفکها بغیر حلها، فإنه لیس شیء أدعی لنقمة، ولا أعظم لتبعة، ولا أحری بزوال نعمة، وانقطاع مدة، من سفک الدماء بغیر حقها. والله سبحانه مبتدیء بالحکم بین العباد، فیما تسافکوا من الدماء یوم القیامة، فلا تقوین سلطانک بسفک دم حرام، فإن ذلک مما یضعفه ویوهنه، بل یزیله وینقله، ولا عذر لک عند الله ولا عندی فی قتل العمد، لأن فیه قود البدن، وإن ابتلیت بخطإ وأفرط علیک سوطک أو سیفک أو یدک بعقوبة، فإن فی الوکزة فما فوقها مقتلةً، فلا تطمحن بک نخوة سلطانک عن أن تؤدی إلی أولیاء المقتول حقهم. وإیاک والإعجاب بنفسک، والثقة بما یعجبک منها، وحب الإطراء، فإن ذلک من أوثق فرص الشیطان فی نفسه، لیمحق ما یکون من إحسان المحسنین. وإیاک والمن علی رعیتک بإحسانک، أو التزید فیما کان من فعلک، أو أن تعدهم فتتبع موعدک بخلفک، فإن المن یبطل الإحسان، والتزید یذهب بنور الحق، والخلف یوجب المقت عندالله والناس، قال الله سبحانه: (کبر مقتاً عند الله أن تقولوا ما لا تفعلون) و إیاک والعجلة بالأمور قبل أوانها، أو التساقط فیها عند إمکانها، أو اللجاجة فیها إذا تنکرت، أو الوهن عنها إذا استوضحت، فضع کل أمر موضعه، وأوقع کل أمر موقعه. وإیاک والإستئثار بما الناس فیه أسوة، والتغابی عما تعنی به مما قد وضح للعیون، فإنه مأخوذ منک لغیرک، وعما قلیل تنکشف عنک أغطیة الأمور، وینتصف منک للمظلوم، املک حمیة أنفک، وسورة حدک، وسطوة یدک، وغرب لسانک، واحترس من کل ذلک بکف البادرة، وتأخیر السطوة، حتی یسکن غضبک فتملک الإختیار: ولن تحکم ذلک من نفسک حتی تکثر همومک بذکر المعاد إلی ربک. والواجب علیک أن تتذکر ما مضی لمن تقدمک من حکومة عادلة، أو سنة فاضلة، أو أثر عن نبینا-صلی الله علیه وآله وسلم- أوفریضة فی کتاب الله، فتقتدی بما شاهدت مما عملنا به فیها، وتجتهد لنفسک فی اتباع ما عهدت إلیک فی عهدی هذا، واستوثقت به من الحجة لنفسی علیک، لکیلا تکون لک علة عند تسرع نفسک إلی هواها. وأنا أسأل الله بسعة رحمته، وعظیم قدرته علی إعطاء کل رغبة، أن یوفقنی وإیاک لما فیه رضاه من الإقامة علی العذر الواضح إلیه وإلی خلقه، مع حسن الثناء فی العباد، وجمیل الأثر فی البلاد، وتمام النعمة، وتضعیف الکرامة، وأن یختم لی ولک بالسعادة والشهادة، (إنا إلیه راجعون)، والسلام علی رسول الله -صلی الله علیه وآله وسلم-الطیبین الطاهرین, وسلم تسلیمًا کثیراً والسلام.

خطبه -36 نهج البلاغه

https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=533

مطالبی دیگر با همین موضوع :


نامه 1 نهج البلاغه : افشای سران ناکثین

از بنده خدا، علی امیر مومنان، به مردم کوفه، که در میان انصار پایه‏ای ارزشمند، و در عرب مقامی والا دارند. پس از ستایش پروردگار! همانا شما را از کار عثمان چنان آگاهی دهم که شنیدن آن چونان دیدن باشد، مردم برعثمان عیب گرفتند، و من تنها کسی از مهاجران بودم که او را برای جلب رضایت مردم واداشته، و کمتر به سرزنش او زبان گشودم، اما طلحه و زبیر، آسان‏ترین کارشان آن بود که بر او بتازند، و او را برنجانند، و ناتوانش سازند، عایشه نیز ناگهان بر او خشم گرفت، عده‏ای به تنگ آمده او را کشتند، آنگاه مردم بدون اکراه و اجبار، بلکه به اطاعت و اختیار، با من بیعت کردند. آگاه باشید! مدینه مردم را یکپارچه بیرون رانده، و مردم نیز او را برای سرکوبی آشوب فاصله گرفتند، دیگ آشوب به جوش آمده، و فتنه ها بر پایه های خود ایستاد، پس به سوی فرمانده خود بشتابید، و در جهاد با دشمن بر یکدیگر پیشی گیرید، به خواست خدای عزیز و بزرگ

من عبد الله علی أمیرالمؤمنین إلی أهل الکوفة، جبهة الأنصار وسنام العرب. أما بعد، فإنی أخبرکم عن أمر عثمان حتی یکون سمعه کعیانه: إن الناس طعنوا علیه، فکنت رجلاً من المهاجرین أکثر استعتابه، وأقل عتابه، وکان طلحة والزبیر أهون سیرهما فیه الوجیف، وأرفق حدائهما العنیف، وکان من عائشة فیه فلتة غضب، فأتیح له قوم فقتلوه، وبایعنی الناس غیر مستکرهین ولا مجبرین، بل طائعین مخیرین. واعلموا أن دار الهجرة قد قلعت بأهلها وقلعوا بها، وجاشت جیش المرجل، وقامت الفتنة علی القطب، فأسرعوا إلی أمیرکم، وبادروا جهاد عدوکم، إن شاء الله عزوجل.

https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=481

نامه 2 نهج البلاغه : تشکر از مجاهدان از جنگ برگشته

خداوند شما مردم کوفه را از سوی اهل بیت پیامبر صلی الله علیه واله پاداش نیکو دهد، بهترین پاداشی که به بندگان فرمانبردار، و سپاسگزاران نعمتش عطا می‏فرماید، زیرا شما دعوت ما را شنیدید و اطاعت کردید، به جنگ فرا خوانده شدید و بسیج گردیدید.

وجزاکم الله من أهل مصر عن أهل بیت نبیکم أحسن ما یجزی العاملین بطاعته، والشاکرین لنعمته، فقد سمعتم وأطعتم، ودعیتم فأجبتم.

https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=482

نامه 3 نهج البلاغه : برخورد قاطعانه باخیانت کارگزاران

به من خبر دادند که خانه‏ای به هشتاد دینار خریده‏ای، و سندی برای آن نوشته‏ای، و گواهانی آن را امضا کرده‏اند. (شریح گفت: آری ای امیر مومنان امام علیه السلام نگاه خشم‏آلودی به او کرد و فرمود) ای شریح! به زودی کسی به سراغت می‏آید که به نوشته‏ات نگاه نمی‏کند، و از گواهانت نمی‏پرسد، تا تو را از آن خانه بیرون کرده و تنها به قبر بسپارد. ای شریح! اندیشه کن که آن خانه را با مال دیگران یا با پول حرام نخریده باشی، که آنگاه خانه دنیا و آخرت را از دست داده‏ای. اما اگر هنگام خرید خانه، نزد من آمده بودی، برای تو سندی می‏نوشتم که دیگر برای خرید آن به درهمی یا بیشتر، رغبت نمی‏کردی و آن سند را چنین می‏نوشتم: هشدار از بی‏اعتباری دنیای حرام این خانه‏ای است که بنده‏ای خوارشده، و مرده‏ای آماده کوچ کردن، آن را خریده، خانه‏ای از سرای غرور، که در محله نابودشوندگان، و کوچه هلاک شدگان قرار دارد، این خانه به چهار جهت منتهی می‏گردد. یک سوی آن به آفتها و بلاها، سوی دوم آن به مصیبتها، و سوی سوم به هوا و هوسهای سست‏کننده، و سوی چهارم آن به شیطان گمراه‏کننده ختم می‏شود، و در خانه به روی شیطان گشوده است. این خانه را فریب خورده آزمند، از کسیکه خود به زودی از جهان رخت برمی‏بندد، به مبلغی که او را از عزت و قناعت خارج و به خواری و دنیاپرستی کشانده، خریداری نموده است. هرگونه نقصی در این معامله باشد، بر عهده پروردگاری است که اجساد پادشاهان را پوسانده، و جان جباران را گرفته، و سلطنت فرعونها چون (کسری) و (قیصر) و (تبع) و (حمیر) را نابود کرده است. عبرت از گذشتگان و آنان که مال فراوان گرد آوردند، و بر آن افزودند، و آنان که قصرها ساختند، و محکم‏کاری کردند، طلاکاری نمودند، و زینت دادند، فراوان اندوختند، و نگهداری کردند، و به گمان خود برای فرزندان خود گذاشتند، اما همگی آنان به پای حسابرسی الهی، و جایگاه پاداش و کیفر رانده می‏شوند، آنگاه که فرمان داوری و قضاوت نهایی صادر شود (پس تبهکاران زیان خواهند دید.) به این واقعیتها عقل گواهی می‏دهد هرگاه که از اسارت هوای نفس نجات یافته، و از دنیاپرستی به سلامت بگذرد.

روی أن شریح بن الحارث قاضی أمیرالمؤمنین علیه السلام اشتری علی عهده داراً بثمانین دیناراً، فبلغه ذلک، فاستدعی شریحاً، وقال له: بلغنی أنک ابتعت داراً بثمانین دیناراً، وکتبت لها کتاباً، وأشهدت فیه شهوداً. فقال له شریح: قد کان ذلک یا أمیرالمؤمنین. قال: فنظر إلیه نظر مغضب ثم قال له: یا شریح، أما إنه سیأتیک من لا ینظر فی کتابک، ولا یسألک عن بینتک، حتی یخرجک منها شاخصاً، ویسلمک إلی قبرک خالصاً. فانظر یا شریح لا تکون ابتعت هذه الدار من غیر مالک، أو نقدت الثمن من غیر حلالک! فإذا أنت قد خسرت دار الدنیا ودار الآخرة! أما إنک لو کنت أتیتنی عند شرائک ما اشتریت لکتبت لک کتاباً علی هذه النسخة، فلم ترغب فی شراء هذه الدار بدرهم فما فوق. والنسخة هذه: هذا ما اشتری عبد ذلیل، من میت قد أزعج للرحیل، اشتری منه داراً من د ار الغرور، من جانب الفانین، وخطة الهالکین، وتجمع هذه الدار حدود أربعة: الحد الأول ینتهی إلی دواعی الآفات، والحد الثانی ینتهی إلی دواعی المصیبات، والحد الثالث ینتهی إلی الهوی المردی، والحد الرابع ینتهی إلی الشیطان المغوی، وفیه یشرع باب هذه الدار. اشتری هذا المغتر بالأمل، من هذا المزعج بالأجل، هذه الدار بالخروج من عز القناعة، والدخول فی ذل الطلب والضراعة، فما أدرک هذا المشتری فیما اشتری منه من درک، فعلی مبلبل أجسام الملوک، وسالب نفوس الجبابرة، ومزیل ملک الفراعنة، مثل کسری وقیصر، وتبع وحمیر، ومن جمع المال علی المال فأکثر، ومن بنی وشید، وزخرف ونجد، وادخر واعتقد، ونظر بزعمه للولد، إشخاصهم جمیعاً إلی موقف العرض والحساب، وموضع الثواب والعقاب: إذا وقع الأمر بفصل القضاء (وخسر هنالک المبطلون) شهد علی ذلک العقل إذا خرج من أسر الهوی، وسلم من علائق الدنیا

https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=483

نامه 4 نهج البلاغه : روش گزینش نیروهای عمل‏کننده

اگر دشمنان اسلام به سایه اطاعت باز گردند پس همان است که دوست داریم، و اگر کارشان به جدایی و نافرمانی کشید با کمک فرمانبرداران با مخالفان نبرد کن، و از آنان که فرمان می‏برند برای سرکوب آنها که از یاری تو سر باز می‏زنند مدد گیر، زیرا آن کس که از جنگ کراهت دارد بهتر است که شرکت نداشته باشد، و شرکت نکردنش از یاری دادن اجباری بهتر است.

فإن عادوا إلی ظل الطاعة فذاک الذی نحب، وإن توافت الأمور بالقوم إلی الشقاق والعصیان فانهد بمن أطاعک إلی من عصاک، واستغن بمن انقاد معک عمن تقاعس عنک، فإن المتکاره مغیبه خیر من مشهده، وقعوده أغنی من نهوضه.

https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=484

نامه 5 نهج البلاغه : هشدار از استفاده ناروای بیت‏المال

همانا پست فرمانداری برای تو وسیله آب و نان نخواهد بود، بلکه امانتی است در گردن تو، باید از فرمانده و امامت اطاعت کنی، تو حق نداری نسبت به رعیت استبداد ورزی، و بدون دستور به کار مهمی اقدام نمایی، در دست تو اموالی از ثروتهای خدای بزرگ و عزیز است، و تو خزانه‏دار آنی تا به من بسپاری، امیدوارم برای تو بدترین زمامدار نباشم، با درود.

وإن عملک لیس لک بطعمة، ولکنه فی عنقک أمانة، وأنت مسترعًی لمن فوقک. لیس لک أن تفتات فی رعیة، ولا تخاطر إلا بوثیقة، وفی یدیک مال من مال الله عزوجل، وأنت من خزانه حتی تسلمه إلی، ولعلی ألا أکون شر ولاتک لک، والسلام.

https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=485

نامه 6 نهج البلاغه : علل مشروعیت حکومت امام

همانا کسانی با من بیعت کرده‏اند که با ابابکر و عمر و عثمان، با همان شرایط بیعت نمودند، پس آنکه در بیعت حضور داشت نمی‏تواند خلیفه‏ای دیگر برگزیند، و آنکه غایب است نمی تواند بیعت مردم را نپذیرد، و همانا شورای مسلمین از آن مهاجرین و انصار است، پس اگر بر امامت کسی گرد آمدند، و او را امام خود خواندند، خشنودی خدا هم در آن است. حال اگر کسی کار آنان را نکوهش کند یا بدعتی پدید آورد، او را به جایگاه بیعت قانونی باز می‏گردانند، اگر سر باز زد با او پیکار می‏کنند، زیرا که به راه مسلمانان درنیامده، خدا هم او را در گمراهیش وامی‏گذارد. بجانم سوگند! ای معاویه اگر دور از هوای نفس، به دیده عقل بنگری، خواهی دید که من نسبت به خون عثمان پاک‏ترین افرادم، و می‏دانی که من از آن دور بوده‏ام، جز اینکه از راه خیانت مرا متهم کنی، و حق آشکاری را بپوشانی، با درود.

إنه بایعنی القوم الذین بایعوا أبا بکر وعمر وعثمان علی ما بایعوهم علیه، فلم یکن للشاهد أن یختار، ولا للغائب أن یرد، وإنما الشوری للمهاجرین والأنصار، فإن اجتمعوا علی رجل وسموه إماماً کان ذلک لله رضی، فإن خرج عن أمرهم خارج بطعن أوبدعة ردوه إلی ماخرج منه، فإن أبی قاتلوه علی اتباعه غیر سبیل المؤمنین، وولاه الله ما تولی. ولعمری، یا معاویة، لئن نظرت بعقلک دون هواک لتجدنی أبرأ الناس من دم عثمان، ولتعلمن أنی کنت فی عزلة عنه، إلا أن تتجنی; فتجن ما بدا لک! والسلام.

https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=486

نامه 7 نهج البلاغه : افشای چهره نفاق معاویه و مشروعیت بیعت

پس از نام خدا و درود! نامه پندآمیز تو به دستم رسید که دارای جملات به هم پیوسته، و زینت داده‏شده که با گمراهی خود آن را آراسته، و با بداندیشی خاص امضاء کرده بودی، نامه مردی که نه خود آگاهی لازم دارد تا رهنمونش باشد، و نه رهبری دارد که هدایتش کند، تنها دعوت هوسهای خویش را پاسخ گفته، و گمراهی عنان او را گرفته و او اطاعت می‏کند، که سخن بی‏ربط می‏گوید و در گمراهی سرگردان است. (از همین نامه است) همانا بیعت برای امام یک بار بیش نیست، و تجدید نظر در آن میسر نخواهد بود، و کسی اختیار از سرگرفتن آن را ندارد، آن کس که از این بیعت عمومی سر باز زند، طعنه‏زن و عیبجو خوانده می‏شود، و آن کس که نسبت به آن دودل باشد منافق است.

أما بعد، فقد أتتنی منک موعظة موصلة، ورسالة محبرة، نمقتها بضلالک، وأمضیتها بسوء رأیک، وکتاب امریء لیس له بصر یهدیه، ولا قائد یرشده، قد دعاه الهوی فأجابه، وقاده الضلال فاتبعه، فهجر لاغطاً، وضل خابطاً. و منه: لأنها بیعه واحدة لا یثنی فیها النظر، ولا یستأنف فیها الخیار. الخارج منها طاعن، والمروی فیها مداهن.

https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=487

نامه 8 نهج البلاغه : وادار ساختن معاویه به بیعت

پس از نام خدا و درود! هنگامی که نامه‏ام به دستت رسید، معاویه را به یکسره کردن کار وادار، و با او برخوردی قاطع داشته باش، سپس او را آزاد بگذار در پذیرفتن جنگی که مردم را از خانه بیرون می‏ریزد، یا تسلیم شدنی خوارکننده، پس اگر جنگ را برگزید، امان‏نامه او را بر زمین کوب، و اگر صلح خواست از او بیعت بگیر، با درود

أما بعد، فإذا أتاک کتابی فاحمل معاویة علی الفصل، وخذه بالأمر الجزم، ثم خیره بین حرب مجلیة، أو سلم مخزیة، فإن اختار الحرب فانبذ إلیه، وإن اختار السلم فخذ بیعته، والسلام.

https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=488

نامه 9 نهج البلاغه : افشای دشمنی‏های قریش و استقامت پیامبر

خویشاوندان ما از قریش می‏خواستند پیامبرمان صلی الله علیه واله را بکشند، و ریشه ما را برکنند، و در این راه اندیشه ها از سرگذراندند، و هر چه خواستند نسبت به ما انجام دادند، و زندگی خوش را از ما سلب کردند، و با ترس و وحشت به هم آمیختند، و ما را به پیمودن کوه های صعب‏العبور مجبور کردند، و برای ما آتش جنگ افروختند، اما خدا خواست که ما پاسدار دین او باشیم، و شر آنان را از حریم دین باز داریم، مومن ما در این راه خواستار پاداش بود، و کافر ما از خویشاوندان خود دفاع می‏کرد، دیگر افراد قریش که ایمان می‏آوردند و از تبار ما نبودند، یا به وسیله هم‏پیمانهایشان و یا با نیروی قوم و قبیله‏شان حمایت‏شده و در امان بودند، هرگاه آتش جنگ زبانه می‏کشید، و دشمنان هجوم می‏آوردند پیامبر اسلام صلی الله علیه واله اهل بیت خود را پیش می‏فرستاد تا به وسیله آنها، اصحابش را از سوزش شمشیرها و نیزه ها حفظ فرماید، چنانکه عبیده بن حارث در جنگ بدر، و حمزه در احد، و جعفر در موته، شهید گردیدند. کسانی هم بودند که اگر می‏خواستم نامشان را می‏آوردم، آنان که دوست داشتند چون شهیدان اسلام، شهید گردند، اما مقدر چنین بود که زنده بمانند، و مرگشان به تاخیر افتاد، شگفتا از روزگار! که مرا همسنگ کسی قرار داده که چون من پیش‏قدم نبوده، و مانند من سابقه در اسلام و هجرت نداشته است، کسی را سراغ ندارم چنین ادعایی کند، مگر ادعاکننده‏ای که نه من او را می‏شناسم و نه فکر می‏کنم خدا، او را بشناسد، در هر حال خدا را سپاسگزارم. افشای ادعای دروغین معاویه در خونخواهی عثمان اینکه از من خواستی تا قاتلان عثمان را به تو واگذارم، پیرامون آن فکر کردم و دیدم که توان سپردن آنها را به تو یا غیر تو ندارم، سوگند بجان خودم! اگر دست از گمراهی و تفرقه برنداری، به زودی آنها را خواهی یافت که تو را می‏جویند، بی آنکه تو را فرصت دهند تا در خشکی و دریا و کوه و صحرا زحمت پیدا کردنشان را بر خود هموار کنی. و اگر در جستجوی آنان برآیی بدان که شادمان نخواهی شد، و زیارتشان تو را خوشحال نخواهد کرد، و درود بر اهل آن.

فأراد قومنا قتل نبینا، واجتیاح أصلنا، وهموا بنا الهموم، وفعلوا بنا الأفاعیل، ومنعونا العذب، وأحلسونا الخوف، واضطرونا إلی جبل وعر، وأوقدوا لنا نار الحرب، فعزم الله لنا علی الذب عن حوزته، والرمی من وراء حرمته. مؤمننا یبغی بذلک الأجر، وکافرنا یحامی عن الأصل، ومن أسلم من قریش خلو مما نحن فیه بحلف یمنعه، أو عشیرة تقوم دونه، فهو من القتل بمکان أمن. وکان رسول الله-صلی الله علیه وآله- إذا احمر البأس، وأحجم الناس، قدم أهل بیته فوقی بهم أصحابه حر السیوف والأسنة، فقتل عبیدة بن الحارث یوم بدر، وقتل حمزة یوم أحد، وقتل جعفر یوم مؤتة، وأراد من لو شئت ذکرت اسمه مثل الذی أرادوا من الشهادة، ولکن آجالهم عجلت،منیته أجلت. فیاعجباً للدهر! إذ صرت یقرن بی من لم یسع بقدمی، ولم تکن له کسابقتی التی لا یدلی أحد بمثلها، إلا أن یدعی مدع ما لا أعرفه، ولا أظن الله یعرفه، والحمد لله علی کل حال. وأما ما سألت من دفع قتلة عثمان إلیک، فإنی نظرت فی هذا الأمر، فلم أره یسعنی دفعهم إلیک ولا إلی غیرک، ولعمری لئن لم تنزع عن غیک وشقاقک لتعرفنهم عن قلیل یطلبونک، لا یکلفونک طلبهم فی بر ولا بحر، ولا جبل ولا سهل، إلا أنه طلب یسوءک وجدانه، وزور لا یسرک لقیانه، والسلام لأهله.

https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=489


از

معرفی نهج البلاغه


سرفصل اصلی

حکمت های نهج البلاغه


خطبه های نهج البلاغه


نامه های نهج البلاغه

تقویم و اوقات شرعی


حدیث روزانه


حکمت روز



تقویم شیعه

برنامه های مجمع

آمار بازدید و محتویات