حکمت ها، نامه ها و خطبه های نهج البلاغه با ترجمه فارسی و انگلیسی

حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند:

در میان متن کلمه , عبارت را جستجو کن.
تعداد بازدید این مطلب : 153618                                           تعداد مطالب یافت شده : 560

انسان و حوادث روزگار

از پدری فانی، اعتراف دارنده به گذشت زمان، زندگی را پشت سر نهاده، که در سپری شدن دنیا چاره‏ای ندارد. مسکن گزیده در جایگاه گذشتگان، و کوچ‏کننده فردا، به فرزندی آزمند چیزی که به دست نمی‏آید، رونده راهی که به نیستی ختم می‏شود، در دنیا هدف بیماریها، در گرو روزگار، و در تیررس مصائب، گرفتار دنیا، سوداکننده دنیای فریبکار، وام‏دار نابودیها، اسیر مرگ، هم‏سوگند رنجها، همنشین اندوهها، آماج بلاها، به خاک درافتاده خواهشها و جانشین گذشتگان است. پس از ستایش پروردگار، همانا گذشت عمر، و چیرگی روزگار، و روی آوردن آخرت، مرا از یاد غیر خودم باز داشته و تمام توجه مرا به آخرت کشانده است، که به خویشتن فکر می‏کنم و از غیر خودم روی گردان شدم، که نظرم را از دیگران گرفت، و از پیروی خواهشها باز گرداند، و حقیقت کار مرا نمایاند، و مرا به راهی کشاند که شوخی‏بردار نیست، و به حقیقتی رساند که دروغی در آن راه ندارد. و تو را دیدم که پاره تن من، بلکه همه جان منی، آنگونه که اگر آسیبی به تو رسد به من رسیده است، و اگر مرگ به سراغ تو آید، زندگی مرا گرفته است، پس کار تو را کار خود شمردم، و نامه‏ای برای تو نوشتم، تا تو را در سختی‏های زندگی رهنمون باشد، من زنده باشم یا نباشم. مراحل خودسازی پسرم! همانا تو را به ترس از خدا سفارش می‏کنم که پیوسته در فرمان او باشی، و دلت را با یاد خدا زنده کنی، و به ریسمان او چنگ زنی، چه وسیله‏ای مطمئن‏تر از رابطه تو با خداست اگر سررشته آن را در دست گیری. دلت را با اندرز نیکو زنده کن، هوای نفس را با بی‏اعتنایی به حرام بمیران، جان را با یقین نیرومند کن، و با نور حکمت روشنایی بخش، و با یاد مرگ آرام کن، به نابودی از او اعتراف گیر، و با بررسی تحولات ناگوار دنیا به او آگاهی بخش، و از دگرگونی روزگار، و زشتیهای گردش شب و روز او را بترسان، تاریخ گذشتگان را بر او بنما، و آنچه که بر سر پیشینیان آمده است به یادش آور، در دیار و آثار ویران رفتگان گردش کن، و بیاندیش که آنها چه کرده‏اند؟ از کجا کوچ کرده، و در کجا فرود آمدند؟ از جمع دوستان جداشده و به دیار غربت سفر کردند، گویا زمانی نمی‏گذرد که تو هم یکی از آنانی! پس جایگاه آینده را آباد کن، آخرت را به دنیا مفروش، و آنچه نمی‏دانی مگو، و آنچه بر تو لازم نیست بر زبان نیاور، و در جاده‏ای که از گمراهی آن می‏ترسی قدم مگذار. زیر خودداری به هنگام سرگردانی و گمراهی، بهتر از سقوط در تباهی هاست. اخلاق اجتماعی به نیکی‏ها امر کن و خود نیکوکار باش، و با دست و زبان بدیها را انکار کن، و بکوش تا از بدکاران دور باشی، و در راه خدا آنگونه که شایسته است تلاش کن، و هرگز سرزنش ملامتگران تو را از تلاش در راه خدا باز ندارد، برای حق درمشکلات و سختی‏ها شنا کن، شناخت خود را در دین به کمال رسان، خود را برای استقامت برابر مشکلات عادت ده، که شکیبایی در راه حق عادتی پسندیده است، در تمام کارها خود را به خدا واگذار، که به پناهگاه مطمئن و نیرومندی رسیده‏ای، در دعا با اخلاص پروردگارت را بخوان، که بخشش و محروم کردن به دست اوست، و فراوان از خدا درخواست خیر و نیکی داشته باش. وصیت مرا به درستی دریاب، و به سادگی از آن نگذر، زیرا بهترین سخن آن است که سودمند باشد، بدان علمی که سودمند نباشد فایده‏ای نخواهد داشت، و دانشی که سزاوار یادگیری نیست سودی ندارد. شتاب در تربیت فرزند پسرم! هنگامی که دیدم سالیانی از من گذشت، و توانایی رو به کاستی رفت، به نوشتن وصیت برای تو شتاب کردم، و ارزشهای اخلاقی را برای تو برشمردم، پیش از آنکه اجل فرا رسد، و رازهای درونم را به تو منتقل نکرده باشم، و در نظرم کاهشی پدید آید چنانکه در جسمم پدید آمد، و پیش از آن که خواهشها و دگرگونی‏های دنیا به تو هجوم آورند، و پذیرش و اطاعت مشکل گردد، زیرا قلب نوجوان چونان زمین کاشته‏نشده، آماده پذیرش هر بذری است که در آن پاشیده شود. پس در تربیت تو شتاب کردم، پیش از آنکه دل تو سخت شود، و عقل تو به چیز دیگری مشغول گردد، تا به استقبال کارهایی بروی که صاحبان تجربه، زحمت آزمون آن را کشیده‏اند، و تو را از تلاش و یافتن بی‏نیاز ساخته‏اند، و آنچه از تجربیات آنها نصیب ما شد، به تو هم رسیده، و برخی از تجربیاتی که بر ما پنهان مانده بود برای شما روشن گردد. پسرم! درست است که من به اندازه پیشینیان عمر نکرده‏ام، اما در کردار آنها نظر افکندم، و در اخبارشان اندیشیدم، و در آثارشان سیر کردم تا آنجا که گویا یکی از آنان شده‏ام، بلکه با مطالعه تاریخ آنان، گویا از اول تا پایان عمرشان با آنان بوده‏ام. پس قسمتهای روشن و شیرین زندگی آنان را از دوران تیرگی شناختم، و زندگانی سودمند آنان را با دوران زیانبارش شناسایی کردم، پس از هر چیزی مهم و ارزشمند آنرا، و از هر حادثه‏ای، زیبا و شیرین آنرا برای تو برگزیدم و ناشناخته های آنان را دور کردم، پس آنگونه که پدری مهربان نیکی‏ها را برای فرزندش می‏پسندد، من نیز بر آن شدم تو را با خوبیها تربیت کنم، زیرا در آغاز زندگی قرار داری، تازه به روزگار روی آوردی، نیتی سالم و روحی باصفا داری. روش تربیت فرزند پس در آغاز تربیت، تصمیم گرفتم تا کتاب خدای توانا و بزرگ را همراه با تفسیر آیات، به تو بیاموزم، و شریعت اسلام و احکام آن از حلال و حرام، به تو تعلیم دهم و به چیز دیگری نپردازم، اما از آن ترسیدم که مبادا رای و هوایی که مردم را دچار اختلاف کرد، و کار را بر آنان شبهه‏ناک ساخت، به تو نیز هجوم آورد، گرچه آگاه کردن تو را نسبت به این امور خوش نداشتم، اما آگاه شدن و استوار ماندنت را ترجیح دادم، تا تسلیم هلاکتهای اجتماعی نگردی، و امیدوارم خداوند تو را در رستگاری پیروز گرداند، و به راه راست هدایت فرماید، بنابراین وصیت خود را اینگونه تنظیم کردم، پسرم! بدان آنچه بیشتر دوست دارم از وصیت من بکارگیری، ترس از خدا، و انجام واجبات، و پیمودن راهی که پدرانت و صالحان خاندانت پیموده‏اند، می‏باشد. زیرا آنان آنگونه که تو در امور خویشتن نظر می‏کنی در امور خویش نظر داشتند و همانگونه که تو درباره خویشتن می‏اندیشی، نسبت به خودشان می‏اندیشیدند، و تلاش آنان دراین بود که آنچه را شناختند، انتخاب کنند، و بر آن چه تکلیف ندارند روی گردانند، و اگر نفس تو از پذیرفتن سر باز زند و خواهد چنانکه آنان دانستند بداند، پس تلاش کن تا درخواستهای تو از روی درک و آگاهی باشد، نه آنکه به شبهات روی آوری و از دشمنی‏ها کمک گیری. و قبل از پیمودن راه پاکان، از خداوند یاری بجوی، و در راه او با اشتیاق عمل کن تا پیروز شوی. و از هر کاری که تو را به شک و تردید اندازد، یا تسلیم گمراهی کند بپرهیز. و چون یقین کردی دلت روشن و فروتن شد، و اندیشه‏ات گرد آمد و کامل شد، و اراده‏ات به یک چیز متمرکز شد، پس اندیشه کن در آنچه که برای تو تفسیر می‏کنم، اگر در این راه آنچه را دوست می‏داری فراهم نشد، و آسودگی فکر و اندیشه نداری، بدان که راهی را که ایمن نیستی می‏پیمایی، و در تاریکی ره می‏سپاری، زیرا طالب دین نه اشتباه می‏کند، و نه در تردید و سرگردانی است، که در چنین حالتی خودداری بهتر است. ضرورت توجه به معنویات پسرم! در وصیت من درست بیاندیش، بدان که در اختیاردارنده مرگ همان است که زندگی در دست او، و پدیدآورنده موجودات است، همو می‏میراند، و نابودکننده همان است که دوباره زنده می‏کند، و آنکه بیمار می‏کند شفا نیز می‏دهد، بدان که دنیا جاودانه نیست، و آنگونه که خدا خواسته است برقرار است، از عطا کردن نعمتها، و انواع آزمایشها، و پاداش دادن در معاد، و یا آنچه را که او خواسته است و تو نمی‏دانی. اگر درباره جهان، و تحولات روزگار مشکلی برای تو پدید آمد آن را به عدم آگاهی ارتباط ده، زیرا تو ابتدا با ناآگاهی متولد شدی و سپس علوم را فرا گرفتی، و چه بسیار است آنچه را که نمی‏دانی و خدا می‏داند، که اندیشه‏ات سرگردان، و بینش تو در آن راه ندارد، سپس آنها را می‏شناسی. پس به قدرتی پناه بر که تو را آفریده، روزی داده، و اعتدال در اندام تو آورده است، بندگی تو فقط برای او باشد، و تنها اشتیاق او را داشته باش، و تنها از او بترس. بدان پسرم! هیچ کس چون رسول خدا صلی الله علیه واله از خدا آگاهی نداده است، رهبری او را پذیرا باش، و برای رستگاری، راهنمایی او را بپذیر، همانا من از هیچ اندرزی برای تو کوتاهی نکردم، و تو هر قدر کوشش کنی، و به اصلاح خویش بیاندیشی، همانند پدرت نمی‏توانی باشی. پسرم! اگر خدا شریکی داشت، پیامبران او نیز به سوی تو می‏آمدند، و آثار قدرتش را می‏دیدی، و کردار و صفاتش را می‏شناختی، اما خدا، خدایی است یگانه، همانگونه که خود توصیف کرد، هیچ کس در مملکت‏داری او نزاعی ندارد، نابودشدنی نیست، و همواره بوده است، اول هر چیزی است که آغاز ندارد و آخر هر چیزی که پایان نخواهد داشت، برتر از آن است که قدرت پرورگاری او را فکر و اندیشه درک کند. حال که این حقیقت را دریافتی، در عمل بکوش آن چنانکه همانند تو سزاوار است بکوشند، که منزلت آن اندک، و تواناییش فعیف، و ناتوانیش بسیار، و اطاعت خدا را مشتاق، و از عذابش ترسان، و از خشم او گریزان است، زیرا خدا تو را جز به نیکوکاری فرمان نداده، و جز از زشتی‏ها نهی نفرموده است. ضرورت آخرت گرایی ای پسرم! من تو را از دنیا و تحولات گوناگونش، و نابودی و دست به دست گردیدنش آگاه کردم، و از آخرت و آنچه برای انسانها در آنجا فراهم است اطلاع دادم، و برای هر دو مثالها زدم، تا پند پذیری، و راه و رسم زندگی بیاموزی، همانا داستان آن کس که دنیا را آزمود، چونان مسافرانی است که در سرمنزلی بی‏آب و علف و دشوار اقامت دارند. و قصد کوچ کردن به سرزمینی را دارند که در آنجا آسایش و رفاه فراهم است پس مشکلات راه را تحمل می‏کنند، و جدایی دوستان را می‏پذیرند، و سختی سفر، و ناگواری غذا را با جان و دل قبول می‏کنند، تا به جایگاه وسیع، و منزلگاه امن، با آرامش قدم بگذارند، و از تمام سختی‏های طول سفر احساس ناراحتی ندارند، و هزینه های مصرف‏شده را غرامت نمی‏شمارند، و هیچ چیز برای آنان دوست داشتنی نیست جز آنکه به منزل امن، و محل آرامش برسند. اما داستان دنیاپرستان همانند گروهی است که از جایگاهی پر از نعمتها می‏خواهند به سرزمین خشک و بی‏آب و علف کوچ نمایند، پس در نظر آنان چیزی ناراحت کننده‏تر از این نیست که از جایگاه خود جدا می‏شوند، و ناراحتیها را باید تحمل کنند. معیارهای روابط اجتماعی ای پسرم! نفس خود را میزان خود و دیگران قرار ده، پس آنچه را که برای خود دوست داری برای دیگران نیز دوست بدار، و آنچه را که برای خود نمی‏پسندی، برای دیگران مپسند، ستم روا مدار، آنگونه که دوست نداری به تو ستم شود، نیکوکار باش، آنگونه که دوست داری به تو نیکی کنند، و آن چه را که برای دیگران زشت می‏داری برای خود نیز زشت بشمار، و چیزی را برای مردم رضایت بده که برای خود می‏پسندی، آنچه نمی‏دانی نگو، گرچه آنچه را می‏دانی اندک است، آنچه را دوست نداری به تو نسبت دهند، درباره دیگران مگو، بدان که خود بزرگ بینی و غرور، مخالف راستی، و آفت عقل است، نهایت کوشش را در زندگی داشته باش، و در فکر ذخیره‏سازی برای دیگران مباش، آنگاه که به راه راست هدایت شدی، در برابر پروردگارت از هر فروتنی خاضع‏تر باش. تلاش در جمع‏آوری زاد و توشه بدان راهی پرمشقت و بس طولانی در پیش روی داری، و در این راه بدون کوشش بایسته، و تلاش فراوان، و اندازه‏گیری زاد و توشه، و سبک کردن بار گناه، موفق نخواهی بود، بیش از تحمل خود بار مسوولیتها بر دوش منه، که سنگینی آن برای تو عذاب‏آور است، اگر مستمندی را دیدی که توشه‏ات را تا قیامت می‏برد، و فردا که به آن نیاز داری به تو باز می‏گرداند، کمک او را غنیمت بشمار، و زاد و توشه را بر دوش او بگذار، و اگر قدرت مالی داری بیشتر انفاق کن، و همراه او بفرست، زیرا ممکن است روزی در رستاخیز در جستجوی چنین فردی باشی و او را نیابی. به هنگام بی‏نیازی، اگر کسی از تو وام خواهد، غنیمت بشمار، تا در روز سختی و تنگدستی به تو باز گرداند، بدان که در پیش روی تو، گردنه های صعب‏العبوری وجود دارد، که حال سبکباران به مراتب بهتر از سنگین‏باران است، و آنکه کند رود حالش بدتر از شتاب گیرنده می‏باشد، و سرانجام حرکت، بهشت و یا دوزخ خواهد بود، پس برای خویش قبل از رسیدن به آخرت وسائلی مهیا ساز، و جایگاه خود را پیش از آمدنت آماده کن، زیرا پس از مرگ، عذری پذیرفته نمی‏شود، و راه بازگشتی وجود ندارد. نشانه های رحمت الهی بدان، خدایی که گنجهای آسمان و زمین در دست اوست، به تو اجازه درخواست داده، و اجابت آن را بعهده گرفته است، تو را فرمان داده که از او بخواهی تا عطا کند، درخواست رحمت کنی تا ببخشاید، و خداوند بین تو و خودش کسی را قرار نداده تا حجاب و فاصله ایجاد کند، و تو را مجبور نساخته که به شفیع و واسطه‏ای پناه ببری، و در صورت ارتکاب گناه در توبه را مسدود نکرده است، در کیفر تو شتاب نداشته، و در توبه و بازگشت، بر تو عیب نگرفته است، در آنجا که رسوایی سزاوار توست، رسوا نساخته، و برای بازگشت بخویش شرائط سنگینی مطرح نفرموده است، در گناهان تو را به محاکمه نکشیده، و از رحمت خویش ناامیدت نکرده، بلکه بازگشت تو را از گناهان نیکی شمرده است. هر گناه تو را یکی، و هر نیکی تو را ده بحساب آورده، و راه بازگشت و توبه را به روی تو گشوده است، هرگاه او را بخوانی، ندایت را می‏شنود، و چون با او راز دل گویی راز تو را می‏داند، پس حاجت خود را با او بگوی، و آنچه در دل داری نزد او باز گوی، غم و اندوه خود را در پیشگاه او مطرح کن، تا غمهای تو را برطرف، و در مشکلات تو را یاری رساند. شرائط اجابت دعا و از گنجینه های رحمت او چیزهایی را درخواست کن که جز او کسی نمی‏تواند عطا کند، مانند عمر بیشتر، تندرستی بدن، و گشایش در روزی، سپس خداوند کلیدهای گنجینه های خود را در دست تو قرار داده که به تو اجازه دعا کردن فرمود، پس هرگاه اراده کردی می‏توانی با دعا، درهای نعمت خدا را بگشایی، تا باران رحمت الهی بر تو ببارد. هرگز از تاخیر اجابت دعا ناامید مباش، زیرا بخشش الهی باندازه نیت است، گاه، در اجابت دعا تاخیر می‏شود تا پاداش درخواست‏کننده بیشتر و جزای آرزومند کامل‏تر شود، گاهی درخواست می‏کنی اما پاسخ داده نمی‏شود، زیرا بهتر از آنچه خواستی به زودی یا در وقت مشخص، به تو خواهد بخشید، یا به جهت اعطاء بهتر از آنچه خواستی، دعا به اجابت نمی‏رسد، زیرا چه بسا خواسته هایی داری که اگر داده شود مایه هلاکت دین تو خواهد بود، پس خواسته های تو بگونه‏ای باشد که جمال و زیبایی تو را تامین، و رنج و سختی را از تو دور کند، پس نه مال دنیا برای تو پایدار، و نه تو برای مال دنیا باقی خواهی ماند. ضرورت یاد مرگ پسرم، بدان تو برای آخرت آفریده شدی نه دنیا، برای رفتن از دنیا، نه پایدار ماندن در آن، برای مرگ، نه زندگی جاودانه در دنیا، که هر لحظه ممکن است از دنیا کوچ کنی، و به آخرت درآیی. و تو شکار مرگی هستی که فرارکننده آن نجاتی ندارد، و هر که را بجوید به آن می‏رسد، و سرانجام او را می‏گیرد، پس از مرگ بترس، نکند زمانی سراغ تو را گیرد که در حال گناه یا در انتظار توبه کردن باشی، مرگ مهلت ندهد و بین تو و توبه فاصله اندازد، پس آنگاه خود را تباه کردی. پسرم! فراوان بیاد مرگ باش، و به یاد آنچه که به سوی آن می‏روی، و پس از مرگ در آن قرار می‏گیری، تا هنگام ملاقات با مرگ از هر نظر آماده باش، نیروی خود را افزون، و کمر همت را بسته نگهدار که ناگهان نیاید و تو را مغلوب سازد، مبادا دلبستگی فراوان دنیاپرستان، و تهاجم حریصانه آنان به دنیا، تو را مغرور کند، چرا که خداوند تو را از حالات دنیا آگاه کرده، و دنیا نیز از وضع خود تو را خبر داده و از زشتی‏های روزگار پرده برداشته است. شناخت دنیاپرستان همانا دنیاپرستان! چونان سگهای درنده، عوعوکنان، برای دریدن صید درشتابند، برخی به برخی دیگر هجوم آورند و نیرومندشان، ناتوان را می‏خورد، بزرگترها کوچکترها را. و یا چونان شترانی هستند که برخی از آنها پای بسته، و برخی دیگر در بیابان رهاشده، که راه گم کرده و در جاده های نامعلومی در حرکتند، در وادی پر از آفتها، و در شنزاری که حرکت با کندی صورت می‏گیرد گرفتارند، نه چوپانی دارند که بکارشان برسد، و نه چراننده‏ای که به چراگاهشان ببرد، دنیا آنها را به کوری کشاند، و دیدگانشان را از چراغ هدایت بپوشاند، در بیراهه سرگردان، و در نعمتها غرق شده‏اند، که نعمتها را پروردگار خود برگزیدند ، هم دنیا آنها را به بازی گرفته، و هم آنها با دنیا به بازی پرداخته‏اند، و آخرت را فراموش کرده‏اند، اندکی مهلت ده، بزودی تاریکی برطرف می‏شود، گویا مسافران به منزل رسیده‏اند، و آن کس که شتاب کند به کاروان خواهد رسید. پسرم! بدان. آن کس که مرکبش شب و روز آماده است همواره در حرکت خواهد بود، هر چند خود را ساکن پندارد، و همواره راه می‏پیماید هرچند در جای خود ایستاده و راحت باشد. به یقین بدان که تو به همه آرزوهای خود نخواهی رسید، و تا زمان مرگ بیشتر زندگی نخواهی کرد، و بر راه کسی می‏روی که پیش از تو می‏رفت، پس در به دست آوردن دنیا آرام باش، و در مصرف آنچه به دست آوردی نیکو عمل کن، زیرا چه بسا تلاش بی‏اندازه برای دنیا که به تاراج رفتن اموال کشانده شد. پس هر تلاشگری به روزی دلخواه نخواهد رسید، و هر مداراکننده‏ای محروم نخواهد شد، نفس خود را از هرگونه پستی بازدار، هر چند تو را به اهدافت رساند، زیرا نمی‏توانی باندازه آبرویی که از دست می‏دهی بهایی به دست آوری، برده دیگری مباش، که خدا تو را آزاد آفرید، آن نیک که جز با شر به دست نیاید نیکی نیست، و آن راحتی که با سختی‏های فراوان به دست آید، آسایش نخواهد بود. بپرهیز از آنکه مرکب طمع‏ورزی تو را به سوی هلاکت به پیش راند، و اگر توانستی که بین تو و خدا صاحب نعمتی قرار نگیرد، چنین باش، زیرا تو، روزی خود را دریافت می‏کنی، و سهم خود برمی‏داری، و مقدار اندکی که از طرف خدای سبحان به دست می‏آوری، بزرگ و گرامی‏تر از فراوانی است که از دست بندگان دریافت می‏داری، گرچه همه از طرف خداست. آنچه با سکوت از دست می‏دهی آسان‏تر از آن است که با سخن از دست برود، چرا که نگهداری آنچه در مشک است با محکم بستن دهانه آن امکان‏پذیر است، و نگهداری آنچه که در دست داری، پیش من بهتر است از آنکه چیزی از دیگری بخواهی و تلخی ناامیدی بهتر است از درخواست کردن از مردم است، شغل همراه با پاکدامنی، بهتر از ثروت فراوانی است که با گناهان به دست آید، مرد برای پنهان نگاه داشتن اسرار خویش سزاوارتر است، چه بسا تلاش‏کننده‏ای که به زیان خود می‏کوشد، هر کس پرحرفی کند یاوه می‏گوید، و آن کس که بیاندیشد آگاهی یابد، با نیکان نزدیک شو و از آنان باش، و با بدان دور شو و از آنان دوری کن، بدترین غذاها، لقمه حرام، و بدترین ستم‏ها، ستمکاری به ناتوان است، جایی که مدرا کردن درشتی به حساب آید به جای مدارا درشتی کن، چه بسا که دارو بر درد افزاید، و بیماری، درمان باشد، و چه بسا آن کس که اهل اندرز نیست، اندرز دهد، و نصیحت‏کننده دغل‏کار باشد، هرگز بر آرزوها تکیه نکن که سرمایه احمقان است، و حفظ عقل، پند گرفتن از تجربه هاست، و بهترین تجربه آنکه تو را پند آموزد، پیش از آنکه فرصت از دست برود، و اندوه ببار آورد، از فرصتها استفاده کن، هر تلاشگری به خواسته های خود نرسد، و هر پنهان‏شده‏ای باز نمی‏گردد، از نمونه های تباهی، نابود کردن زاد و توشه آخرت است، هر کاری پایانی دارد، و به زودی آنچه برای تو مقدر گردیده خواهد رسید، هر بازرگانی خویش را به مخاطره افکند. چه بسا اندکی که از فراوانی بهتر است، نه در یاری دادن انسان پست، و نه دوستی با دوست متهم، خیری وجود دارد، حال که روزگار در اختیار تو است آسان گیر، و برای آنکه بیشتر به دست آوری خطر نکن، از سوار شدن بر مرکب ستیزه‏جویی بپرهیز. حقوق دوستان چون برادرت از تو جدا گردد، تو پیوند دوستی را برقرار کن، اگر روی برگرداند تو مهربانی کن، و چون بخل ورزد تو بخشنده باش، هنگامی که دوری می‏گزیند تو نزدیک شو، و چون سخت می‏گیرد تو آسان گیر، و به هنگام گناهش عذر او بپذیر، چنانکه گویا بنده او می‏باشی، و او صاحب نعمت تو می‏باشد. مبادا دستورات یادشده را با غیر دوستانت انجام دهی، یا با انسانهایی که سزاوار آن نیستند بجا آوری، دشمن دوست خود را دوست مگیر تا با دوست دشمنی نکنی، در پند دادن دوست بکوش، خوب باشد یا بد، و خشم را فرو خور که من جرعه‏ای شیرین‏تر از آن ننوشیدم، و پایانی گواراتر از آن ندیدم. با آن کس که با تو درشتی کرد. نرم باش که امید است به زودی در برابر تو نرم شود، با دشمن خود با بخشش رفتار کن، زیرا سرانجام شیرین دو پیروزی است (انتقام گرفتن یا بخشیدن) اگر خواستی از برادرت جدا شوی، جایی برای دوستی باقی گذار تا اگر روزی خواست به سوی تو باز گردد بتواند، کسی به تو گمان نیک برد او را تصدیق کن، و هرگز حق برادرت را با اعتماد دوستی که با او داری ضایع نکن، زیرا آن کس که حقش را ضایع می‏کنی با تو برادر نخواهد بود، و افراد خانواده‏ات بدبخت‏ترین مردم نسبت به تو نباشند، و به کسی که به تو علاقه‏ای ندارد دل مبند، مبادا برادرت برای قطع پیوند دوستی، دلیلی محکم‏تر از برقراری پیوند با تو داشته باشد، و یا در بدی کردن، بهانه‏ای قوی‏تر از نیکی کردن تو بیاورد، ستمکاری کسی که بر تو ستم می‏کند در دیده‏ات بزرگ جلوه نکند، چه او به زیان خود، و سود تو کوشش دارد، و سزای آن کس که تو را شاد می‏کند بدی کردن نیست. ارزشهای اخلاقی پسرم بدان که روزی دو قسم است، یکی آنکه تو آن را می‏جویی، و دیگر آنکه او تو را می‏جوید، و اگر تو به سوی آن نروی، خود به تو خواهد رسید، چه زشت است فروتنی به هنگام نیاز، و ستمکاری به هنگام بی‏نیازی، همانا سهم تو از دنیا آن اندازه خواهد بود که با آن سرای آخرت را اصلاح کنی، اگر برای چیزی که از دست دادی ناراحت می‏شوی، پس برای هر چیزی که به دست تو نرسیده نیز نگران باش. با آنچه در گذشته دیده یا شنیده‏ای، برای آنچه که هنوز نیامده، استدلال کن، زیرا تحولات و امور زندگی همانند یکدیگرند، از کسانی مباش که اندرز سودشان ندهد، مگر با آزردن فراوان، زیرا عاقل با اندرز و آداب پند گیرد، و حیوانات پند نگیرند جز با زدن. غم و اندوه را با نیروی صبر و نیکویی یقین از خود دور ساز، کسی که میانه‏روی را ترک کند از راه حق منحرف می‏گردد، یار و همنشین، چونان خویشاوندانند، دوست آن است که در نهان آیین دوستی را رعایت کند، هواپرستی همانند کوری است، چه بسا دور که از نزدیک نزدیکتر، و چه بسا نزدیک که از دور دورتر است، تنها، کسی است که دوستی ندارد، کسی که از حق تجاوز کند، زندگی بر او تنگ می‏گردد، هرکس قدر و منزلت خویش را بداند حرمتش باقی است، استوارترین وسیله‏ای که می‏توانی به آن چنگ زنی، رشته‏ای که بین تو و خدای تو قرار دارد، کسی که به کار تو اهتمام نمی‏ورزد دشمن توست. گاهی ناامیدی رسیدن به هدف است، آنجا که طمع‏ورزی هلاکت باشد، چنان نیست که هر عیبی آشکار، و هر فرصتی دست یافتنی باشد، چه بسا که بینا به خطا می‏رود و کور به مقصد رسد، بدیها را به تاخیر اندازد زیرا هر وقت بخواهی می‏توانی انجام دهی، بریدن با جاهل، پیوستن به عاقل است، کسی که از روزگار ایمن اشد به او خیانت خواهد کرد و کسی که روزگار فانی را بزرگ بشمارد، او را خوار خواهد کرد، چنین نیست که هر تیراندازی به هدف بزند، هر گاه اندیشه سلطان تغییر کند، زمانه دگرگون شود، پیش از حرکت از همسفر بپرس، و پیش از خریدن منزل همسایه را بشناس.از سخنانی بی‏ارزشی و خنده‏آور بپرهیز، گرچه آن را از دیگری نقل کرده باشی. جایگاه زن و فرهنگ پرهیز در امور سیاسی کشور از مشورت با زنان بپرهیز، که رای آنان زود سست می‏شود، و تصمیم آنان ناپایدار است، در پرده حجاب نگاهشان دار، تا نامحرمان را ننگرند، زیرا که سخت‏گیری در پوشش، عامل سلامت و استواری آنان است، بیرون رفتن زنان بدتر از آن نیست که افراد غیر صالح را در میانشان آوری، و اگر بتوانی بگونه‏ای زندگی کنی که غیر تو را نشناسند چنین کن، کاری که برتر از توانایی زن است به او وامگذار، که زن گل بهاری است، نه پهلوانی سخت‏کوش، مبادا در گرامی داشتن زن زیاده‏روی کنی که او را به طمع‏ورزی کشانده برای دیگران شفاعت نماید. بپرهیز از غیرت نشان دادن بیجا که درستکار را به بیماردلی، و پاکدامن را به بدگمانی رساند، کار هر کدام از خدمتکارانت را معین کن. که او را در برابر آن کار مسئول بدانی، که تقسیم درست کار سبب می‏شود کارها را به یکدیگر وانگذارند، و در خدمت سستی نکنند. خویشاوندانت را گرامی دار، زیرا آنها پر و بال تو می‏باشند، که با آن پرواز می‏کنی، و ریشه تواند که به آنها باز می‏گردی، و دست نیرومند تواند که با آن حمله می‏کنی. دین و دنیای تو را بخدا می‏سپارم، و بهترین خواسته الهی را در آینده و هم‏اکنون، در دنیا و آخرت، برای تو می‏خواهم، با درود.

عند انصرافه من صفین من الوالد الفان، المقر للزمان، المدبر العمر، المستسلم، للدنیا، الساکن مساکن الموتی، الظاعن عنها غداً، إلی المولود المؤمل ما لا یدرک، السالک سبیل من قد هلک، غرض الأسقام رهینة الأیام، ورمیة المصائب، وعبد الدنیا، وتاجر الغرور, وغریم المنایا، وأسیر الموت، وحلیف الهموم،قرین الأحزان، ونصب الآفات، وصریع الشهوات، وخلیفة الأموات. أما بعد، فإن فیما تبینت من إدبار الدنیا عنی، وجموح الدهر علی، وإقبال الآخرة إلی، ما یزعنی عن ذکر من سوای، والإهتمام بما ورائی، غیر أنی حیث تفرد بی دون هموم الناس هم نفسی، فصدفنی رأیی، وصرفنی عن هوای، وصرح لی محض أمری، فأفضی بی إلی جد لا یکون فیه لعب، وصدق لا یشوبه کذب. ووجدتک بعضی، بل وجدتک کلی، حتی کأن شیئاً لو أصابک أصابنی، وکأن الموت لو أتاک أتانی، فعنانی من أمرک ما یعنینی من أمر نفسی، فکتبت إلیک کتابی هذا، مستظهراً به إن أنا بقیت لک أو فنیت. فإنی أوصیک بتقوی الله أی بنی ولزوم أمره، وعمارة قلبک بذکره، والإعتصام بحبله، وأی سبب أوثق من سبب بینک وبین الله عزوجل إن أنت أخذت به! أحی قلبک بالموعظة، وأمته بالزهادة، وقوه بالیقین، ونوره بالحکمة، وذلله بذکر الموت، وقرره بالفناء، وبصره فجائع الدنیا، وحذره صولة الدهر وفحش تقلب اللیالی والأیام، واعرض علیه أخبار الماضین، وذکره بما أصاب من کان قبلک من الأولین، وسر فی دیارهم وآثارهم، فانظرفیما ف علواعما انتقلوا، وأین حلوا ونزلوا! فإنک تجدهم قد انتقلوا عن الأحبة، وحلوا دیار الغربة، وکأنک عن قلیل قد صرت کأحدهم. فأصلح مثواک، ولا تبع آخرتک بدنیاک، ودع القول فیما لا تعرف، والخطاب فیما لم تکلف، وأمسک عن طریق إذا خفت ضلالته، فإن الکف عند حیرة الضلال خیر من رکوب الأهوال، وأمر بالمعروف تکن من أهله، وأنکر المنکر بیدک ولسانک، وباین من فعله بجهدک، وجاهد فی الله حق جهاده، ولا تأخذک فی الله لومة لائم، وخض الغمرات للحق حیث کان، وتفقه فی الدین، وعود نفسک التصبر علی المکروه، ونعم الخلق التصبرفی الحق! وألجیء نفسک فی أمورک کلها إلی إلهک، فإنک تلجئها إلی کهف حریز، ومانع عزیز، وأخلص فی المسألة لربک، فإن بیده العطاء والحرمان، وأکثر الاستخارة )، وتفهم وصیتی، ولا تذهبن عنک صفحاً، فإن خیر القول ما نفع. واعلم أنه لا خیر فی علم لا ینفع، ولا ینتفع بعلم لا یحق تعلمه. أی بنی، إنی لما رأیتنی قد بلغت سناً، ورأیتنی أزداد وهناً، بادرت بوصیتی إلیک، وأوردت خصالاً منها قبل أن یعجل بی أجلی دون أن أفضی إلیک بما فی نفسی، أو أن أنقص فی رأیی کما نقصت فی جسمی، أو یسبقنی إلیک بعض غلبات الهوی وفتن الدنیا، فتکون کالصعب النفور. و إنما قلب الحدث کالأرض الخالیة ما ألقی فیها من شیء قبلته. فبادرتک بالأدب قبل أن یقسو قلبک، ویشتغل لبک، لتستقبل بجد رأیک من الأمر ما قد کفاک أهل التجارب بغیته وتجربته، فتکون قد کفیت مؤونة الطلب، وعوفیت من علاج التجربة، فأتاک من ذلک ما قد کنا نأتیه، واستبان لک ما ربما أظلم علینا منه. أی بنی، إنی وإن لم أکن عمرت عمر من کان قبلی، فقد نظرت فی أعمالهم، وفکرت فی أخبارهم، وسرت فی آثارهم، حتی عدت کأحدهم، بل کأنی بما انتهی إلی من أمورهم قد عمرت مع أولهم إلی آخرهم، فعرفت صفو ذلک من کدره، ونفعه من ضرره، فاستخلصت لک من کل أمر نخیلته، توخیت لک جمیله، وصرفت عنک مجهوله، ورأیت حیث عنانی من أمرک ما یعنی الوالد الشفیق، وأجمعت علیه من أدبک أن یکون ذلک وأنت مقبل العمر مقتبل الدهر، ذونیة سلیمة، ونفس صافیة، وأن أبتدئک بتعلیم کتاب الله عز وج ل وتأویله، وشرائع الإسلام وأحکامه، وحلاله وحرامه، لا أجاوز ذلک بک إلی غیره. ثم أشفقت أن یلتبس علیک ما اختلف الناس فیه من أهوائهم وآرائهم مثل الذی التبس علیهم، فکان إحکام ذلک علی ما کرهت من تنبیهک له أحب إلی من إسلامک إلی أمر لا آمن علیک به الهلکة، ورجوت أن یوفقک الله فیه لرشدک، وأن یهدیک لقصدک، فعهدت إلیک وصیتی هذه. واعلم یا بنی، أن أحب ما أنت آخذ به إلی من وصیتی تقوی الله، والإقتصار علی ما فرضه الله علیک، والأخذ بما مضی علیه الأولون من آبائک، والصالحون من أهل بیتک، فإنهم لم یدعوا أن نظروا لأنفسهم کما أنت ناظر، وفکروا کما أنت مفکر، ثم ردهم آخر ذلک إلی الأخذ بما عرفوا، والإمساک عما لم یکلفوا، فإن أبت نفسک أن تقبل ذلک دون أن تعلم کما علموا فلیکن طلبک ذلک بتفهم وتعلم، لابتورط الشبهات، وعلق الخصومات. وابدأ قبل نظرک فی ذلک بالإستعانة بإلهک، والرغبة إلیه فی توفیقک، وترک کل شائبة أولجتک فی شبهة، أو أسلمتک إلی ضلالة. فإن أیقنت أن قد صفا قلبک فخشع، وتم رأیک واجتمع، وکان همک فی ذلک هماً واحداً، فانظر فیما فسرت لک، وإن لم یجتمع لک ما تحب من نفسک، وفراغ نظرک وفکرک، فاعلم أنک إنما تخبط العشواء ]، وتتورط الظلماء، ولیس طالب الدین من خبط أو خلط، والإمساک عن ذلک أمثل. فتفهم یا بنی وصیتی، واعلم أن مالک الموت هو مالک الحیاة، وأن الخالق هو الممیت، وأن المفنی هو المعید، وأن المبتلی هو المعافی، وأن الدنیا لم تکن لتستقر إلا علی ما جعلها الله علیه من النعماء، والابتلاء، والجزاء فی المعاد، أو ماشاء مما لا تعلم، فإن أشکل علیک شیء من ذلک فاحمله علی جهالتک، فإنک أول ما خلقت جاهلاً ثم علمت، وما أکثر ما تجهل من الأمر، ویتحیر فیه رأیک، ویضل فیه بصرک ثم تبصره بعد ذلک! فاعتصم بالذی خلقک ورزقک وسواک، ولیکن له تعبدک، وإلیه رغبتک، ومنه شفقتک. واعلم یا بنی أن أحداً لم ینبیء عن الله سبحانه کما أنبأ عنه الرسول _ صلی الله علیه وآله_ فارض به رائداً، وإلی النجاة قائداً، فإنی لم آلک نصیحةً. وإنک لن تبلغ فی النظر لنفسک وإن اجتهدت مبلغ نظری لک. واعلم یا بنی، أنه لو ک ان لربک شریک لأتتک رسله، ولرأیت آثار ملکه وسلطانه، ولعرفت أفعاله وصفاته، ولکنه إله واحد کما وصف نفسه، لا یضاده فی ملکه أحد، ولا یزول أبداً ولم یزل، أول قبل الأشیاء بلا أولیة، وآخر بعد الأشیاء بلا نهایة. عظم عن أن تثبت ربوبیته بإحاطة قلب أو بصر. فإذا عرفت ذلک فافعل کما ینبغی لمثلک أن یفعله فی صغر خطره، وقلة مقدرته، وکثرة عجزه، عظیم حاجته إلی ربه، فی طلب طاعته، والخشیة من عقوبته، والشفقة من سخطه، فإنه لم یأمرک إلا بحسن، ولم ینهک إلا عن قبیح. یا بنی، إنی قد أنبأتک عن الدنیا وحالها، وزوالها وانتقالها، وأنبأتک عن الآخرة وما اعد لأهلها فیها، وضربت لک فیهما الأمثال، لتعتبر بها، وتحذو علیها. إن ما مثل من خبر الدنیا کمثل قوم سفر، نبا بهم منزل جدیب، فأموا منزلاً خصیباً وجناباً مریعاً، فاحتملوا وعثاء الطریق، وفراق الصدیق، وخشونة السفر، وجشوبة المطعم، لیأتوا سعة دارهم، ومنزل قرارهم، فلیس یجدون لشیء من ذلک ألماً، ولا یرون نفقةً مغرماً، ولا شیء أحب إلیهم مما قربهم من منزلهم، وأدناهم من محلهم. ومثل من اغتر بها کمثل قوم کانوا بمنزل خصیب، فنبا بهم إلی منزل جدیب، فلیس شیء أکره إلیهم ولا أفظع عندهم من مفارقة ما کانوا فیه، إلی ما یهجمون علیه، ویصیرون إلیه. یا بنی اجعل نفسک میزاناً فیما بینک وبین غیرک، فأحبب لغیرک ما تحب لنفسک، واکره له ما تکره لها، ولا تظلم کما لا تحب أن ت ظلم، وأحسن کما تحب أن یحسن إلیک، و استقبح من نفسک ما تستقبحه من غیرک، وارض من الناس بما ترضاه لهم من نفسک، ولا تقل ما لا تعلم وإن قل ما تعلم، ولا تقل ما لا تحب أن یقال لک. واعلم، أن الإعجاب ضد الصواب، وآفة الألباب. فاسع فی کدحک، ولا تکن خازناً لغیرک، وإذا أنت هدیت لقصدک فکن أخشع ما تکون لربک. واعلم، أن أمامک طریقاً ذا مسافة بعیدة، ومشقة شدیدة، وأنه لا غنی بک فیه عن حسن الإرتیاد، وقدر بلاغک من الزاد، مع خفة الظهر، فلا تحملن علی ظهرک فوق طاقتک، فیکون ثقل ذلک وبالاً علیک، وإذا وجدت من أهل الفاقة من یحمل لک زادک إلی یوم القیامة، فیوافیک به غداً حیث تحتاج إلیه، فاغتنمه وحمله إیاه، وأکثر من تزویده وأنت قادر علیه، فلعلک تطلبه فلا تجده، واغتنم من استقرضک فی حال غناک، لیجعل قضاءه لک فی یوم عسرتک. واعلم، أن أمامک عقبةً کؤوداً، المخف فیها أحسن حالاً من المثقل، والمبطیء علیها أقبح حالاً من المسرع، وأن مهبطک بها لامحالة إما علی جنة أو علی نار، فارتد لنفسک قبل نزولک، ووطیء المنزل قبل حلولک، فلیس بعد الموت مستعتب، ولا إلی الدنیا منصرف. واعلم، أن الذی بیده خزائن السموات والأرض قد أذن لک فی الدعاء، وتکفل لک بالإجابة، أمرک أن تسأله لیعطیک، وتسترحمه لیرحمک، ولم یجعل بینک وبینه من یحجبک عنه، ولم یلجئک إلی من یشفع لک إلیه، ولم یمنعک إن أسأت من التوبة، ولم یعاجلک ب النقمة، ولم یعیرک بالإنابة، ولم یفضحک حیث الفضیحة بک أولی، ولم یشدد علیک فی قبول الإنابة، ولم یناقشک بالجریمة، ولم یؤیسک من الرحمة، بل جعل نزوعک عن الذنب حسنةً، وحسب سیئتک واحدةً، وحسب حسنتک عشراً، وفتح لک باب المتاب،باب الاستعتاب؛ فإذا نادیته سمع نداک، وإذا ناجیته علم نجواک، فأفضیت إلیه بحاجتک، وأبثثته ذات نفسک، وشکوت إلیه همومک، واستکشفته کروبک، واستعنته علی أمورک، وسألته من خزائن رحمته ما لا یقدر علی إعطائه غیره، من زیادة الأعمار، وصحة الأبدان، وسعة الأرزاق. ثم جعل فی یدیک مفاتیح خزائنه بما أذن لک فیه من مسألته، فمتی شئت استفتحت بالدعاء أبواب نعمه، واستمطرت شآبیب رحمته، فلا یقنطنک إبطاء إجابته، فإن العطیة علی قدر النیة، وربما أخرت عنک الإجابة، لیکون ذلک أعظم لأجر السائل، وأجزل لعطاء الآمل. وربما سألت الشیء فلا تؤتاه، وأوتیت خیراً منه عاجلاً أو آجلاً، أو صرف عنک لما هو خیر لک، فلرب أمر قد طلبته فیه هلاک دینک لو أوتیته، فلتکن مسألتک فیما یبقی لک جماله، وینفی عنک وباله، فالمال لا یبقی لک ولا تبقی له. واعلم یا بنی أنک إنما خلقت لآخرة لا للدنیا، وللفناء لا للبقاء، وللموت لا للحیاة، وأنک فی قلعة، ودار بلغة، وطریق إلی الآخرة، وأنک طرید الموت الذی، لا ینجو منه هاربه، ولا یفوتة طالبه، ولا بد أنه مدرکه، فکن منه علی حذر أن یدرکک وأنت علی حال سیئة، قد کنت تحدث نفسک منها بالتوبة، فیحول بینک وبین ذلک، فإذا أنت قد أهلکت نفسک. ذکر الموت یا بنی، أکثر من ذکر الموت، وذکر ما تهجم علیه، وتفضی بعد الموت إلیه، حتی یأتیک وقد أخذت منه حذرک، وشددت له أزرک، ولا یأتیک بغتةً فیبهرک. وإیاک أن تغتر بما تری من إخلاد أهل الدنیا إلیها، وتکالبهم علیها، فقد نبأک الله عنها، ونعت لک نفسها، وتکشفت لک عن مساویها، فإنما أهلها کلاب عاویة، وسباع ضاریة، یهر بعضها بعضاً،یأکل عزیزها ذلیلها، ویقهر کبیرها صغیرها، نعم معقلة، وأخری مهملة، قد أضلت عقولها،رکبت مجهولها، سروح عاهة بواد وعث، لیس لها راع یقیمها، ولا مسیم یسیمها، سلکت بهم الدنیا طریق العمی، وأخذت بأبصارهم عن منار الهدی، فتاهوا فی حیرتها، وغرقوا فی ن عمتها، واتخذواها رباً، فلعبت بهم ولعبوا بها، ونسوا ما وراءها. الترفق فی الطلب رویداً یسفر الظلام، کأن قد وردت الأظعان، یوشک من أسرع أن یلحق! واعلم یا بنی أن من کانت مطیته اللیل والنهار، فإنه یسار به وإن کان واقفاً، ویقطع المسافة وإن کان مقیماً وادعاً. واعلم یقیناً، أنک لن تبلغ أملک، ولن تعدو أجلک، وأنک فی سبیل من کان قبلک، فخفض فی الطلب، وأجمل فی المکتسب، فإنه رب طلب قد جر إلی حرب، فلیس کل طالب بمرزوق، ولا کل مجمل بمحروم. وأکرم نفسک عن کل دنیة وإن ساقتک إلی الرغائب، فإنک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضاً. ولا تکن عبد غیرک وقد جعلک الله حراً. وما خیر خیر لا ینال إلا بشر، ویسر لا ینال إلا بعسر ؟! وإیاک أن توجف بک مطایا الطمع، فتوردک مناهل الهلکة، وإن استطعت ألا یکون بینک بین الله ذونعمة فافعل، فإنک مدرک قسمک، وآخذ سهمک، وإن الیسیر من الله سبحانه أعظم و أکرم من الکثیر من خلقه وإن کان کل منه. وصایا شتی وتلافیک ما فرط من صمتک أیسر من إدراکک ما فات من منطقک، وحفظ ما فی الوعاء بشد الوکاء، وحفظ ما فی یدیک أحب إلی من طلب ما فی یدی غیرک. ومرارة الیأس خیر من الطلب إلی الناس، والحرفة مع العفة خیر من الغنی مع الفجور، والمرء أحفظ لسره، ورب ساع فیما یضره! من أکثر أهجر، ومن تفکر أبصر، قارن أهل الخیر تکن منهم، وباین أهل الشر تبن عنهم، بئس الطعام الحرام! وظلم الضعیف أفحش الظلم، إذا کان الرفق خرقاً کان الخرق رفقاً. ربما کان الدواء داءً، والداء دواءً، وربما نصح غیر الناصح، وغش المستنصح. وإیاک والاتکال علی المنی، فإنها بضائع النوکی، والعقل حفظ التجارب، وخیر ما جربت ما وعظک. بادر الفرصة قبل أن تکون غصةً، لیس کل طالب یصیب، ولا کل غائب یؤوب، ومن الفساد إضاعة الزاد، ومفسدة المعاد، ولکل أمر عاقبة، سوف یأتیک ما قدر لک. التاجر مخاطر، ورب یسیر أنمی من کثیر! لا خیر فی معین مهین، ولا فی صدیق ظنین، ساهل الدهر ما ذل لک قعوده، ولا تخاطر بشیء رجاء أکثر منه، وإیاک أن تجمح بک مطیة اللجاج. احمل نفسک من أخیک عند صرمه علی الصلة، وعند صدوده علی اللطف والمقاربة، وعند جموده علی البذل، وعند تباعده علی الدنو، وعند شدته علی اللین، وعند جرمه علی العذر، حتی کأنک له عبد، وکأنه ذونعمة علیک. وإیاک أن تضع ذلک فی غیر موضعه، أو أن تفعله بغیر أهله، لا تت خذن عدو صدیقک صدیقاً فتعادی صدیقک، وامحض أخاک النصیحة، حسنةً کانت أم قبیحةً، وتجرع الغیظ، فإنی لم أر جرعةً أحلی منها عاقبةً، ولا ألذ مغبةً، ولن لمن غالظک، فإنه یوشک أن یلین لک، وخذ علی عدوک بالفضل فإنه أحلی الظفرین، وإن أردت قطیعة أخیک فاستبق له من نفسک بقیةً یرجع إلیها إن بدا له ذلک یوماً ما، ومن ظن بک خیراً فصدق ظنه، ولا تضیعن حق أخیک اتکالاً علی ما بینک وبینه، فإنه لیس لک بأخ من أضعت حقه، ولا یکن أهلک أشقی الخلق بک، ولا ترغبن فیمن زهد فیک، ولا یکونن أخوک أقوی علی قطیعتک منک علی صلته، ولا تکونن علیالإساءة أقوی منک علی الإحسان. ولا یکبرن علیک ظلم من ظلمک، فإنه یسعی فی مضرته ونفعک ، ولیس جزاء من سرک أن تسوءه. واعلم یا بنی، أن الرزق رزقان: رزق تطلبه، ورزق یطلبک، فإن أنت لم تأته أتاک، ما أقبح الخضوع عند الحاجة، والجفاء عند الغنی! إنما لک من دنیاک، ما أصلحت به مثواک، وإن کنت جازعاً علی ما تفلت من یدیک، فاجزع علی کل ما لم یصل إلیک. استدل علی ما لم یکن بما قد کان، فإن الأمور أشباه، ولا تکونن ممن لا تنفعه العظة إلا إذا بالغت فی إیلامه، فإن العاقل یتعظ بالآدب، والبهائم لا تتعظ إلا بالضرب. اطرح عنک واردات الهموم بعزائم الصبر وحسن الیقین، من ترک القصد جار، والصاحب مناسب، والصدیق من صدق غیبه، والهوی شریک العمی، رب بعید أقرب من قریب، وقریب أبعد من بعید، والغر یب من لم یکن له حبیب، من تعدی الحق ضاق مذهبه، ومن اقتصر علی قدره کان أبقی له، وأوثق سبب أخذت به سبب بینک وبین الله سبحانه، ومن لم یبالک فهو عدوک، قد یکون الیأس إدراکاً، إذا کان الطمع هلاکاً، لیس کل عورة تظهر، ولا کل فرصة تصاب، وربما أخطأ البصیر قصده،أصاب الأعمی رشده. أخر الشر، فإنک إذا شئت تعجلته، وقطیعة الجاهل تعدل صلة العاقل، من أمن الزمان خانه، ومن أعظمه أهانه، لیس کل من رمی أصاب، إذا تغیر السلطان تغیر الزمان. سل عن الرفیق قبل الطریق، وعن الجار قبل الدار. إیاک أن تذکر من الکلام ما یکون مضحکاً، وإن حکیت ذلکس عن غیرک. الرأی فی المرأة وإیاک ومشاورة النساء، فإن رأیهن إلی أفن، وعزمهن إلی وهن. واکفف علیهن من أبصارهن بحجابک إیاهن، فإن شدة الحجاب أبقی علیهن، ولیس خروجهن بأشد من إدخالک من لایوثق به علیهن، وإن استطعت ألا یعرفن غیرک فافعل. ولا تملک المرأة من أمرها ما جاوز نفسها، فإن المرأة ریحانة، ولیست بقهرمانة. ولا تعد بکرامتها نفسها، ولا تطمعها أن تشفع لغیرها. وإیاک والتغایر فی غیر موضع غیرة، فإن ذلک یدعوالصحیحة إلی السقم، والبریئة إلی الریب. واجعل لکل إنسان من خدمک عملاً تأخذه به، فإنه أحری ألا یتواکلوا فی خدمتک. وأکرم عشیرتک، فإنهم جناحک الذی به تطیر، وأصلک الذی إلیه تصیر، ویدک التی بها تصول . دعاء أستودع الله دینک ودنیاک، وأسأله خیر القضاء لک فی العاجلة والآجلة، والدنیا والآخرة، والسلام.

خطبه -58 نهج البلاغه

https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=511

افشای سیاست استحماری معاویه

ای معاویه! گروهی بسیار از مردم را به هلاکت کشاندی، و با گمراهی خود فریبشان دادی، و در موج سرکش دریای جهالت خود غرقشان کردی، که تاریکیها آنان را فرا گرفت، و در امواج انواع شبهات غوطه‏ور گردیدند، که از راه حق به بیراه افتادند، و به دوران جاهلیت گذشتگانشان روی آوردند، و به ویژگیهای جاهلی خاندانشان نازیدند، جز اندکی از آگاهان که مسیر خود را تغییر دادند، پس از آنکه تو را شناختند از تو جدا شدند، و از یاری کردن تو به سوی خدا گریختند، زیرا تو آنان را به کار دشوار واداشتی، و از راه راست منحرفشان ساختی. ای معاویه! در کارهای خود از خدا بترس، و اختیارت را از کف شیطان درآور، که دنیا از تو بریده و آخرت به تو نزدیک‏شده است.

وأردیت جیلاً من الناس کثیراً، خدعتهم بغیک، وألقیتهم فی موج بحرک، تغشاهم الظلمات، تتلاطم بهم الشبهات، فجازوا عن وجهتهم، ونکصوا علی أعقابهم، وتولوا علی أدبارهم، وعولوا علی أحسابهم، إلا من فاء من أهل البصائر، فإنهم فارقوک بعد معرفتک، وهربوا إلی الله سبحانه من موازرتک، إذ حملتهم علی الصعب، وعدلت بهم عن القصد. فاتق الله یا معاویة فی نفسک، وجاذب الشیطان قیادک، فإن الدنیا منقطعة عنک، والآخرة قریبة منک، والسلام.

خطبه -57 نهج البلاغه

https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=512

هشدار از تبلیغات دروغین یاران معاویه در مراسم حج

پس از یاد خدا و درود، همانا مامور اطلاعاتی من در شام به من اطلاع داده که گروهی از مردم شام برای مراسم حج به مکه می‏آیند، مردمی کوردل، گوشهایشان در شنیدن حق ناشنوا، و دیده هایشان نابینا، که حق را از راه باطل می‏جویند، و بنده را در نافرمانی از خدا، فرمان می‏برند، دین خود را به دنیا می‏فروشند، و دنیا را به بهای سرای جاودانه نیکان و پرهیزکاران می‏خرند، در حالی که در نیکی‏ها، انجام‏دهنده آن پاداش گیرد، و در بدیها جز بدکار کیفر نشود. پس در اداره امور خود هشیارانه و سرسختانه استوار باش، نصیحت‏دهنده‏ای عاقل، پیرو حکومت، و فرمانبردار امام خود باش، مبادا کاری انجام دهی که به عذرخواهی روی آوری، نه به هنگام نعمتها شادمان و نه هنگام مشکلات سست باشی. با درود.

أما بعد، فإن عینی بالمغرب کتب إلی یعلمنی أنه وجه إلی الموسم أناس من أهل الشام، العمی القلوب، الصم الأسماع، الکمه الأبصار، الذین یلبسون الحق بالباطل، ویطیعون المخلوق فی معصیة الخالق، ویحتلبون الدنیا درها بالدین، ویشترون عاجلها بآجل الأبرار المتقین، ولن یفوز بالخیر إلا عامله، ولا یجزی جزاء الشر إلا فاعله. فأقم علی ما فی یدیک قیام الحازم الصلیب، والناصح اللبیب، التابع لسلطانه، المطیع لإمامه. وإیاک وما یعتذر منه، ولا تکن عند النعماء بطراً، ولا عند البأساء فشلاً، والسلام

خطبه -56 نهج البلاغه

https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=513

روش دلجویی از فرماندار معزول

پس از یاد خدا و درود، به من خبر داده‏اند که از فرستادن اشتر به سوی محل فرمانداریت، ناراحت شده‏ای، این کار را انجام ندادم که تو در تلاش خود کند شدی، یا انتظار کوشش بیشتری از تو دارم، اگر تو را از فرمانداری مصر عزل کردم، فرماندار جایی قرار دادم که اداره آنجا بر تو آسان‏تر، و حکومت تو در آن سامان خوش‏تر است. همانا مردی را فرماندار مصر قرار دادم، که نسبت به ما خیرخواه، و به دشمنان ما سخت‏گیر و درهم کوبنده بود، خدا او را رحمت کند، که ایام زندگی خود را کامل و مرگ خود را ملاقات کرد، در حالی که ما از او خشنود بودیم و خداوند خشنودی خود را نصیب او گرداند، و پاداش او را چند برابر عطا کند. پس برای مقابله با دشمن سپاه را بیرون بیاور، و با آگاهی لازم به سوی دشمن حرکت کن، و با کسی که با تو در جنگ است آماده پیکار باش. مردم را به راه پروردگارت بخوان، و از خدا فراوان یاری خواه که تو را در مشکلات کفایت می‏کند، و در سختیهایی که بر تو فرود می‏آید یاریت می‏دهد. ان شاء الله

إلی محمد بن أبی بکر، لما بلغه توجده من عزله بالاشتر عن مصر، ثم توفی الاشتر فی توجهه إلی هناک قبل وصوله إلیها أما بعد، فقد بلغنی موجدتک من تسریح الأشتر إلی عملک، وإنی لم أفعل ذلک استبطاءً لک فی الجهد، ولا ازدیاداً لک فی الجد، ولو نزعت ما تحت یدک من سلطانک، لولیتک ما هو أیسر علیک مؤونةً، وأعجب إلیک ولایةً. إن الرجل الذی کنت ولیته أمر مصر کان رجلاً لنا ناصحاً، وعلی عدونا شدیداً ناقماً، فرحمه الله! فلقد استکمل أیامه، ولاقی حمامه، ونحن عنه راضون، أولاه الله رضوانه، وضاعف الثواب له. فأصحر لعدوک، وامض علی بصیرتک، وشمر لحرب من حاربک، وادع إلی سبیل ربک، وأکثرالإستعانة بالله یکفک ما أهمک، ویعنک علی ما ینزل بک، إن شاء الله.

خطبه -55 نهج البلاغه

https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=514

علل سقوط مصر

پس از یاد خدا و درود! همانا مصر سقوط کرد، و فرماندارش محمد بن ابی‏بکر (که خدا او را رحمت کند) شهید گردید، در پیشگاه خداوند، او را فرزندی خیرخواه، و کارگزاری کوشا، و شمشیری برنده، و ستونی باز دارنده می‏شماریم، همواره مردم را برای پیوستن به او برانگیختم، و فرمان دادم تا قبل از این حوادث ناگوار به یاریش بشتابند، مردم را نهان و آشکار، از آغاز تا انجام فرا خواندم، عده‏ای با ناخوشایندی آمدند، و برخی به دروغ بهانه آوردند، و بعضی خوار و ذلیل بر جای ماندند. از خدا می‏خواهم به زودی مرا از این مردم نجات دهد. بخدا سوگند اگر در پیکار با دشمن، آرزوی من شهادت نبود، و خود را برای مرگ آماده نکرده بودم، دوست می‏داشتم حتی یک روز با این مردم نباشم، و هرگز دیدارشان نکنم.

أما بعد، فإن مصر قد افتتحت، ومحمد بن أبی بکر رحمه الله قد استشهد، فعند الله نحتسبه، ولداً ناصحاً، وعاملاً کادحاً، وسیفاً قاطعاً، ورکناً دافعاً. وقد کنت حثثت الناس علی لحاقه، وأمرتهم بغیاثه قبل الوقعة، ودعوتهم سراً وجهراً، وعوداً وبدءاً، فمنهم الآتی کارهاً، ومنهم المعتل کاذباً، ومنهم القاعد خاذلاً. أسأل الله تعالی أن یجعل لی منهم فرجاً عاجلاً، فوالله لولا طمعی عند لقائی عدوی فی الشهادة، وتوطینی نفسی علی المنیة، لاحببت ألا ألقی مع هؤلاء یوماً واحداً، ولا ألتقی بهم أبداً.

خطبه -54 نهج البلاغه

https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=515

آمادگی رزمی

امام علیه السلام لشکری انبوه از مسلمانان را به سوی بسر بن ارطاه (که به یمن یورش برد) فرستادم، هنگامی که این خبر به او رسید، دامن برچید و فرار کرد، و پشیمان بازگشت، اما در سر راه به او رسیدند و این به هنگام غروب آفتاب بود، لحظه‏ای نبرد کردند، گویا ساعتی بیش نبود، که بی‏رمق با دشواری جان خویش از میدان نبرد بیرون برد. برادر! قریش را بگذار تا در گمراهی بتازند، و در جدایی سرگردان باشند، و با سرکشی و دشمنی زندگی کنند، همانا آنان در جنگ با من متحد شدند آنگونه که پیش از من در نبرد با رسول خدا صلی الله علیه واله هماهنگ بودند، خدا قریش را به کیفر زشتی‏هایشان عذاب کند، آنها پیوند خویشاوندی مرا بریدند، و حکومت فرزند مادرم (پیامبر صلی الله علیه واله ) را از من ربودند. اعلام مواضع قاطعانه در جنگ اما آنچه را که از تداوم جنگ پرسیدی، و رای مرا خواستی بدانی، همانا رای من پیکار با پیمان‏شکنان است تا آنگاه که خدا را ملاقات کنم، نه فراوانی مردم مرا توانمند می‏کند، و نه پراکندگی آنان مرا هراسناک می‏سازد، هرگز گمان نکنی مرا توانمند می‏کند، و نه پراکندگی آنان مرا هراسناک می‏سازد، هرگز گمان نکنی که فرزند پدرت، اگر مردم او را رها کنند، خود را زار و فروتن خواهد داشت، و یا در برابر ستم سست می‏شود، و یا مهار اختیار خود را به دست هرکسی می‏سپارد، و یا از دستور هر کسی اطاعت می‏کند، بلکه تصمیم من آنگونه است که آن شاعر قبیله بنی‏سلیم سروده: (اگر از من بپرسی چگونه‏ای؟ همانا من در برابر مشکلات روزگار شکیبا هستم. بر من دشوار است که مرا با چهره‏ای اندوهناک بنگرند، تا دشمن سرزنش کند و دوست ناراحت شود.)

إلی أخیه عقیل بن أبی طالب، فی ذکر جیش أنفذه إلی بعض الأعداء، وهو جواب کتاب کتبه إلیه عقیل فسرحت إلیه جیشاً کثیفاً من المسلمین، فلما بلغه ذلک شمر هارباً، ونکص نادماً، فلحقوه ببعض الطریق، وقد طفلت الشمس للإیاب، فاقتتلوا شیئاً کلا ولا، فما کان إلا کموقف ساعة حتی نجا جریضاً بعدما أخذ منه بالمخنق، ولم یبق منه غیر الرمق، فلأیاً بلأی ما نجا. فدع عنک قریشاً وترکاضهم فی الضلال، وتجوالهم فی الشقاق، وجماحهم فی التیه، فإنهم قد أجمعوا علی حربی کإجماعهم علی حرب رسول الله_صلی الله علیه وآله و سلم_ قبلی، فجزت قریشاً عنی الجوازی ! فقد قطعوا رحمی، وسلبونی سلطان ابن أمی. وأما ما سألت عنه من رأیی فی القتال، فإن رأیی قتال المحلین حتی ألقی الله، لا یزیدنی کثرة الناس حولی عزةً، ولا تفر قهم عنی وحشةً، ولا تحسبن ابن أبیک ولو أسلمه الناس متضرعاً متخشعاً، ولا مقراً للضیم واهناً، ولا سلس الزمام للقائد، ولا وطیء الظهر للراکب المقتعد ولکنه کما قال أخو بنی سلیم: فإن تسألینی کیف أنت فإننی صبور علی ریب الزمان صلیب یعز علی أن تری بی کآبة فیشمت عاد أو یساء حبیب.

خطبه -53 نهج البلاغه

https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=516

افشای ادعای دروغین معاویه

پس خدای را سپاس! معاویه تو چه سخت به هوسهای بدعتزا، و سرگردانی پایدار، وابسته‏ای؟ حقیقتها را تباه کرده، و پیمانها را شکسته‏ای، پیمانهایی که خواسته خدا و حجت خدا بر بندگان او بود. اما پرگویی تو نسبت به عثمان و کشندگان او را جواب آن است که: تو عثمان را هنگامی یاری دادی که انتظار پیروزی او را داشتی، و آنگاه که یاری تو به سود او بود او را خوار گذاشتی، با درود.

فسبحان الله! ما أشد لزومک للأهواء المبتدعة، والحیرة المتبعة، مع تضییع الحقائق واطراح الوثائق، التی هی لله طلبة، وعلی عباده حجة. فأما إکثارک الحجاج فی عثمان وقتلته، فإنک إنما نصرت عثمان حیث کان النصر لک، وخذلته حیث کان النصر له، والسلام

خطبه -52 نهج البلاغه

https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=517

ویژگیهای بی‏مانند مالک‏اشتر

از بنده خدا، علی امیر مومنان، به مردمی که برای خدا به خشم آمدند، آن هنگام که دیگران خدا را در زمین نافرمانی کردند، و حق او را نابود نمودند، پس ستم، خیمه خود را بر سر نیک و بد، مسافر و حاضر، و بر همگان، برافراشت، نه معروفی ماند که در پناه آن آرامش یابند، و نه کسی از زشتیها نهی می‏کرد پس از ستایش پروردگار! من بنده‏ای از بندگان خدا را به سوی شما فرستادم، که در روزهای وحشت، نمی‏خوابد، و در لحظه های ترس از دشمن روی نمی‏گرداند، بر بدکاران از شعله های آتش تندتر است، او مالک پسر حارث مذحجی است، آنجا که با حق است، سخن او بشنوید، و از او اطاعت کنید، او شمشیری از شمشیرهای خداست، که نه تیزی آن کند می‏شود، و نه ضربت آن بی‏اثر است، اگر شما را فرمان کوچ کردن داد، کوچ کنید، و اگر گفت بایستید، بایستید، که او در پیش‏روی و عقب‏نشینی و حمله، بدون فرمان من اقدام نمی‏کند مردم مصر! من شما را بر خود برگزیدم که او را برای شما فرستادم، زیرا او را خیرخواه شما دیدم، و سرسختی او را در برابر دشمنانتان پسندیدم.

من عبد الله علی أمیرالمؤمنین، إلی القوم الذین غضبوا لله حین عصی فی أرضه، وذهب بحقه، فضرب الجور سرادقه علی البر والفاجر، والمقیم والظاعن، فلا معروف یستراح إلیه، ولا منکر یتناهی عنه. أما بعد، فقد بعثت إلیکم عبداً من عبادالله عزوجل، لاینام أیام الخوف، ولا ینکل عن الأعداء ساعات الروع، أشد علی الفجار من حریق النار، وهو مالک بن الحارث أخو مذحج، فاسمعوا له أطیعوا أمره فیما طابق الحق، فإنه سیف من سیوف الله، لا کلیل الظبة، ولا نابی الضریبة: فإن أمرکم أن تنفروا فانفروا، وإن أمرکم أن تقیموا فأقیموا، فإنه لا یقدم ولا یحجم، ولا یؤخر ولا یقدم إلا عن أمری، وقد آثرتکم به علی نفسی لنصیحت ه لکم، وشدة شکیمته علی عدوکم.

خطبه -51 نهج البلاغه

https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=518

افشای بردگی عمروعاص

تو دین خود را پیرو کسی قرار دادی که گمراهیش آشکار است، پرده‏اش دریده، و افراد بزرگوار در همنشینی با او لکه‏دار، و در معاشرت با او به سبک مغزی متهم می‏گردند، تو در پی او می‏روی، و چونان سگی گرسنه بدنبال پس مانده شکار شیر هستی، به بخشش او نظر دوختی که قسمتهای اضافی شکارش را به سوی تو افکند، پس دنیا و آخرت خود را تباه کردی، در حالی که اگر به حق می‏پیوستی به خواسته های خود می‏رسیدی. اگر خدا مرا بر تو و پسر ابوسفیان مسلط گرداند، سزای زشتیهای شما را خواهم داد، اما اگر قدرت آن را نیافتم و باقی ماندید آنچه در پیش روی دارید برای شما بدتر است. با درود.

فإنک جعلت دینک تبعاً لدنیا امریء ظاهر غیه، مهتوک ستره، یشین الکریم بمجلسه، ویسفه الحلیم بخلطته، فاتبعت أثره، وطلبت فضله، اتباع الکلب للضرغام، یلوذ إلی مخالبه، وینتظر ما یلقی إلیه من فضل فریسته، فأذهبت دنیاک وآخرتک! ولو بالحق أخذت أدرکت ما طلبت، فإن یمکنی الله منک ومن ابن أبی سفیان أجزکما بما قدمتما، وإن تعجزا وتبقیا فما أمامکما شر لکما، والسلام.

خطبه -50 نهج البلاغه

https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=519

نکوهش یک کارگزار

پس از یاد خدا و درود! از تو خبری رسیده است که اگر چنان کرده باشی، پروردگار خود را به خشم آورده، و امام خود را نافرمانی کردی، و در امانت خود خیانت کردی. به من خبر رسیده که کشت زمینها را برداشته، و آن چه را که می‏توانستی گرفته، و آنچه در اختیار داشتی به خیانت خورده‏ای، پس هر چه زودتر حساب اموال را برای من بفرست و بدان که حسابرسی خداوند از حسابرسی مردم سخت‏تر است. با درود.

أما بعد، فقد بلغنی عنک أمر، إن کنت فعلته فقد أسخطت ربک، وعصیت إمامک، وأخزیت أمانتک. بلغنی أنک جردت الأرض فأخذت ما تحت قدمیک، وأکلت ما تحت یدیک، فارفع إلی حسابک، واعلم أن حساب الله أعظم من حساب الناس، والسلام.

خطبه -49 نهج البلاغه

https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=520

علل نکوهش یک کارگزار خیانتکار

پس از یاد خدا و درود! همانا من تو را در امانت خود شرکت دادم، و همراز خود گرفتم، و هیچ یک از افراد خاندانم برای یاری و مددکاری، و امانت داری، چون تو مورد اعتمادم نبود، آن هنگام که دیدی روزگار بر پسر عمویت سخت گرفته، و دشمن به او هجوم آورده، و امانت مسلمانان تباه گردیده. و امت اختیار از دست داده، و پراکنده شدند، پیمان خود را با پسر عمویت دگرگون ساختی، و همراه با دیگرانی که از او جدا شدند فاصله گرفتی، تو هماهنگ با دیگران دست از یاریش کشیدی، و با دیگر خیانت کنندگان خیانت کردی، نه پسر عمویت را یاری کردی، و نه امانتها را رساندی. گویا تو در راه خدا جهاد نکردی! و برهان روشنی از پروردگارت نداری، و گویا برای تجاوز به دنیای این مردم نیرنگ می‏زدی، و هدف تو آن بود که آنها را بفریبی! و غنائم و ثروتهای آنان را در اختیار گیری، پس آنگاه که فرصت خیانت یافتی شتابان حمله‏ور شدی، و با تمام توان، اموال بیت‏المال را که سهم بیوه‏زنان و یتیمان بود، چونان گرگ گرسنه‏ای که گوسفند زخمی یا استخوان شکسته‏ای را می‏رباید، به یغما بردی، و آنها را به سوی حجاز با خاطری آسوده، روانه کردی، بی آنکه در این کار احساس گناهی داشته باشی. نکوهش از سوءاستفاده در بیت‏المال دشمنت بی‏پدر باد، گویا میراث پدر و مادرت را به خانه می‏بری! سبحان الله!! آیا به معاد ایمان نداری؟ و از حسابرسی دقیق قیامت نمی‏ترسی؟ ای کسی که در نزد ما از خردمندان بشمار می‏آمدی، چگونه نوشیدن و خوردن را بر خود گوارا نمودی در حالی که می‏دانی حرام می‏خوری! و حرام می‏نوشی! چگونه با اموال یتیمان و مستمندان و مومنان و مجاهدان راه خدا، کنیزان می‏خری و با زنان ازدواج می‏کنی؟ که خدا این اموال را به آنان واگذاشته، و این شهرها را به دست ایشان امن فرموده است! برخورد قاطع با خیانتکار پس از خدا بترس، و اموال آنان را باز گردان، و اگر چنین نکنی و خدا مرا فرصت دهد تا بر تو دست یابم، تو را کیفر خواهم نمود، که نزد خدا عذرخواه من باشد، و با شمشیری تو را می‏زنم که به هر کس زدم وارد دوزخ گردید. سوگند بخدا! اگر حسن و حسین چنان می‏کردند که تو انجام دادی، از من روی خوش نمی‏دیدند و به آرزو نمی‏رسیدند تا آنکه حق را از آنان باز پس ستانم، و باطلی را که به ستم پدید آمده نابود سازم، به پروردگار جهانیان سوگند، آنچه که تو از اموال مسلمانان به ناحق بردی، بر من حلال بود، خشنو د نبودم که آن را میراث بازماندگانم قرار دهم، پس دست نگهدار و اندیشه نما، فکر کن که به پایان زندگی رسیده‏ای، و در زیر خاکها پنهان‏شده، و اعمال تو را بر تو عرضه داشتند، آنجا که ستمکار با حسرت فریاد می‏زند، و تباه‏کننده عمر و فرصتها، آرزوی بازگشت دارد اما راه فرار و چاره مسدود است.

أما بعد، فإنی کنت أشرکتک فی أمانتی، وجعلتک شعاری وبطانتی، ولم یکن من أهلی رجل أوثق منک فی نفسی، لمواساتی وموازرتی وأداء الأمانة إلی. فلما رأیت الزمان علی ابن عمک قد کلب، والعدو قد حرب، وأمانة الناس قد خزیت، وهذه الأمة قد فنکت وشغرت، قلبت لإبن عمک ظهر المجن، ففارقته مع المفارقین، وخذلته مع الخاذلین، وخنته مع الخائنین، فلا ابن عمک آسیت، ولا الأمانة أدیت. وکأنک لم تکن الله ترید بجهادک، وکأنک لم تکن علی بینة من ربک، وکأنک إنما کنت تکید هذه الأمة عن دنیاهم، وتنوی غرتهم عن فیئهم ! فلما أمکنتک الشدة فی خیانة الأمة، أسرعت الکرة، وعاجلت الوثبة، واختطفت ما قد رت علیه من أموالهم المصونة لأراملهم وأیتامهم، اختطاف الذئب الأزل دامیة المعزی الکسیرة، فحملته إلی الحجاز رحیب الصدر بحمله، غیر متأثم من أخذه، کأنک لا أبا لغیرک حدرت إلی أهلک تراثک من أبیک وأمک، فسبحان الله! أما تؤمن بالمعاد؟ أو ما تخاف نقاش الحساب! أیها المعدود کان عندنا من أولی الألباب، کیف تسیغ شراباً وطعاماً، وأنت تعلم أنک تأکل حراماً، وتشرب حراماً، وتبتاع الإماء وتنکح النساء من مال الیتامی والمساکین والمؤمنین والمجاهدین، الذین أفاء الله علیهم هذه الأموال، وأحرز بهم هذه البلاد! فاتق الله، واردد إلی هؤلاء القوم أموالهم، فإنک إن لم تفعل ثم أمکننی الله منک لأعذرن إلی الله فیک، ولاضربنک بسیفی الذی ما ضربت به أحداً إلا دخل النار! و والله لو أن الحسن والحسین فعلا مثل الذی فعلت، ما کانت لهما عندی هوادة، ولا ظفرا منی بإرادة، حتی آخذ الحق منهما، وأزیح الباطل عن مظلمتهما. وأقسم بالله رب العالمین ما یسرنی أن ما أخذته من أموالهم حلال لی، أترکه میراثاً لمن بعدی، فضح رویداً، فکأنک قد بلغت المدی، ودفنت تحت الثری، وعرضت علیک أعمالک بالمحل الذی ینادی الظالم فیه بالحسرة، ویتمنی المضیع الرجعة، (ولات حین مناص) ! والسلام.

خطبه -48 نهج البلاغه

https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=521

روش دلجویی در عزل و نصبها

پس از یاد خدا و درود! همانا من نعمان ابن عجلان زرقی، را به فرمانداری بحرین نصب کردم، و بی آنکه سرزنشی و نکوهشی برای تو وجود داشته باشد تو را از فرمانداری آن سامان گرفتم، که تاکنون زمامداری را به نیکی انجام دادی، و امانت را پرداختی، پس به سوی ما حرکت کن، که تصمیم دارم به سوی ستمگران شام حرکت کنم، دوست دارم در این جنگ با من باشی، زیرا تو از دلاورانی هستی که در جنگ با دشمن، و برپا داشتن ستون دین از آنان یاری می‏طلبم. ان شاء الله

وکان عامله علی البحرین، فعزله، واستعمل النعمان بن عجلان الزرقی مکانه أما بعد، فإنی قد ولیت النعمان بن عجلان الزرقی علی البحرین، ونزعت یدک، بلا ذم لک، ولا تثریب علیک، فلقد أحسنت الولایة، وأدیت الأمانة، فأقبل غیر ظنین، ولا ملوم، ولا متهم، ولا مأثوم، فقد أردت المسیر إلی ظلمة أهل الشام، وأحببت أن تشهد معی، فإنک ممن أستظهر به علی جهاد العدو، وإقامة عمود الدین، إن شاء الله.

خطبه -47 نهج البلاغه

https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=522

سخت‏گیری در مصرف بیت‏المال

گزارشی از تو به من دادند که اگر چنان کرده باشی، خدای خود را به خشم آوردی، و امام خویش را نافرمانی کردی، خبر رسید که تو غنیمت مسلمانان را که نیزه ها و اسبهاشان گرد آورده، و با ریخته شدن خونهایشان به دست آمده، به اعرابی که خویشاوندان تواند، و تو را برگزیدند، می‏بخشی. به خدایی که دانه را شکافت، و پدیده ها را آفرید، اگر این گزارش درست باشد، در نزد من خوارشده، و منزلت تو سبک گردیده است، پس حق پروردگارت را سبک مشمار، و دنیای خود را با نابودی دین آباد نکن، که زیانکارترین انسانی، آگاه باش، حق مسلمانانی که نزد من یا پیش تو هستند در تقسیم بیت‏المال مساوی است، همه باید به نزد من آیند و سهم خود را از من گیرند.

وهو عامله علی أردشیر خرة بلغنی عنک أمر إن کنت فعلته فقد أسخطت إلهک، وأغضبت إمامک: أنک تقسم فیء المسلمین الذی حازته رماحهم وخیولهم، وأریقت علیه دماؤهم، فیمن اعتامک من أعراب قومک، فوالذی فلق الحبة، وبرأ النسمة، لئن کان ذلک حقاً لتجدن لک علی هواناً، ولتخفن عندی میزاناً، فلا تستهن بحق ربک، ولا تصلح دنیاک بمحق دینک، فتکون من الأخسرین أعمالاً. ألا وإن حق من قبلک وقبلنا من المسلمین فی قسمة هذا الفیء سواء، یردون عندی علیه،یصدرون عنه، والسلام.

خطبه -46 نهج البلاغه

https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=523

افشای توطئه معاویه نسبت به زیاد

اطلاع یافتم که معاویه برای تو نامه‏ای نوشته تا عقل تو را بلغزد، و اراده تو را سست کند، از او بترس که شیطان است، و از پیش رو، و پشت سر، و از راست و چپ به سوی انسان می‏آید تا در حال فراموشی، او را تسلیم خود سازد، و شعور و درکش را برباید، آری ابوسفیان در زمان عمر بن خطاب ادعایی بدون اندیشه و با وسوسه شیطان کرد که نه نسبی را درست می‏کند، و نه کسی با آن سزاوار ارث است، ادعاکننده چونان شتری بیگانه است که در جمع شتران یک گله واردشده تا از آبشخور آب آنان بنوشد که او را از خود ندانند و از جمع خود دور کنند. یا چونان ظرفی که بر پالان مرکبی آویزان پیوسته از این سو بدان سو لرزان باشد. (وقتی زیاد نامه را خواند گفت به پروردگار کعبه سوگند که امام علیه السلام به آنچه در دل من می‏گذشت گواهی داد تا آنکه معاویه او را به همکاری دعوت کرد. (واغل) حیوانی است که برای نوشیدن آب هجوم می‏آورد اما از شمار گله نیست و همواره دیگر شتران او را به عقب می‏رانند، و (نوط مذبذب) ظرفی است که به مرکب می‏آویزند، که همیشه به این سو و آن سو می‏جهد، و در حال حرکت لرزان است).

وقد بلغه أن معاویة کتب إلیه یرید خدیعته باستلحاقه وقد عرفت أن معاویة کتب إلیک یستزل لبک، ویستفل غربک، فاحذره، فإنما هو الشیطان یأتی المرء من بین یدیه ومن خلفه، وعن یمینه وعن شماله، لیقتحم غفلته، ویستلب غرته. وقد کان من أبی سفیان فی زمن عمر بن الخطاب فلته من حدیث النفس، ونزغة من نزغات الشیطان، لا یثبت بها نسب، ولا یستحق بها إرث، والمتعلق بها کالواغل المدفع، والنوط المذبذب. فلما قرأ زیاد الکتاب قال: شهد بها ورب الکعبة، ولم یزل فی نفسه حتی ادعاه معاویة. قال الرضی: قوله علیه السلام: ( الواغل): هوالذی یهجم علی الشرب لیشرب معهم ولیس منهم، فلا یزال مدفعاً محاجزاً. و"النوط المذبذب": هو ما یناط برحل الراکب من قعب أو قدح أو ما أشبه ذلک، فهو أبداً یتقلقل إذا حث ظهره واستعجل سیره.

خطبه -45 نهج البلاغه

https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=524

ضرورت ساده‏زیستی کارگزاران

پس از یاد خدا و درود! ای پسر حنیف، به من گزارش دادند که مردی از سرمایه‏داران بصره، تو را به مهمانی خویش فرا خواند و تو به سرعت به سوی آن شتافتی، خوردنیهای رنگارنگ برای تو آوردند، و کاسه هایی پر از غذا پی در پی جلوی تو می‏نهادند، گمان نمی‏کردم مهمانی مردمی را بپذیری که نیازمندانشان با ستم محروم‏شده، و ثروتمندانشان بر سر سفره دعوت شده‏اند، اندیشه کن در کجایی؟ و بر سر کدام سفره می‏خوری؟ پس آن غذایی که حلال و حرام بودنش را نمی‏دانی دور بیافکن، و آنچه را به پاکیزگی و حلال بودنش یقین داری مصرف کن. امام الگوی ساده‏زیستی آگاه باش! هر پیروی را امامی است که از او پیروی می‏کند، و از نور دانشش روشنی می‏گیرد، آگاه باش! امام شما از دنیای خود به دو جامه فرسوده، و دو قرص نان رضایت داده است، بدانید که شما توانایی چنین کاری را ندارید اما با پرهیزکاری و تلاش فراوان و پاکدامنی و راستی، مرا یاری دهید. پس سوگند به خدا! من از دنیای شما طلا و نقره‏ای نیاندوخته، و از غنیمتهای آن چیزی ذخیره نکرده‏ام، بر دو جامه کهنه‏ام جامه‏ای نیفزودم، و از زمین دنیا حتی یک وجب در اختیار نگرفتم و دنیای شما در چشم من از دانه تلخ درخت بلوط ناچیزتر است. آری از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده، فدک در دست ما بود که مردمی بر آن بخل ورزیده، و مردمی دیگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند، و بهترین داور خداست، مرا با فدک و غیر فدک چه کار است؟ در صورتیکه جایگاه فردای آدمی گور است. که در تاریکی آن، آثار انسان نابود و اخبارش پنهان می‏گردد، گوالی که هر چه بر وسعت آن بیفزایند، و دستهای گورکن فراخش نماید، سنگ و کلوخ آن را پر کرده، و خاک انباشته رخنه هایش را مسدود کند. من نفس خود را با پرهیزکاری می‏پرورانم، تا در روز قیامت که هراسناکترین روزهاست در امان، و در لغزشگاههای آن ثابت قدم باشد. من اگر می‏خواستم، می‏توانستم از عسل پاک، و از مغز گندم، و بافته های ابریشم، برای خود غذا و لباس فراهم آورم، اما هیهات که هوای نفس بر من چیره گردد، و حرص و طمع مرا وادارد که طعامهای لذیذ برگزینم، در حالی که در (حجاز) یا (یمامه) کسی باشد که به قرص نانی نرسد، و یا هرگز شکمی سیر نخورد، یا من سیر بخوابم و پیرامونم شکمهایی که از گرسنگی به پشت چسبیده، و جگرهای سوخته وجود داشته باشد، یا چنان باشم که شاعر گفت: (این درد تو را بس که شب را با شکم سیر بخوابی.) (و در اطراف تو شکمهایی گرسنه و به پشت چسبیده باشد.) آیا به همین رضایت دهم که مرا امیرالمومنین علیه السلام خوانند؟ و در تلخی‏های روزگار با مردم شریک نباشم؟ و در سختی‏های زندگی الگوی آنان نگردم؟ آفریده نشده‏ام که غذاهای لذیذ و پاکیزه مرا سرگرم سازد، چونان حیوان پرواری که تمام همت او علف، و یا چون حیوان رهاشده که شغلش چریدن و پر کردن شکم بوده، و از آینده خود بی‏خبر است. آیا مرا بیهوده آفریدند؟ آیا مرا به بازی گرفته‏اند؟ آیا ریسمان گمراهی در دست گیرم؟ و یا در راه سرگردانی قدم بگذارم؟ گویا می‏شنوم که شخصی از شما می‏گوید: (اگر غذای فرزند ابیطالب همین است، پس سستی او را فرا گرفته و از نبرد با هماوردان و شجاعان بازمانده است.) آگاه باشید! درختان بیابانی، چوبشان سخت‏تر، اما درختان کناره جویبار را پوست نازک‏تر است، درختان بیابانی که با باران سیراب می‏شوند آتش چوبشان شعله‏ورتر و پردوام‏تر است. من و رسول خدا صلی الله علیه واله چونان روشنایی یک چراغیم، یا چون آرنج به یک بازو پیوسته، به خدا سوگند! اگر اعراب در نبرد با من پشت به پشت یکدیگر بدهند، از آن روی برنتابم، و اگر فرصت داشته باشم به پیکار همه می‏شتابم، و تلاش می‏کنم که زمین را از این شخص (معاویه) مسخ‏شده، و این جسم کج‏اندیش، پاک سازم تا سنگ و شن از میان دانه ها جدا گردد. (قسمتی از آخر نامه) ای دنیا از من دور شو، مهارت را بر پشت تو نهاده، و از چنگالهای تو رهایی یافتم، و از دامهای تو نجات یافته، و از لغزشگاههایت دوری گزیده‏ام، کجایند بزرگانی که به بازیچه های خود فریبشان داده‏ای؟ کجایند امتهایی که با زور و زیورت آنها را فریفتی؟ که اکنون در گورها گرفتارند! و درون لحدها پنهان شده‏اند. امام و دنیای دنیاپرستان ای دنیا به خدا سوگند! اگر شخصی دیدنی بودی، و قالب حس کردنی داشتی، حدود خدا را بر تو جاری می‏کردم، به جهت بندگانی که آنها را با آرزوهایت فریب دادی، و ملتهایی که آنها را به هلاکت افکندی، و قدرتمندانی که آنها را تسلیم نابودی کردی، و هدف انواع بلاها قرار دادی که دیگر راه پس و پیش ندارند، اما هیهات! کسی که در لغزشگاه تو قدم گذارد سقوط کرد، و آن کس که بر امواج تو سوار شد غرق گردید، کسی که از دامهای تو رست پیروز شد، آن کس که از تو به سلامت گذشت نگران نیست که جایگاهش تنگ است، زیرا دنیا در پیش او چونان روزی است که گذشت. از برابر دیدگانم دور شو، سوگند به خدا، رام تو نگردم که خوارم سازی، و مهارم را به دست تو ندهم که هر کجا خواهی مرا بکشانی، به خدا سوگند، سوگندی که تنها اراده خدا در آن است، چنان نفس خود را به ریاضت وادارم که به یک قرص نان، هرگاه بیابم، و به نمک به جای نان‏خورش قناعت کند، و آنقدر از چشم‏ها اشک ریزم که چونان چشمه‏ای خشک درآید، و اشک چشم پایان پذیرد. آیا سزاوار است که چرندگان فراوان بخورند و راحت بخوابند، و گله گوسفندان پس از چرا کردن به آغل رو کنند، و علی نیز از زاد و توشه خود بخورد و استراحت کند؟ چشمش روشن باد! که پس از سالیان دراز، چهار پایان رهاشده، و گله های گوسفندان را الگو قرار دهد!! خوشا به حال آن کس که مسوولیتهای واجب را در پیشگاه خدا به انجام رسانده، و در راه خدا هرگونه سختی و تلخی را به جان خریده، و به شب زنده‏داری پرداخته است، و اگر خواب بر او چیره شود بر روی زمین خوابیده، و کف دست را بالین خود قرار می‏دهد، در گروهی که ترس از معاد خواب را از چشمانشان ربوده، و پهلو از بسترها گرفته، و لبهایشان به یاد پروردگار در حرکت و با استغفار طولانی گناهان را زدوده‏اند. (آنان حزب خداوندند، و همانا حزب خدا رستگار است.)

و کان عامله علی البصرة، وقد بلغه أنه دعی إلی ولیمة قوم من أهلها، فمضی إلیها قوله: أما بعد، یابن حنیف، فقد بلغنی أن رجلاً من فتیة أهل البصرة دعاک إلی مأدبة، فأسرعت إلیها، تستطاب لک الألوان، وتنقل إلیک الجفان، وما ظننت أنک تجیب إلی طعام قوم، عائلهم مجفو، وغنیهم مدعو. فانظر إلی ما تقضمه من هذ المقضم، فما اشتبه علیک علمه فالفظه، وما أیقنت بطیب وجوهه فنل منه. ألا وإن لکل مأموم إماماً، یقتدی به، ویستضیء بنور علمه. ألا وإن إمامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه، ومن طعمه بقرصیه. ألا وإنکم لا تقدرون علی ذلک، ولکن أعینونی بورع واجتهاد، وعفة وسداد. فوالله ما کنزت من دنیاکم تبراً، ولا ادخرت من غنائمها وفراً، ولا أعددت لبالی ثوبی طمراً. و لاحزت من أرضها شبراً، ولا أخذت منه إلا کقوت أتان دبرة، ولهی فی عینی أوهی و أهون من عفصة مقرة بلی! کانت فی أیدینا فدک من کل ما أظلته السماء، فشحت علیها نفوس قوم، وسخت عنها نفوس قوم آخرین، ونعم الحکم الله. وما أصنع بفدک وغیر فدک، والنفس مظانها فی غد جدث، تنقطع فی ظلمته آثارها، وتغیب أخبارها، وحفرة لو زید فی زید فی فسحتها، وأوسعت یدا حافرها،لأضغطها الحجر والمدر، وسد فرجها التراب المتراکم، وإنما هی نفسی أروضها بالتقوی لتأتی آمنةً یوم الخوف الأکبر، وتثبت علی جوانب المزلق. ولو شئت لاهتدیت الطریق، إلی مصفی هذا العسل، ولباب هذا القمح، ونسائج هذا القز، ولکن هیهات أن یغلبنی هوای، ویقودنی جشعی إلی تخیر الأطعمة ولعل بالحجاز أو الیمامة من لاطمع له فی القرص، ولا عهد له بالشبع أو أبیت مبطاناً وحولی بطون غرثی وأکباد حری، أو أکون کما قال القائل: وحسبک داءً أن تبیت ببطنة وحولک أکباد تحن إلی القد. أأقنع من نفسی بأن یقال: أمیرالمؤمنین، ولا أشارکهم فی مکاره الدهر، أو أکون أسوةً لهم فی جشوبة العیش! فما خلقت لیشغلنی أکل الطیبات، کالبهیمة المربوطة همها علفها، أو المرسلة شغلها تقممها، تکترش من أعلافها، وتلهو عما یراد بها، أو أترک سدی، أو أهمل عابثاً، أو أجر حبل الضلالة، أو أعتسف طریق المتاهة ! وکأنی بقائلکم یقول: إذا کان هذا قوت ابن أبی طالب، فقد قعد به الضعف عن قتال الأقران ومنازلة الشجعان. ألا وإن الشجرة البریة أصلب عوداً، والروائع الخضرة أرق جلوداً، والنابتات العذیة أقوی وقوداً، وأبطأ خموداً، وأنا من رسول الله صلی الله علیه وآله کالضوء من الضوء، والذراع من العضد. والله لو تظاهرت العرب علی قتالی لما ولیت عنها، ولو أمکنت الفرص من رقابها لسارعت إلیها،سأجهد فی أن أطهر الأرض من هذا الشخص المعکوس، والجسم المرکوس، حتی تخرج المدرة من بین حب الحصید. ومن هذا الکتاب، و هو آخره: إلیک عنی یا دنیا، فحبلک علی غاربک، قد انسللت من مخالبک، وأفلت من حبائلک، واجتنبت الذهاب فی مداحضک. أین القرون الذین غررتهم بمداعبک ! أین الأمم الذین فتنتهم بزخارفک! فها هم رهائن القبور، ومضامین اللحود. والله لو کنت شخصاً مرئیاً، وقالباً حسیاً، لاقمت علیک حدود الله فی عباد غررتهم بالأمانی، وأمم ألقیتهم فی المهاوی، وملوک أسلمتهم إلی التلف، وأوردتهم موارد البلاء، إذ لا ورد ولا صدر ! هیهات! من وطیء دحضک زلق، ومن رکب لججک غرق، ومن ازور عن حبائلک وفق، والسالم منک لایبالی إن ضاق به مناخه، والدنیا عنده کیوم حان انسلاخه. اعزبی عنی! فوالله لا أذل لک فتستذلینی، ولا أسلس لک فتقودینی. وایم الله یمیناً أستثنی فیها بمشیئة الله لأروضن نفسی ریاضةً تهش معها إلی القرص إذا قدرت علیه مطعوماً، وتقنع بالملح مأدوماً; ولأدعن مقلتی کعین ماء، نضب معینها، مستفرغةً دموعها. أتمتلیء السائمة من رعیها فتبرک؟ وتشبع الربیضة من عشبها فتربض ؟ ویأکل علی من زاده فیهجع ؟ قرت إذاً عینه إذا اقتدی بعد السنین المتطاولة بالبهیمة الهاملة، والسائمة المرعیة! طوبی لنفس أدت إلی ربها فرضها، وعرکت بجنبها بؤسها، وهجرت فی اللیل غمضها، حتی إذا غلب الکری علیها افترشت أرضها، وتوسدت کفها، فی معشر أسهر عیونهم خوف معادهم، تجافت عن مضاجعهم جنوبهم، وهمهمت بذکر ربهم شفاههم، وتقشعت بطول استغفارهم ذنوبهم (أولئک حزب الله، ألا إن حزب الله هم المفلحون) فاتق الله یابن حنیف، ولتکفف أقراصک، لیکون من النار خلاصک.

خطبه -44 نهج البلاغه

https://janat1.ir/nahjolbalagheh/?id=525


از

معرفی نهج البلاغه


سرفصل اصلی

حکمت های نهج البلاغه


خطبه های نهج البلاغه


نامه های نهج البلاغه

تقویم و اوقات شرعی


حدیث روزانه


حکمت روز



برنامه های مجمع

آمار بازدید و محتویات