علم زینب

طی زمان ها نرفت یک اثر از پرچمش

ملک سلیمان که نیست این علم زینب است

جانم زینبــــــــــ(س)...

لرزه بر پیڪره ی شامـ می افتد وقتے

چادر فاطمه را بر سر خود می پوشد

بـے سَبَب نیست عَدو از سخنش می ترسد

زینبــــــــــ است، خون علے در رگ او می جوشد...

دل گرفتار بلاي زينب است

تا قيامت مبتلاي زينب است

او خودش ثاراللهي در پرده است

پس خدا هم خونبهايِ زينب است

براي بارش رحمت خدا خدا كافي ست

براي عشق و جنون شهر كربلا كافي ست

براي بي خردان زرق و برق اين عالم

غبار چادر زينب براي ما كافي ست

زینب که قیام کربلا زنده ازاوست

ایثارگری و صبر پاینده از اوست

از جلوه او چهارده قرن گذشت

امّا به خدا همیشه آینده از اوست

زینب که دل و روح دلیری دارد

در یاری دین سهم کثیری دارد

همچون حسن و حسین  و علی

نیرویِ شکست ناپذیری دارد

بر حنجــر خون، نــوای عشقی زینب

دلداده و جــان فــدای عشقـی زینب

در بهت سکوت کوفه، در ظلمت شام

پیغامبــرِ خــدای عشقــی زینب

بدر سپهر عصمت و ایثار زینب است

اذن دخول در حرم یار زینب است

مستور سلاله اطهار زینب است

اذن دخول در حرم یار زینب است

شمس حجاب گنبد دوار زینب است

منصوره نرفته سردار زینب است

نه تنها زینب از دین یاوری کرد

به همت کاروان را رهبری کرد

به دوران اسارت با یتیمان

نوازشها به مهر مادری کرد

مثل غزل مثل سپیده مثل آبی

آیینه ای صبحی تو جان آفتابی

پاکی صبوری مهربانی باصفایی

تو یک پرستاری تو یک مفهوم نابی